سلام دوستان من دخترمومیزارم مهدخودم میرم سرکاربعداین هفته دخترم بعدازظهرسرویسش یک ونیم میاددنبالش دخترم الان نزدیک ۳ماهه میره مهددیروزصبح من بیدارشدم برم اینم بیدارشدکه مامان نروسرکاربیاپیشم بخواب یه کم درازکشیدم نگوخوابم برده بعدبیدارشدم که دیرشده باتاکسی رفتم ولی همش دلم پیش دخترم بودامشب هم بهم میگفت نروپیشم بمون بنظرتون چیکارکنم؟منم به همسرم گفتم فقط تاعیدمیرم ازطرفی هم مهدکودکشودوست داره به گفته خودش بچه های شماهم که مهدمیرن اینجوری میگن؟

دختر من مهدم نمیره ولی گاهی به باباش اینو میگه ، که بیطاقتتم تورو خدا نرو سر کار توروخدا تنهامون نذار ، طبیعیه اگه سر کار میری باید عادت کنه بنظرم بچه هایی که مادرشون کار میکنه خیلی مستقل تر از سایر بچه ها هستند عذاب وجدان نداشته باش توهم بخاطر آسایش اون سر کار میری

عزیزم من خودم شاغلم پسر منم اینجوریه گاهی خیلی راحت میگه مامان برو سرکار و گاهی مثل این هفته گریه میکنه که جرا میری سرکار، طبیعیه
منتها شرایط زندگی هرکسی فرق داره ، ی عده میگن نرو چون خودشون اصلا تو این شرایط نبودن اصلا شرایط سرکار رفتن نداشتن اصلا نمیتونن صبح زود بیدار شن ، مسئولیت کار بیرون براشون سخته... پس زندگی خودته به نظر من شما تا این سن که سن حساسی بوده پیشش بودی، مهد هم میره میتونی کارتو ادامه بدی کنارشم بگرد شاید تونستی کاری پیدا کنی که ساعت کاریش کمتر باشه... من خودم کارمند دولتم بارها به نرفتن فکر کرده بودم منتها دیدم شرایط کاریم خوبه ساعت کاریم کمه دولتی هستم و اگر ول کنم دیگه نمیتونم چنین کاری پیدا کنم

سلام عزیزم
بچه های منم مهدرفتنودوست دارن
سرکارم نمیرم
بازببین شرایط زندگیت چی میگه،اگه نیازبری سرکاربرو،اگه ن که میتونی کارتوادامه بدی
بچه های من دوقلوباهمن کمتراحساس دلتنگی میکنن دخترشماتنهاست دلتنگت میشه

شغل خودت چیه ؟؟

برو سرکار ، بچه اون موقع خوابش میاد یه چیزی میگه

بزرگ بشه میفهمه برای رفاه خودش میرفتی سرکار