ادامه تجربه زایمان طبیعی
اون شب انگار احساس میکردم ک میخوام دخترمو ببینم احساس شوق داشتم همرا با ترس ولی با اون همه سنکینی پاشدم خونه رو مرتب کردم و وسایل بیمارستان رو اماده کردم و از ساعت 1درد شروع شد درد خفیف پریودی ولی درد کمر شدید دردام ادامه داشتن تا ساعت 5صبح ک دردام و انقباضا منظم شدم رفتم زایشگاه معاینم کردن ک من رحمم 3سانت باز بود خیلی ترسیده بودم یکی از دکترا قبول نمیکرد بستریم کنه دومی اصرار داشت بستری بشم ولی بلاخره بستری شدم با کلی بحث تو اون حال ک منو بردن تو اتاق زایشگاه ساعت 6و نیم بود ک اون دکتره لجباز اومد با لهن مغرورانه گفت تو 37هفته میخوای زایمان کنی بمون منکه اصلا بالا سرت نمیام من تو اون هال اصلا نمی تونستم جوابشو بدم خیلی درد داشتم من ساعت 8 صبح5سانت شدم بدون امپول فشار ولی بعدش دردام خیلی شدید شدن و قابل تحمل بودن ولی من هیچی نخورده بودم واحساس ضعف شدید داشتم اون دردا برام قابل تحمل نبودن شروع کردم ب جیغ زدن....

۵ پاسخ

عزیزم بسلامتی ،
تبریک میگم


دکترت کی بود؟‌

عزیزم بعضی دکترا چقدر بد برخورد میکنن واقعاً.
و من ک دو روز چیزی نخورده بودم فقط دعا میکردم زودی بیاد اونجا اذیته 😅👶🏻
یعنی هشت نفر زایمان کردن ولی من هنوز همونجا بودم پرستارا شیفشون عوض میشد دوباره میومدن میگفتن ای بابا تو هنوز همین جایی خب 😂😂😂

ادامش همینجا بگو خب چرا هی تاپیک جدید میزنی؟

چه دکتره بیشعوری بوده

چه دکتر بد اخلاقی بوده ای کاش جوابش میدادی اینقدر بی رحم بوده 😥

سوال های مرتبط

مامان حورا مامان حورا روزهای ابتدایی تولد
ادامه
دکتر ک اومد معاینم کرد دید من دوباره از 5سانت شدن 2سانت😖واقعا اون لحضه حالم خیلی بد شد بهم اموزش تنفس رو یاد داد ک من بتونم درد هامو تحمل کنم ولی واقعا قابل تحمل نبودن هی شدید و شدید تر میشدن تا اینکه ادامه دادم و هر نیم ساعت میومدن معاینم میکرد و پیشرفت میکردم تا اینکه ساعت 3و نیم ظهر دیدن ک دارم فشار میدم اون لحضه فقط دوس داشتم برم سرویس تا اینکه اومدن معاینم کردن دیدن من شدم 8سانت 🥴بعد که زود ب دکتر زنک زدن تا دکتر اومد بهم اموزش زور زدن رو یاد میدادن تا دکتر اومد من فول شده بودم و ساعت 4و نیم من حورا جونمو به دنیا اوردم و اون لحضه واقعاا قابل توصیف نیست اون لحضه ک من حورا رو دیدم همه دردام رو فراموش کردم حتی احساس نکردم چطور بخیه خوردم ولی اینجاش بد هست ک من خیلی برش خوردم و زاید بخیه خوردم و خیلی سخته نشستن و پاشدن برام بعد ازون اون دکتر مغروره اومد منم با کل غرور برگشتم بهش کفتم خداروشکر شما نبودین ک من تا الان زایمان نکردن چ خوشانسم من ک شما رفتین خیلی بهش برخورد ولی دل من اروم شد 😂😂و پایان ولی تجربه خیلی خوبی بود اکر من بازم باردار شدم بازم انتخاب من طبیعیه😊
مامان فرفری💙 مامان فرفری💙 ۱ ماهگی
پارت هفتم
اومدم خونه همه کارامو انجام داد پول هم برا دکتره واریز کردم بهم گفت فردا چکار کنم
صبح زود بلندشم اماده شدم رفتیم من رفتم داخل ک پرونده عمل رو تشکیل بدم گفت سونوهای 12هفته و18هفته رو بهم بدع اون بیمارستان شوشتری لعنتی سونوهای 12هفته و18هفته رو بهم نداده بود تو گوشی نگاه کردم خداروشکر سونو 18هفته بود ولی 12هفته نه گفت اشکال نداره
فرستادم عکس سونو رو برا شوهرم تا کپی کنه ساعت 8بود باز نبودن اصلا تا ساعت 10گیر کپی کردن بود و پرونده تا ساعت 11طول کشید ک 11وربع رفتم اتاق عمل من چون بار اول بود ترس داشتم ولی رفتار دکترا و خدمه اونجا خوب بود بهم دلداری میدادن ک نترس دستمو میگرفتن حرف میزدن ولی اصلا هیچ ترسی نداشت عملم تموم شد تا رفتم ریکاوری ساعت 1ونیم اومدم تو بخش بیحس بودم کم کم دردام شروع شدن ولی قابل تحمل بود
یک شب بستری بودم و فرداش مرخص شدم
درد دارع سزارین ولی می ارزه خوشحالم ک طبیعی زایمان نکردم
بیمارستان ایران سزارین شدم خوب بود
بنظرم هیچ وقت پاتون رو تو بیمارستانهای دولتی نزارین چون اصلا ب فکر نیستن خداروشکر ک پسرم سالمه
اینم از زایمان من
#بارداری
#زایمان
مامان جواد مامان جواد ۲ ماهگی
پارت دوم
بهم لباس بستری دادن همراهم صدا زدن لباسام بهشون دادم
سنوم چک کردن گفتن ک وزن بچت کمه 2کیلو 750 گرم سنو 37 هفته داده بودم خب خلاصه منو بردن داخل زایشگاه ساعت 8 بهم سرم زدن تقویتی با ان سی تی گذاشتن تا ساعت 10 شب بعد ساعت 10 امپول فشار شروع کردن ولی خیلیییی یواش یواش میرف من ساعت 12 شب تقریبا دردام شروع شد در حد کم پریودی بود 1نیم شب سرم قطع کردن گفتن استراحت کن صبح ساعت 6 امپول فشار دوباره وصل کردن نیم ساعت بعد معاینه کردن 2 سانت بودم نیم ساعت بعد ک ب 3 سانت رسیدم کیسه ابم را پاره کردن و دردام شروع شد امپول فشار بیشتر کردن ساعت 7نیم صبح ب 5 سانت رسیدم دردام قابل تحمل بود ساعت 9نیم دردام زیاد شد بدجور وحشتناک فق راه نجات میخاستم پرستارا خیلییییی کمک میکردن بهم پمپ گاز دادن ک یکم بی حس بشم ولی فایده نداشت خیلییی معاینه تحریکی میکردن خیلییی کمک می‌کرد پرستارا واقعا خوب بودن کمک میکردن بعد بهم امپول تو پام زدن ک روند زایمان زود پیش ببره