دارم دیوونه میشم دیگه
شاهان شبو مدام جیغ میزد نمی خوابید باباش برگشته میگه نمیدونم چه بلایی سرش آوردی انقد گریه میکنه
چند روز پیش خونه مامانم خورد زمین دماغش زخم شد میگه تو از بچه مواظبت نمیکنی اینم از امشب که معلوم نیست چش شده من گفتم گوشش درد میکنه گفت حتما آب پر کردی تو گوشش گفتم بسه دهنتو ببند دیگه داری اعصابمو بهم میریزی بحثمون شد و محلش ندادم دیگه واقعا هی ناراحتم میکنه انگار من نامادری بچمم اذیتش میکنم این مرد دیگه توان نزاشته برام
الانم شازده پسرش رفت عکس عروسیمونو از رو پاتختی کشید افتاد شیشه هاش خورد و خمیر شد یعنی یلحضه قلبم ریخت فک کردم شیشه ها ریخت رو سرش یا رفت تو دست و پاش یجوری شوک وارد شده بهم همش جیغ میزدم و گریه میکردم خیلی فشار رومه دیگه نمیدونم چه غلطی بکنم از دست این بچه بخدا هرچی وسیله خطریه یع اتاق خالی کردم همشو چپوندم تو اتاق بلکه اتفاقی نیوفته این بازم یچی پیدا میکنه بری.... ن..... ه توش شب هم یدونه بشقابمو شکست کم آوردم دیگه یه لحظه چشم ازش برمیدارم یکاری میکنه
همسرمم مطمئنم مامانش بهش گفته مواظب بچه نیست که دماغش به اون وضع افتاده این هی سرکوفت میزنه که مواظب نیستی منم گفتم بچه خواهرت 24ساعتی داد میزنه لابد خواهرت بلایی سرش آورده بچه ناآرومه بچس دیگه داخل بدنش نیستم که یچیش هست نمیتونه بگه گریه میکنه گاوی نمیفهمی
از امروز دیگه بهش رو. نمیدم سرسنگین میشم بفهمه دل شکستن تاوان داره دیگه عین قبل حسابش نمیکنم 💔🥲

۹ پاسخ

چقدر بی درک واقعا برات ناراحت شدم
تو خودت هم انسانی قرار نیست 24 ساعت دنبال بچه باشی بلاخره نیاز به استراحت و ذهن آروم داری
پدرش به جای اینکه ممنون باشه داری به سختی بزرگش میکنی دو قورتو نیمشه باقیه
دفعه دیگه حرف زد بچه رو چند ساعت بزار براش تنها نگهش داره ببینه چقدر سخته

عزیزم خونه ای که بچه توش هست باید ساده باشه . هرچیزی که دم دست داری بردار . تلویزیون به دیوار بزن بشقاب ها دم دستش نباشه تا این دوران بگذره .
هرچیزی هم شوهرت گفت بگو‌ شما درست میگی کل کل نکن که محیط تنش زا نشه

همه همینن کاش یاد بگیرن درست حرف بزنن بخدا همینا که گوه خثری میکنن یه ساعت بچه بده دستشون مثل سگ میشن تحمل ندارن
بعد میخوان ما هم مراقبت کنیم ۲۴ ساعته هم بشوریم بپزیم بسابیم جمع کنیم خرید کنیم
بابا ما هم آدمیم دیگه

شوهر منم اونجور میکنه هرزگاهی اونم مامانش یادش میده میگه مواظب بچه نیس چن هفته پیش تلویزیون روش افتاد بعد گلدون شکست ....

شوهر منم خیلی حساسه یعنی سر ساده ترین چیزا دعوا راه مینداخت منم جواب میدم بچه بیشتر گریه می کرد....مشاوره گرفتم چند تا مورد رو گفت بهت میگم رعایت کن دو روزه یه کم تاثیر شو میبینی .
۱. رابطه جنسی خوب نیس که با کوچک ترین حرف ها دعواهای بزرگ درست میشه....دعوای بیشتر رابطه جنسی بدتر....بلاخره از یه جایی باید درست شه.
۲. باید درک متقابل باشه...حالا که اون درکت نمیکنه ...اول تو شروع کن....رسید گیر داد ....بگو خسته ای بذار برات یه لیوان آب بیارم بعد با هم صحبت می کنیم....گفت بچه رو خوب نگه نداشتی.، اول بگو میفهمم چون خیلی دوسش داری نگرانشی و مستقیم بگو من از این حرفت ناراحت میشم، چون من همه ی تلاشم رو دارم میکنم اگه نقصی هست به خاطر اینه که آدمم و ربات نیستم....بگو خودتو بذار جای من ....نگهداری از بچه ای که تازه راه افتاده چقدر سخته

دخترمنم با مامانم بود خورد زمین دماغش وپیشونیش زخمی وخونی شد شوهرم چیز گفت ولی کم فقط گفت خودت باید حواست به بچه باشه چندشبم هس خیلی اذیت میکنه موقع خواب بازم به من چیز میگه منم حوصله جواب دادن ندارم ولی بازم زیاد چیز نمیگه ولی همشون عین همن مردا

عزیزم به شوهرت بگو خیلی فکر می‌کنی من نمیتونم ازش نگهداری کنم یک روز از صبح تا صبح فردا بچه دست تو .ببینم خودت چطوری نگهداری می‌کنی .از غذا ،شیر، پوشک ، بازی و نگهداری از بچه با خودت منم نگاه میکنم ببینم تو چکار می‌کنی که من نمیکنم.
بعد هم اگه مادر شوهرت داره دخالت می‌کنه بچه را ببر خونشون و بنداز گردنشون البته خودت هم برو حتما ولی بگو امروز باشما .
اونوقت دست را تو میرند .شما از بس مظلوم بازی در آوردی و سرت سوار شدند .
وگرنه همه میدانند که هیچ‌کس نمیتونه مثل مادر از بچه اش نگهداری کنه و بهش برسه

اخی اخه بچها باهم فرق دارن پسرمنم همش چسبیده بهم یا داره خرابکاری میکنه بچه همینه دیگه همه بچها همینجورین ولی باباش باید پشت تو‌باشه تو ازصبح بابچه ایی عصاب برات نمیمونه باید مراعاتتو بکنه اخه مادر نمیتونه بیس چهارساعت کنار بچه باشه خب میره اونطرف تر میخوره زمین

بچه همینه دائم مریض میشه تب میکنه سرما میخوره
والا دختر منم انقدر شیطون نمیتونیم چشم ازش برداریم یه لحظه غفلت کنیم یه بلایی سر خودش میاره
مردا نباید طلبکار باشن

سوال های مرتبط

مامان ♥آیهان❤ مامان ♥آیهان❤ ۱ سالگی
دوستان بازم همون سوال برام پیش اومده چند بارم دکتر بردم.. پسرم از اول تولدش کولیک بعد تا هفت ماهگی رفلاکس شدید داشت.. بعدشم بیخوابیاش که من شاید روزی سه ساعت جمعا نمیخابیدم.. یکماهی بهتر شد باز شروع شد تا الان که دیگه تقریبا نزدیک یکسال و نیم هست همش تو خواب ناله میده یهو پا میشه میشینه همش غلت میزنه تو خواب پاهاش میکوبه به تخت خودم که دیگه نابودم از بیخوابی پوشاکش دیگه نصف شب جیش زیاد میکنه اکثرا عوض میکنم جیغ و دادی راه میندازه که نگو همینجوریش گریه و نق میزنه دیگه پوشاکش عوض میکنم بدتر باید گریه کنه و بهانه بگیره تا آروم شه میگه شیر میخام میدمش باز میگه پتو اونم میدمش باز شیر نمیخوره نمیدونم بخدا امشب با خودم فکر میکردم یعنی بچه ای هست دقیقا مثل پسر من باشه تا این حد باز گفتم امکان نداره پسر من فقط اینجوره بعد اونم مدت طولانی شاید بگم از تولدش فقط دو سه ماهش کمی شب میخابید بعدش دیگه تا الان اینجور شده گهگاهی یک ساعتی یکیار گهگاهی نیم ساعت یا کمتر گهگاهی دو ساعتی یکبار پا میشه میشینه و نق و گریه تو خوابم میناله عصبی شدم خودمم روزا مغزم هنگه توان ندارم بتونم نگهش دارم کارام کنم مجبورم کارام کنم ولی با بی حوصلگی چون دیگه جون برام نمیمونه الانم سرش داد زدم گفتم نمیکشم دیگه بچه بخاب چرا اینجوری روزا دیگه حوصله ندارم که وقت بزارم عصبی میشم روش واقعا داغون شدم دکترم بردم میگن دندون هست مگه میشه همش دندون توان و حوصله دکتر دیگه ندارم جونی ندارم بخدا دیگه ببرم دکتر معده درد دارم شدید هنگه راهکاری ندارید بخدا چند بارم مریض شد دیگه بدتر بیخوابی و گریه امشب گفتم اینطور پیش برم از پا در میام😔