سوال های مرتبط

مامان هیرمان🩵 مامان هیرمان🩵 روزهای ابتدایی تولد
✔️تجربه زایمان سزارین✔️
✔️پارت دوم✔️

بردنش روی تخت کنارم تمیز کردن و اوردن کنار صورتم یه عروسک سفید برفی بود نمیدونم چی زدن تو سرمم ولی اینجا ها داشتم خواب میرفتم خلاصه بیدارشدم دیدم عملم تموم شده بخیه هامم زده بود دکترم و خدافظی کرد رفت. منو بردن تو ریکاوری حدود ۳۰ دقیقه اونجا بودم و بعدش منتقل کردنم به بخش. ماساژ رحمی هم همونجا تو اتاق عمل انجام دادن اصلا توی ریکاوری و بخش انجام ندادن. توی بخش که اومدم تا ۳ ساعت بعدش بی حس بودم بعد کم کم بی حسی رفت و کم کم دردا میومد سراغم اومدن مسکن زدن پمپ درد هم نگرفتم حقیقتا فراموش کردم. دردش زیاد بود خودم از خونه شیاف برده بودم همسرم گذاشت برام ۲ تا. من ۱۲ ظهر از اتاق عمل اومدم بیرون تا اخر شب ساعت ۱۲شب اومدن گفتن باید بلند شی راه بری سوند هم بکشیم کشیدن سوند هم مثل وصل کردنش در حد یه سوزش ریز بود و با کمک پرستار بلند شدم برعکس یسریا که میگفتن اولین راه رفتن سخت بود برای من اصلا سخت نبود یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود اصلا اون چیزی که میگفتن نبود چند قدم راه رفتم و اومدم روی تخت اذیتی من بیشتر از این پهلو به اون پهلو شدن بود. بعد راه رفتن شکر خدا دردام کم شد تاساعت های ۳ شب درد داشتم بعدش دیگه خیلی کم شد دردم و صبح اصلا درد زیادی نداشتم قابل تحمل بود اینم بگم من خودم شیاف برده بودم و هر ۵ ساعت دوتا برام میذاشت همسرم و مادرم. صبحونه و شام هم ندادن بهم گفتن فقط چای نبات و مایعات بخور یکم گرسنگی بد بود برای منِ شکمو.
مامان دیار👼🏻🩵 مامان دیار👼🏻🩵 ۱ ماهگی
بلخره قسمت شد منم بیام از تجربه زایمانم بگم یکشنبه صب ساعت ۶ و نیم رفتم بیمارستان بستری شدم ان اس تی و اینا گرفتن سوند وصل کردن که یه کوچولو سوزش داشت سری تموم شد امادم کردن واسه اتاق عمل ۷ و نیم عملم شروع شد اصلاا امپول بی حسی ترس و درد نداشت اصلن هیچی متوجه نشدم سری پاهام داغ کرد عملو شروع کردن اون وسطا نفسم بالا نمیومد که سری اکسیژن بهم وصل کردن در عرض ده دقه صدای پسرم اومد بهم نشون دادن بردنش تمیزش کردن
بعد رفتم ریکاوری کم کم بی حسیم داشت میرفت یه دردایی میومد بهم ولی چون لرز گرفته بودم دردو نمیفهمیدم بهم بخاری وصل کردن بدنم گرم شد
دردامو کم کم داشتم حس میکردم که گفتن شوهرم واسم پمپ درد گرفته ولی با اینکه بهم پمپ وصل بود حالم داشت بد‌ میشد بردنم بخش زیر لب فقد درد میکشیدم مخصوصن اونجایی که از تخت میخاستن رو تخت دیگه بزارنم با شوهرم یکی بلندم کردن یهو گذاشتنم که گریه کردم از درد🥲
با سرم و شیاف اینا همه چی اوکی بود قابل تحمل بود را رفتن اولمم یکم اولش سخت بود پاهامو تکون بدم ولی بعدش هرچی بیشتر رامی رفتم دردام میریخت بیمارستانمم واقن رسیدگیشون و برخوردشون اینا عالی بود از بخیه هامم بخام بگم هیچی معلوم نیس انقد که خوب بخیه زده دکترم
اینم از تجربه سزارین من اصلن نترسید اون همه که میگن وحشناک نیس همه چی قابل تحمله 😇😌
مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
"پارت۴بعداز عمل سزارین"
ساعت12و50دیقه پسرم بدنیا اومد و من بیهوش شدم، زمانی بهوش اومدم که بخیه لیزریم تموم شده بود ولی چون هم بی حسی تجربه کرده بودم هم بی حسی کلا بیحال بودم و اصلا حال نداشتم، اومدن بردن ریکاوری وساعت2بردن بخش، رفتم بخش وقته ملاقات بود خانوادم اومدن پیشم ولی انقدر درد داشتم و بیحال بودم که اصلا توجهی به کسی نتونستم بکنم، بعد از وقت ملاقات اومدن برام لباس زیر پوشندن و پد گذاشتن و با یدونه شیاف و بعدش آمپول های درد رو زدن که دردم کمتر بشه، ساعت 5بچمو اوردن کنارم و گفتن دوساعت بعد شیر بده بهش که نتونستم شیر بدم چون سینم کوچیک بود و نوک نداشت طول کشید تا سینمو بگیره، ساعت9شب هم گفتن چیزای آبکی بخورم که بیارن پایین راه برم، با انجیر خیس خورده شروع کردم و کمپوت گلابی و دوغ محلی و چای با خرما و آبمیوه و نسکافه خوردم، اومدن گفتن بیا پایین از تخت و راه برو که اونم خیلی سخت نبود و راحت تونستم از تخت بیام پایین، یکم راه رفتن سخته ولی ادم میتونه اروم اروم راه بره، بعدش اومدن شربت لاکسی ژل دادن نصف لیوان گفتن با آب بخور که من شب ساعت2رفتم دستشویی که فردا صبح ساعت10گفتن مرخصی که تا ساعت2طول کشید