۲۰ پاسخ

پ اونا اونجا چ غلطی میکنن نمیتونن از ۲۰ تا بچه نگه داری کنن چقد اعصابم خراب شد برا بچه

وای خدا منم از این ب بعد دوباره استرس میگیرتم 😭😭😭حتما صدقه بده عزیزم

خدا رحم کرده به چشمش نخورده الهی شکر الهی شکر الان بهتره خوب بچم

صدقه بنداز آبجی خدارو شکر خدارو شکر تنش سلامت باش انشالله خدا بخیر گذشته آبجی

وای خدا چقدر وجشی ان بعضی بچه ها خیلی اهصابم خورد شد وقتی گفتی چشماش سیاهی رفته حالا خوبه اومده گفته والا اگه بچه های من باشت بعید می دونم بگن تو کلایشون دختر نبست همه پسرن؟؟والا من از این لحاژ شانس آوردم تو ۱۲ تا بچه فقط ۴ تتشون پسرن مابقی دختر والا دخترا باز بهترن اینم بگم‌کنترل کردن پسر بچه ها خیلی سخته نمیشه گردن کسی هم انداخت حالا انشالله از این به بعد حواسشون رو بیشتر جمع می کنند ولی به این فکر کن یه لحظه بوده وقتی در عرض چندثانیه اتفاق بیافته معلم حواسشم که بتشه نمی تونه جلوی این اتفاق رو بگیره مگر اینکه زد و خوردشون طولانی بشه ولی موندم چرا بعضی از این بچه ها اینقدر وحشی ان انگار تو جنگل بزرگ شدن

وای خدا عزیزم خدارو شکر بخیر گذشته
واقعا حق داری

پسر منم امروز بچها هولش دادن خورده زمین دندونش درومد

معلمش کجا بوده که اینطوری شده الهی بگردم حق داری ناراحت باشی

وای قلبممم هزار تیکه شد

صدقه بده

واای عزیزمم بگردمش
الان چطوره ؟

خدایی نکرده باز چیزی بشع چی معلم ماست اونجا پس چیکارن. من همیشه نگرانم واقعا شیطونی میکنن خدا رحم کرد بهت

اگه پیگیری نکنی ممکنه باز سر بچت بلا بیاد. پس معلم چیکارس ک این اتفاق افتاد من بودم شکایت میکردم

عزیز دلم 🥺🥺🥺

سفت سخت وایسا..میدونی بری اموزش پرورش شکایت معلم کنی چیکارشون میکنن

وای خدا سر هیچ بچه ای نیاره خداروشکر که ب چشمش آسیبی نرسیده

الهی عزیزم
معلم باید داخل کلاس حواسش به همه چی باشه اینا بچه هستن متوجه یه سری کاراشون نیستن ک
انشاالله زودی خوب میشه کبودیاش میره میفرستیش بزار استراحت کنه تا آخر هفته از شنبه بفرستتش

ی صدقه حسابی بده
خداروشکر که بخیر گذشته
حق داری ناراحتی

ایشالا چیزی نیست عزیزم‌صدقه بده

صدقه بده مرغ خون ریزی کن خدا رحم کرده

سوال های مرتبط

مامان امیر علی مامان امیر علی ۵ سالگی
سلام خوبین
لطفا خواهش میکنم هر کس پیام من رو میبینه جواب بده
من ۲۲ سالمه سه تا بچه دارم بچه هام ۵ و ۲سال و ۶ ماه و بچه کوچیکم ۹ ماهشه
یعنی ۹ ماهه زایمان کردم همیشه افسردگی رو حس میگردم ولی الان خیلی خیلی شدید شده یعنی روی تمام زندگیم اثر گذاشته رفت و آمد دیگه با کسی نمیکنم بچه هامو جایی نمیرم فقط از خونه خودم میرم خونه پدرم که اگر اهر روز نرم اونجا تو خونه دق میکنم اصلا خونه خودمون دوست ندارم اگر تنها باشم خونه با بچه ها دق میکنم دائما استرس و دلشوره خیلی خیلی زیاد دارم روی مریضی بچه ها خیلی حساس شدم و میترسم و خودمو اینطوری قانع میکنم که پیش کسی نرم و کسی پیش من نیاد حتی بچه هامو پارک نمیبرم که یه وقت مریض نشن آخه من داخل زندگی خیلی تنهام یه شوهر دارم که اصلا بهم اهمیت نمیده و کمکم نمیکنه اصلا و مدام بهم دروغ میگه در کل کلا درحال استرس و دلشوره و نگرانی ام همش احساس میکنم می‌خواد یه اتفاق میفته نمی‌دونم چیکار کنم واقعا دیگه زندگی کردن برام سخت شده دلم حتی مرگ می‌خواد تا ذهنم خاموش بشه و به آرامش برسم مدام بچه هامو داخل خواب و بیداری چک میکنم که یه وقت زبونم لال تب نداشته باشن یعنی به معنی واقعی مغزم به مشکل خورده نمی‌دونم چیکار کنم کمکم کنید لطفااااااااااا
مامان گل پسر و تودلی مامان گل پسر و تودلی ۵ سالگی
خانما تورو خدا کمکم کنید پسر من شبا تو اتاق خودش می‌خوابه خیلی وقته ، هیچ وقتم مشکلی نداشته ، شبا ساعت ده و نیم میبرمس تو اتاقش براش قصه و لالایی میگم بوسش میکنم و با هم حرف می‌زنیم ، دیگه ساعت یازده خواب بود ،بعذس دیگه من میومدم تو اتاقم ، خودش هم میدونین که وقتی خاوبس می‌بره من میام تو اتاقم و هیچ مشکلی نداشت ، الان سه چهار شبه نمی‌دونم چش شده همین کارارو براش میکنم اما میگه خوابم نمی‌بره ،بلند میشه گریه می‌کنه میگه خوابم نمی‌بره بیام تو اتاق شما ، دو شب بردمش تو سالن با هم جا انداختیم خوابیدیم ولی دیدم اینجوری نمیشه ، باباشم باهاش صحبت کرد که باید مثل همیشه هر کسی تو تخت خودش بخوابه ، اونم قبول کرد اما دوباره شب که شد ماجرا شروع شد ، الان دو ساعت آوردمش تو تختش ،هر از چند دقیقه یه بار بلند میشه میشینه میگه من اگر بخوابم تو نری ها ، تو بمون ، مشکلم اینه اگر هم بگم باشه دو باره ساعت سه صبح بیدار میشه با گریه میگه کجایی ، منم از بس نشستم پایین تختش خسته شدم خودمم خوابم میاد عصبانی شدم خیلی دعواش کردم گفتم می‌خوام برم تو اتاق خودم اونم خیلی گریه کرد ولی مجبور شد قبول کرد ،حالا هم فکر کنم خوابیده ، ولی خیلی نگرانشم ، نمی‌دونم چش شده ؟اصلا اینطوری نبود