۲۲ پاسخ

منم مثل شما تا ۲سالگی نبرده بودم بعد تولدش بردم از اون روز هی فیلماشو نگاه می‌کنه برا بقیه تعریف می‌کنه غش می‌کنه خیلی ذوق می‌کنه بازم میبرم

من همیشه میبرم هفته ای سه چهار بارم شده که بردم چون واقعا تو خونه خسته میشن مخصوصا اگه تک فرزند باشن پارک نمی‌برم چون هر بار بردم بچم بد مریض شده

ن گلم
منم خانه بازی نبردم

من اولین باری ک بردم یکم هنگ بود بعدش بهتر شد .بار سوم دیگه توی شن بازی شن هم خورد 😅😅😅

من ازیکسالگی هفته ای یبار میبرمش کلا روز جمعه ها ک باباشم خونه اس

من تا حالا نبردم

من نبردم ولی میبرم گلم

منم تا حالا نبردم بچمو

من تاحالا نبردم

این عکس خانه بازیه

منم تا حالا نبردم بچه‌ها رو

منم نبردم عزیزم

منم از یکسالگی میبرنش عاشق خانه بازی

نه عزیزم منم هفته پیش اولین بارم بود تا قبلش نبرده بودم و معمولا می‌بردیم پارک

خونه بازی ها کجا هست؟

از بس گرونه ساعتی دویست ، منم یکبار بردم تا حالا

منکه هنوز نبردمش

من از یکسالگی برم 😅😅

تصویر

چند دادی و تایمش چقد بود

والا من سه چهار باری بردم دخترمو
خیلی دوست داره

هزینش چقدره؟

خوب کاری کردی عزیزم
حتما ببرید تا بچه با همسن و سال هاش ارتباط برقرار کنه

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
من جدیدا علاوه‌بر چالشایی که داشتم به یه چالش سخت دیگه ای برخوردم 🤦🏻‍♀️
من از تابستون به اینور فقط روزی یکبار بیرون میریم با دخترکم
بعد فاصلمون تا یه پاساژ یا پارک نزدیک تقریبا ۲۰ دیقه پیاده رویه که حالا تا بریم و بیایم یه چیزی نزدیک ۳ ساعت طول میکشه
تو این سه ساعت دخترم نهااااااایت نیم ساعت از کالسکه ش پیاده میشه و هرکاری میکنم دیگه فقط میشینه 🫠
این به خودی خود بد نیست که اینقدر بیرون ارومه کنترل همه چیزو بدست دارم
بدیش اینکه من تا برسیم خونه هلاک میشم و اون هورمون دوپامینش میزنه بالا و حالا صد برابر انرژی داره و میگه بیا من بپربپر یا بدو بدو بازی کن 😖😩
قبلا که کوچولوتر بود بیشتر عاشق راه رفتن بود الان از دم در میگه سوار کالسکه میشم حتی حاضر نیست تا سرکوچه پیاده بیاد🥴
و از اونجایی که ما وسط بازاریم و همیشه کالسکه باید همراهمون باشه نمیشه هم سوار تاکسی چیزی شد ( درواقع برام سخته کالسکه جمع کنم بچه بدوبدو سوار کنم وووو)
من واقعا نمیدونم چیکار کنم که بیشتر راه بره
شما میدونید؟
اگه کالسکه هم نبرم میگه بغلم کن 🙄
مامان دلسا و دخترم 🥰 مامان دلسا و دخترم 🥰 هفته نوزدهم بارداری
امشب دلسا را برده بودم پارک
یه دختر بچه تقریبا ۵ ۶ ساله نشسته بود رو نیمکت داشت گوشی بازی میکرد پیش خودم گفتم چی میشه که یه بچه به گوشی بیشتر علاقه داره تا پارک و بازی
اولش دقت نکردم که مامانش یا باباش کجان بعدشم نفهمیدم کجا بودن که گوشی را داده بودن دست بچه خودشون رفته بودن
یه لحظه رفتم دنبال دلسا وقتی برگشتم دیدم مامان باباش کنارشن و بچه داره گریه میکنه فکر کنم چون گوشی را ازش گرفته بودن خلاصه سکم بعد دختره اروم شد رفت یکم سرسره بازی کرد
بعد با مامانش رفت یه بستنی خرید مامانه اومد نشست رو نیمکت و سرش و کرد تو گوشی و کلا تو دنیای خودش بود
دختره بستنیشو باز کرد ازین پیچ پیچی رنگیا بود گفت عه مامان ازین بستنیاست مامانه حتی سرشو بلند نکرد ببینه بچه چی میگه
دختره هم رفت پیشه یه بچه دیگه بستنیشو نشون داد و یکم بازی کرد

خلاصه ته حرفم اینه کاش برای ساکت کردن بچه هامون گوشی دستشون ندیم،کاش وقتی بچه با ذوق میاد چیزی را نشونمون میده ما هم باهاش همونجور ذوق کنیم،کاش وقتی روحمون مریضه بچه دار نشیم
امشب واقعا دلم گرفت برای اون بچه
و از خدا خواستم بهم توان بده که بتونم برای بچه هام وقت بزارم چ درست تربیتشون کنم🥲