من یه اخلاقی دارم نمی‌دونم اشتباه یانه قبلش با خودم خیلی تکرار میکنم ک جلوی زبونمو بگیرم و حرف نزنم اما وقتی ک توی موقعیتش پیش میاد همه چیو میگم حرفمو رک میزنم اصلا دست خودم نیست ک نگم نسبت به یه حرف واکنش نشون میدم یه روز من ب پسرم گفتم نکن دست نزن با لحن تند گفتم دختر جاریمم دنبال پسرم آمد ب دوتاشوم گفتم ن جاریم برگشت گفت من سربچه هام داد نمیزنم اینجوری عادت نداره ک باهاش حرف بزنی بهش گفتم یعنی دخترت خودشو بکش تونیاید بهش چیزی بگی تو اصلا سربچت دادنزدی عصبی نشدی گفت بعضی موقع چرا امان همیشه گفتم منم همیشه ک دادنمیزنم خیلی خودشو میگیره و افاده زیاد داره پسرشم کلاس سوم ابتدایی با بچم خوب نیست اما پسرم می‌ره سمتش داداش میکن بغلش میکن پدر شوهرم ب بچش هزار تا حرف میزنه دهن باز نمیکن ک حرف بزن خیلی سیاست داره البته فامیلشونم هست اما با بچه من وقتی تند رفتارمیکنن یاداد میزنن من تو روشن درمیام میگم کارشون اشتباه

۵ پاسخ

عزیزم سر بچه کسی نباید داد بزنی

کسی ک خود خوری می‌کنه مریضه سر بچت داد نزن ولی اجازه هم نده کسی بخواد بش حرف بزنه

باید روی خودم خیلی کارکنم چون سربچم خیلی دادمیزنم یه جورایی ام لحن صدام بلند ازاول همینجوری بودم اما همیشه پیش خودم میگم ک کار خوبی نیست نباید داد بزنم وقتی ک توی موقعیتش قرار می‌گیرم دیگه دست خودم نیست امیدوارم بتونم ک ازاین ب بعد خودمو کنترل کنم پسرمم بعضی موقع خوبه وقانع اما مقصرمنم اون گناهی نداره و صبوری جاریمو میبینم واقعا حسادت میکنم خیلی خودخوروهمه چیو میریضه توی خودش و تیروییدم داره اما من نمیتونم خودخوری کنم باید خودمو خالی کنم خالی بشم و خداروشکر همیشه تنم سالم

عزیزم با احترام منم اگه کسی با لحن بد با پسرم حرف بزنه بدم میاد و اینکه هیچوقت پیش بقیه با پسرت تند حرف نزن ببرش تو یه اتاق تذکر بده بهش

خب اخلاق گندیه این....

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۱ سالگی
من ۴سال ازدواج کردم دوسال اول اصلا ب خانواده شوهرم رو نمی‌دادم الآنم همین طوره اما با وجود بدنیا آمدن پسرم مجبور شدم یه سری رفتارامو کناربزارم ن اینکه باهاشون راحت باشم چون توی یه حیاط زندگی میکنیم در خونه ک باز میشه پسرم سریع می‌ره خونشون یا داخل حیاط پسرم نوزاد بود پدرشوهرگاوم همش میگفت قد شاهان کوتاه میشه غیر مستقیم میگفت بعد ک بزرگترشد دوباره گفت چند بار شوهرم بهش حرف زدم منم بهش گفتم اما گاو تا امروز سرپله مادرشوهرم نشسته بودم پسرم ۲۲ماهش دوچرخه داره اما هنوز پاش نمیرس ک رکاب بگیره من ب پسرم گفتم الان پات نمیرس ک بزنی یکم بزرگترشدی یاد میگیری دیدم پدرشوهرم میگه قدش کوتاه دیگه بتو رفته گفتم باید افتخار کن ک بمن بره شبیه من باش حداقل هرچیزی و باعقلم میسنجم بعد حرف میزنم قدمم خیلی کوتاه نیست ۱۵۹
خیلی از حرف زدنش بدم آمد همسرمم بود چیزی نگفت باید بشم همون آدم اولی ک تازه عروس بودم الان طوری شده هرچی دلشون می‌خوان میگن نفهم گاو قبلا یه سلامم ب زور بهشون میکردم خیلی براشون احترام قاعل بودم اما واقعا آدم بد باش خییلی عزیزتر تا اینکه نیمتو برای کسی بزاریو احترام بزاری
مامان دلوین و تو دلی مامان دلوین و تو دلی ۲ سالگی
خدا منو بکشه بچمو دعوا کردم 😔😔😔دارم میمیرم از عذاب وجدان
دیشب حالش خوب نبود گربه میکرد ک میخابم حالا گرسنه هم بود .. سر سفره شده سفره انداختم غذا آوردم با اینک خیلی گشنش بود گفت بریم بخابیم با کلی گریه گفتم مامان غذا بخور بعد بریم گفت نه میخابم ....
گف رو تاب میخابم
بردمش رو تاب بهش غذا دادم بعد کلی سرحال شد خبری از گریه نبود کلی انرژی داشت و حسابی بازی کرد اصلا از این رو ب اون رو شد ن خوابش میومد ن خیچی فقط گشنش بود ...
حالا امروز صبونه سه چهارتا لقمه خورد میدونستم واس ناهار حسابی گشنش میشع مثل همیشه ناهارشو قشنگ میخوره ...
منم سفره انداختم گفتم مامان غذا امادس اولش خوشحال شد اومد فقط یه لقمه خورد و گریه کرد بریم بخابیم ینی گریه هااااااا خودشو میمالید ب زمین تا من میگفتم الان وقت غذا خوردنه گربه هاش بیشتر میشد ... منم گفتم الان اگ ب گریه هاش بخا بدم همش میخاد غذا نخورده گریه کنه ک خوابم میاد و از سفره بلند شه بره ... چند بار گفتم مامان الان وقت غذا خوردنه غذا میخوریم بعد میخابیم هی میخاس کار دیشبشو تکرار کنه و براش بشه یه عادت ... منم کنترلمو از دست دادم وقتی گریه میکرد دعواش کردم 😔 گفتم بشین سرجات غذا میخوریم بعد هر جا دوس داری میری 😔😭 بد دعواش کردم اصلا دست خودم نبود
اونم داشت میون گریه هاش میگف غذا میخورم 😭😔 الان دارم تعریف میکنم اشکام میاد
الان ک اومدیم تو اتاق بخابه باهاش حرف زدم گفتم ببخشید دعوات کردم بوسش کردم و علت دعوامو بهش گفتم اونم یه لبخند شیرین زد و چشاشو بست قلبم داره تیکه تیکه میشه 😔😔 از وقتی باردار شدم خیلی حوصلم کم شده سریع کنترلمو از دست میدم 😔
مامان آریا😍 مامان آریا😍 ۱ سالگی