تجربه زایمان من
پارت ۱
خانما ۴ روزه زایمان کردم ۲ روز تو ای سیو بودم منو بچم دیروز مرخص شدیم ..اونای پرسیده بودن جرا رفتی ای سیو اینجا خاستم تو یه تاپیک برای همتون بگم .
من زایمان دومم بود اینارو میخام بگم که تروخدا اشتبا منو تکرار نکنید و جونتون رو تو خطر نندازید
زایمان دومم بود خودشم پشت سر هم بود بارداری هام ..یه روز درد داشتم اما سفت میشد ول میکرد ۵ دیقه بعد رسید ۳ دیقه ول میکرد آبریزش کم پیدا کردم دیگ گفتم بخاطر آبریزش پاشم برم بینارستان دیگ هر جی شد هم شد ..خیلی میترسیدم مث زایمان اولم ۶ روز الافم کنن چون بدون درد رفته بودم زایمان اولم رو .دیگ تا راه افتادم تو راه هم خیلی شدید بود دردام اما واقعا زود ول میکرد و میتونستم با تنفس کنترل کنم. رسیدم بینارستان شدید تر شد فوزی معاینه کردن ۴ سانت بعدش یکی دیگ اومد کف این راحت ۸ هس یهو یکی اومد گف فولالل هس خودشم سر بچه نیس این جیه به دستم میخوره..یکی گف بندناف یکی کف دست خلاصه فهمیدم دخترم عرضی هست و با دهانه رحم فول منو اورژانسی بردن اتاق عمل ..دکتر میگف اگ عرضی نبود تو ماشین زایمان میکردی ..بیقش تو تاپیک دیگ میزارم از بعد عمل که چه چیزای وحشتناکی اومد ب سرم خدا سر کافرش نیاره😪😪😪😪😪😪😪💔

۲۰ پاسخ

من همیشه اینجا میگم حداقل دردتون‌گرف پاشید برین بیمارستان
مبخان چیکارتون کنن بنده خدا ها
اونجا نوار قلب هست معاینتون میکنن اگه خصوصی باشین که ورزش و ماساژ و
اخه چه دل و‌جرعتی دارین تو خونه میمونین

عزیزم بنظرت طبعیی بهتره ی سزارین

عزیزم مگه تو سونو اخر بهت نگفتن مثلا سفالیک؟ چطوری بچه چرخیده؟؟؟

مگه توی سونو بهت نگفتن عرضی هست

واااای

کدوم بیمارستان زایمان کردی

ای وای خدا چه رحمی کرده بهتون😢 چقدر اذیت شدین😥 خداروشکر که خودتو بچه سالمین

همینکه مرخص شدی خوشحالم عزیزم

مگ کامل بیهوش شدی که رفتی ای سی یو؟؟؟؟
یعنی به هوش نیومدی!؟؟؟

کدوم بیمارستان رفته بودی

من ۲۸ هفته سفالیک بود باز میچرخه ؟ولی من سزارینم مشکلی نداره که؟

ولی‌وقتی آخرین بار بری سونو میگه بریچ یا سفالیک

چند هفته بودی گلم

عزیزم کی رفته بودی سونو اخرین بار؟؟نگفته بود عرضیه؟؟

موقعی عرضی باشه بیشتر حرکات دو طرف تو پهلوها حس میکنین.هردوتا بچه ام عرضی بودن

خبـ..

خدا بهتون رحم کرده کدوم بیمارستان زایمان کردی

وای عزیزم مگه سونو نمیگه عرضی هست خدا رحم کرده

عزیزم بچه عرضی بود تو بارداری چه علایمی داشت شکمت

وایییی ادامش

سوال های مرتبط

مامان دخترم مامان دخترم روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من
پارت ۲
خلاصه فوری گفتن اتاق عمل آماده ‌کنید خیلی میترسیدم اتاق عمل واقعا برام وحشتناک بود چند نفری ریخته بودن رو سرم خدا خدا می‌کردم منو زود بیهوش کنن ..خلاصه ۱۰ نفر ریختن رو سرم آب زیاد ی ازم خارج میشد کیسه آبم کامل زده بودن تو معاینه زیرم انگاری دریا بود تو اتاق عمل خیلی برام بد رفتاری میکردن حق هم داشتن چون دیر رفته بودم..همونجا لباسمو زود زود در آوردن سوند وصل کرده بودن ار قبل زفتم رو یه تخت دیگ دیدم زیرم پره خونه .داد زدن وای به خونریزی افتاد خلاصه زود زود منو بردن رو یه تخت دیگ ک تخت عمل بود وای ۲۰ نفری ریخته بودن رو سرم دستامو بستن دو نفر یه دستمو ۲ نفر یه دستمو بزور رگ گرفتن خیلی دردم می‌آمد دیدم یه چیزی تزریق کردن به بازوم یه مرد هم بالا سرم بود ازشون پرسیدم بیهوش میکنید گف نه خیلی دردم می‌آمد دیدم باز معاینه کردن دیگ خیلی دردم اومد داد زدم چرا معاینه می‌کنید گف ساکت باش بچه داره میاد میمیری..خلاصه دیگ چیزی یادم نمیاد ساعت ۱ شب عملم شرو شده بود نگو که تو همون معاینه که کرده بودن دست بچه اومده بوده و مجبور بودن جونمون تو خطر بوده واسه همون بیهوش کرده بودن منو .و من بعد عمل قلبم نامنظم میزده من ۵ ساعت تو اتاق عمل مونده بودم پی وی سی کرده بودن..بزنید گوگل می‌فهمید چیه من خودمم نمیدونستم چیه تو نت زدم فهمیدم...یادمه صدام میزنن که پاشو عملت تموم شده هر چی میخاستم پاشم نمیتونستم..هر چه میخاستم نمی‌تونستم دیگ خسته شدم کل زندگیم مث یه سریال باور کنید اومد جلو چشمام و من حسابی خسته شده بودم ار اینگه هر جی میکردم نفسم نمی‌آمد بالا دیگ گفتم بسه و هیچی یادم نمی‌آید باز..از اونجا هم منو آورده بودن ای سیو و تو ای سو منو ان تو بی کرده
مامان آیهان 🩵 مامان آیهان 🩵 ۶ ماهگی
تجربه زایمان ۵
دیگ ۶ ب بعد غیر قابل تحمل شده بود دردام زیاد بود و معاینه شدم ۲ سانت بودم
دیگ میگفتم زنگ بزنین ب ماماهمراهم بیاد میگفتن زوده ۴ ۵ سانت بعد ولی مگه من حالیم بود کمردرد امونم و بریده بود و داد میزدم و دستشویی هم داشتم گفتم برم دستشویی گف نمیشه سوند میذارم گفتم نمیخوام پس گف نه میذارم ب زور گذاشت و واقعا سوخت دیگ گلایه هم میکردم میگف سوسولی درد نداره ک خلاصه شیفت عوض شد و دکتر اومد گف هنو ۲ سانتی کیسه ابشو بزنین کیسه ابمم و زدن و واقعا درد نداشت یهو زیرم خیس خیس شد و تمام
دوز ۵ قرصمم گرفتم ک زایشگاه ۳ بار پر شد و خالی شد و من نزاییدم ساعت ۹ شب دیگ داد میزدم ولی کسی توجهی نمی‌کرد هر ۱ دقیقه دردا میگرفت ۴۵ ثانیه و ول می‌کرد و تو همون ۱ دقیقه خوابم می‌برد و باز دوباره شروع می‌شد دیگ رفتم با هزار خواهش دستشویی و اومدم دکتر اومد ساعت ۹:۵۰دقیقه گف بخواب معاینه کنم منم التماس ک توروخدا منو ببر سزارین گف بخوای خوابیدم و بازهم دوساعت بودم گف آماده اش کنین ببرین اتاق عمل
مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم .
زایمان دومم تو بیمارستان خصوصی بود تاریخشو خودم انتخاب کردم و سر تاریخ رفتم بستری شدم پسر اولم زایمانم راحت بود دو ساعته شد .زایمان دومم ماما همراه داشتم تا هشت سانت دردی نداشتم وقتی بع هشت سانت رسیدم بزرگ تو وان آب و ماساژور نرمش و دردا هر چند ثانیه شروع شدن. بعد یکساعت بردن رو تخت و معاینه و جهنم شروع شد یکساعت کامل درد کشیدم ولی موقعی که سر بچه تو کانال اومد دیگه درد نداشتم و فقط اون گردی سر رو حس میکردم قرار بود پسرم زود برداریم که اذیت نشم بخاطر وزن بالا چون بچه اولم ۳۸ هفته چهار کیلو دنیا اومد اینم ۳۸ هفته یه روز با وزن چهار دنیا اومد بهد زایمان دردی نداشتم دیگه کارامو خودم کردم کسایی زایمان طبیعی میخوان درسته اون یکساعته خیلی درد داره و میمیری و زنده میشی ولی بعدش واقعا دردی نداری و از عوارضش،هم خداروشکر بعد دو زایمان هیچ عوارضی نداشتم شاید هم بخاطر بدنمه هزینه زایمانم هم ۴۵ میلیون شد بنظرم می ارزید
مامان گل پسرام مامان گل پسرام روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من..دو
دوستان اینم یادم رفت بگم ک تو خونه لکه خون هم که ازم اومد دیگه مطمئن شدم درد زایمانه و بعد رفتم بیمارستان...دیگه تا ساعت ۳ رسیدم بیمارستان و معاینه شدم ۳سانت خوب بودم ودیگه هی درد می اومد و تنفس میکردم و وایمستادم ک قابل تحمل تر باشه و تا دیگه بستری بشم و برم تو اتاق ساعت ۴ شد و منو روی تخت خوابوندن و nstبهم وصل کردن ولی دیگه شدت دردام خیلی شدید بود و تنفس میکردم ولی آخرای دردام دیگه داد میزدم و اوضاع خوبی نبود ولی توصیه میکنم داد بزنید چون اونطور متوجه میشن دردت داره شدیدتر میشه و بیشتر میان بالاسرت و اومد دوباره معاینه کرده۴.۵ اینا بود ک ۵سانت شده بودم و دید دردام زیاده و هر۳دیقه برام گاز اتونکس آورد و گفت هروقت دردت شروع شد بزار روی دهنت و واقعا تا ۶۰درصد دردم رو کم میکرد تا نزدیکای ساعت ۶ ک فول شدم و توی همون اتاق ۴تا انقباض رو گذروندم ولی نتونستم بدون دکتر و فیزیولوژیک زایمان کنم و منو بردن اتاق زایمان و دکتر اومد و با ۴تا انقباض شدید و دردآور ک انگار نمی‌خواست تموم بشه ساعت ۶.۲۰ دیقه صبح زایمان کردم و گل پسرم رو دیدم.. وقتی ک دردام شدید و هر۵دیقه بود فقط از خدا میخواستم ک زودتر دردام شدیدتر بشه و به هر یک دیقه برسم و زودتر روند زایمان بگذره چون توی زایمان اولم خیلی طولانی بود و تا ۸ساعت درد شدید داشتم و خدا به دادم رسید و ۲ساعته زایمان کردم...فقط باید بدونید ک دردش زیاده و آماده باشید ک یهو نترسید و نگید چرا اینطور شد و هی بگید طبیعی بده...الان هم با اینکه بخیه خوردم ولی سرپام و درد خاصی ندارم ..امیدوارم همه بخوبی و بسلامتی زایمان کنن
مامان دخترم مامان دخترم روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من
پارت ۲
خلاصه فوری گفتن اتاق عمل آماده ‌کنید خیلی میترسیدم اتاق عمل واقعا برام وحشتناک بود چند نفری ریخته بودن رو سرم خدا خدا می‌کردم منو زود بیهوش کنن ..خلاصه ۱۰ نفر ریختن رو سرم آب زیاد ی ازم خارج میشد کیسه آبم کامل زده بودن تو معاینه زیرم انگاری دریا بود تو اتاق عمل خیلی برام بد رفتاری میکردن حق هم داشتن چون دیر رفته بودم..همونجا لباسمو زود زود در آوردن سوند وصل کرده بودن ار قبل زفتم رو یه تخت دیگ دیدم زیرم پره خونه .داد زدن وای به خونریزی افتاد خلاصه زود زود منو بردن رو یه تخت دیگ ک تخت عمل بود وای ۲۰ نفری ریخته بودن رو سرم دستامو بستن دو نفر یه دستمو ۲ نفر یه دستمو بزور رگ گرفتن خیلی دردم می‌آمد دیدم یه چیزی تزریق کردن به بازوم یه مرد هم بالا سرم بود ازشون پرسیدم بیهوش میکنید گف نه خیلی دردم می‌آمد دیدم باز معاینه کردن دیگ خیلی دردم اومد داد زدم چرا معاینه می‌کنید گف ساکت باش بچه داره میاد میمیری..خلاصه دیگ چیزی یادم نمیاد ساعت ۱ شب عملم شرو شده بود نگو که تو همون معاینه که کرده بودن دست بچه اومده بوده و مجبور بودن جونمون تو خطر بوده واسه همون بیهوش کرده بودن منو .و من بعد عمل قلبم نامنظم میزده من ۵ ساعت تو اتاق عمل مونده بودم پی وی سی کرده بودن..بزنید گوگل می‌فهمید چیه من خودمم نمیدونستم چیه تو نت زدم فهمیدم...یادمه صدام میزنن که پاشو عملت تموم شده هر چی میخاستم پاشم نمیتونستم..هر چه میخاستم نمی‌تونستم دیگ خسته شدم کل زندگیم مث یه سریال باور کنید اومد جلو چشمام و من حسابی خسته شده بودم ار اینگه هر جی میکردم نفسم نمی‌آمد بالا دیگ گفتم بسه و هیچی یادم نمی‌آید باز..از اونجا هم منو آورده بودن .
مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۸ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی

پارت پنجم

سریع ویلچر اوردن و منو گذاشتن روش و گفتن که زور نزنی تا اتاق زایمان رفتم تو اتاق زایمان و خوابیدم روز تخت و بعدشم منو اماده کردن برای زایمان پارچه انداختن روی پاهام و اینا بعدش سرم باید حتما بره تا مادر خونریزی نکنه نمیرفت رگم خراب شده بود چشماتون روز بد نبینه منم دوهفته بستری بودم همه رگام رو گرفته بودن و رگ نداشتم حالا ۴ نفر این دستم رو میزدن رگ پیدا کنن اون دستم ۳ نفر میزدن رگ پیدا نمیکردن دیگه به یک مرد از سی سیو اوردن که رگ منو بگیره دیگه گرفتن یکی این دست یکی اون دستم دوتا دستام به سختی گرفتن که زور اومد بهم زور زدم و دیگه بدون بی حسی اون لحظه احساس میکردم میخوام بمیرم چون بدون بیحسی زایمان کردم دیگه هیچی زور زدم و سر بچم اومد بیرون در حد ۲۰ دقیقه بعد از ۸ سانت شدن ساعت ۱/۳۰ ظهر به دنیا اومد بعد از این که بچم رو در اوردن سوزن بیحسی به پرینه ام زدن و بیحس شدم و اونوقت ۳ بخیه خوردم و این بود تجربه زایمان من
انشالله همتون نینی تون رو سالم بغل بگیرید 🥰🥰
مامان جوجه💗 مامان جوجه💗 ۷ ماهگی
تجربه زایمان من
صبح روز جمعه تاریخ ۲۲ فروردین ساعت ۷ونیم صبح تو تخت خواب بودم حس کردم بدنم رطوبتش زیاد شده، همینکه خاستم از تخت بلند بشم دیدم بله کیسه ابم پاره شده ، شوهرمو و مادرمو از خواب بلند کردم و فورا بعد از یه دوش کوتاه خودمونو رسوندیم بیمارستان،اونجا فورا لباس بیمارستانی کردم تنم و با معاینه اول یک سانت باز بودم، شروع کردن به زدن سوزن فشار ، هر نیم ساعت یه بار تزریق میشد،من با اولین بار شروع به استفراغ کردم و از درد شدید به خودم میپیچیدم،رسیدم به ۴ سانت و مامای همراهم اومد و منو تشویق میکرد به انجام ورزش،از ساعت ۹ صبح تا ۴ونیم بعدظهر ۸ سانت شدم با کلی درد، اما فایده ایی نداشت و هیچ پیشرفتی نداشتم چون دهانه رحمم ضخیم تر میشد و مانع زایمان طبیعی میشد بالاخره بعد از کلی درد و ناله منو بردن اتاق عمل و سزارین شدنم و اینقدر درد داشتم که اصلا متوجه سوزن بیحسی سزارین نشدم،بچم دنیا اومد اما به دلیل اینکه زیاد تو شکمم مونده بود معدش مشکل درست کرده بود و کف بالا می اورد و دو روز بستری شد