۱۰ پاسخ

هروقت که رفت کیفشم بزار ببره بگو تا دیر وقت میخای بمونی بعدش نمیتونی به درسات برسی به مامانت بگو یادت بده رو برگه هم تکالیفش بنویس بده ببره عزیزم
تا لااقل کنار مادرشه یادش بده

سلام شما واقعا خانم خوب و دلسوزی هستی و قطعا خدا برات جبران میکنه از این مسئولیت پذیری و مهربونیت اول صبحی خیلی حس خوبی گرفتم
ولی ازش ناراحت نباش به هر حال اون تو سن منطقی ای نیست حسش به مادرش شدیده و دوس داره زمان بیشتری کنارش باشه
والا ما که ازدواج کردیم تو این سن میریم پیش مامانمون موقع برگشتن این پا و اون پا میکنیم بیشتر بمونیم
درس و نظم و ‌... مهمه ولی حال روحی و روانی مهمتره
همینکه هم کنار شما هم مادرش حس خوبی داره به همه چیز میارزه

عزیزم توبازباهاش خوب باش بالاخره اونم مامانشه طبیعیه بیشتر حرفشوگوش کنه وبخاد باهاش باشه

عزیزم‌شوهرت باید بش بگه چون بچه دخترم هست خیلی حسادت میکنه ب شما فک نمیکنه شما خوبشو میخواین انقدم خودتو درگیرش نکن بش محبت میکنی کارا مدرسه ش انجام میدی مادرش باید خیلی ممنون دار باشه ب شوهرت بگو کتاب درسیشو تاکید کنه ببره ک مادرش یادش بده ک دیگ نگران درسشم نشی

خب عزیزم بقیه درس میگن وسیله هاشو بده با خودش ببره پیش مامانش بزار حا بزاره یا اگه قراره ننویسه پیش مادرش ک هست ننویسه اینموقع ها حرصشو نخور خودتو بکش کنار روزایی ک تو خونه توعه مسئولیتش باتوعه

ببین مقصر بچه نیست که مقصر مادرش که میزاره دیر برگرد

خب تکالیفش رو ببره همونجا بنویسه تو چرا حرص اونو میخوری

ببین دستو تا عسل کنی بزار دهن این فاید ندار توهم زیاد خودتو. مایل نشون نده بزار باباش کارشو کنه یا با مادرش کاراش کنه وقتی مایلی نیس

متاسفانه شما هر کاری کنی باز نامادری هستی بنظرم به پدرش بگو بهش بگه

مگ چند سالشه

سوال های مرتبط

مامان شاهین مامان شاهین روزهای ابتدایی تولد
مامان تیام مامان تیام ۲ سالگی
مامانا خواهرشوهرم دیشب اومده بود خونمون مهمونی گیر داده ک چرا تیام حرف نمیزنه تخم مرغ کبوتر بدین زبون باز کنه فشار میاد واسش گفتم فشار چی
پسر دیر چهار دستو پا رفت دیر راه افتاد همه چیزش دیر بود الانم مامان بابا ددد دادا آب شیر جوجو آپو عمه جیش میگه ماشالا همه چی میفهمه یه باز بگی بهش من نفهمم چی میخواد دستمو میگیره میبره نشون میده .خواهرشوهرم رفته به مامانش گفته تیام قشنگ حرف نمیزنه امشب زنگ زده بود به شوهرم میگفت بهش تخم کبوتر بدین پسر همسایشون ک یک سال از تیام کوچیکتره با تیام مقایسه میکنه خیر ندیده هی میگه قشنگ حرف میزنه خیلی چاقه شما به تیام نمی‌رسین من حموم بود دراومد دیدم دارن حرف میزنم گفتم چرا اسرار داری عیب بزارین رو پسرم به وقتش حرف میزنه چکار داری تا پارسال گیر داده بودن ک چرا مو دانمارک چرا ابروه دانمارک چرا انقدر ریزه چرا فعلانه آنقدر اعصابم خورده به شوهرم گفتم حق نداری اجازه بودی بچمون با بچه مقایسه کنن چکار داریم ک حرف میزنه راه میره
بارداری خیلی مهمه واسه بچه دورانه خیلی مهمی من همش پیش بابام بودم ۷ماهم بود ک فوت شد من یه روز آروم نداشتم بخدا اونا رو نمیگن هی میگن چرا اینجوری .
حالا امشب داشتم تو اینستا نگاه میکردم یه پست دیدم درمورد دیر حرف زدن بچه نوشته بود دیر حرف زدن اعلام اوتیسم هست . درست
مامان باران مامان باران ۲ سالگی
ی اتفاقی امشب افتاد امیدوارم سرزنشم نکنین
توی حیاط خونه مادرشوهر بودیم ک بچه جاریم اومد همسن‌دخترمه و اون پسره
باهم بازی میکردن و اینا من دوسشون دارم این جاریم رو و همچنین بچشو چون دست بزن هم نداره راحتم
همه چی خوب بود تا برادرشوهرم اومد که میشه عموی بچه ها
دختر من خیلی این عموش رو دوس داره البته همشونو دوس داره ولی اینو بیشتر دیده راحتتره کنارش از بدو ورودش بدون نگاه کردن ب دخترم رفت پسر جاریم بغل کرد باهاش حرف زد بازی کرد انداختش بالا و دخترم از همون اول انتظاری میکشید ک یه نیم نگاه بهش بندازه چندبار هم بصورت نا محسوس گفتم عمو اومده الان باهات بازی میکنه ولی این احمق حتی نیگاشم نکرد تهش دخترم ناراحت شد اونم وحشتنااااااک رفت تو کوچه اصلا دلم اتیش گرفت گریم‌گرفت
این بار اولش نبود کلا آدم مودییه حالم ازش بهم میخوره حالا میخواید بگید اشتباه میکنی نمیدونم ولی وقتی بچم اونجوری میشه قلبم تیکه میشه گندش بزنن
منم از شدت ناراحتی این موضوعو ب شوهرم گفتم چون از قدیم هی میگه من همه چیمو ب این داداشم میدم و این فلانه در حالی ک این آقا اصلا مودی تشریف داره و هزاران بار شنیدم پشت شوهرم بد میگه ولی هیچی نگفتم
نمیدونم چراایقد ناراحتم نظرتون کار درستی کردم‌گفتمش؟ فقط بچه من نیست که بچه اونم هست حق داره بدونه