سلام مامانا
امشب اومدم درد دودل کنیم
کیا بیدارن ؟
من به طرز عجیبی از دیشب حالم بد شده و امروز کلا سخت گذشت
میدونید چرا؟🥺😥
راستش دیروز ازیکی ازبستگان که تماس گرفت گفتم بیاد پیشم تنها نباشم
اونم اومد من شام فسنجون با مرغ درست کرده بودم عطرش تو خونه پیچیده بود
همون یه تیکه نوزادی هم خریده بودم
اومدن وانگار غمباد توگلو داشتن هیچوقت لبخند نزدن خوشرو نبودن بااینکه آزما بیشتر دارن انگار همیشه کمشونه
اومدنو منم شاد و شنگول ب پذیراییم رسیدم شام کامل درست مردم برنج گذاشتم میومد مثلاً مرغ سرخ میکردم نگاه میکرد تو ماهیتابه می‌گفت واای من همه رو همینطوری آب پز میریزم تو چ قشنگ سرخ میکنی
بعد این خونه مستاحریمون بافت قدیمی طور داره کاچلی کارشناسی داره پرده میخواد ینی من تا عید ایشالله می‌خوام تکمیلش کنم بعد اومده میگه اینجا خیلی خوبه ها واسه خودت مستقلی آپارتمان نیست مطبخ داریو فلان
بعد منم برنح گذاشتم چشاش گرد شد که عه برنجتو دم کردی؟
انگار میخواد ولاق باشم نتونم خب آره دیگه ی قابلمه برنج گذاشتم با فسنجون بخوریم
بعد خلاصه اصلا انرژی منفی کسالت اینا نداشتم
یهو برگشت گفت حالا ی امروز چقدر سرحال وسرپایی همه کارم می‌کنی
ماشالله هم نمیگه هیچوقت
قبلاً میومد خونه م یهو لیوان شیشه خودبه خود می‌شکست یا سبزی های چند ساله م درجا طوری خشم شد که هرکارکردم دیگه تواون باغچه نتونستم سبزی بکارم 🥺😥
دیروزم وقتی رفتن من شروع کردم سرفه های خشک کردن شدییید
گفتم عب نداره فردا میرم دکتر
آقا یجوری مریض شدم انگار صدساله اینطوری بودم
شب از درد بدن وسرفه نخوابیدم سردرد گرفتم صبح پاشدم رفتم دکتر دارو هم میخورم انگار نه انگار

۱۷ پاسخ

امان ازین فامیلا🤦🏻‍♀️

عزیزم‌نمیدونم شما اعتقاد داری یانه. ولی من شنیدم میگن وقتی یهویی تو خونت مورچه پیدا میشه یعنی برات دعا درست کردن
سپنج دود کن آیت الکرسی سر در خونت وصل کن تخم مرغ بشکن واقعا بعضی ها چشم دیدن هیچی ندارن و چشمشون تنگه و شور واقعا براشون متاسفم که همیشه چشمشون تو زندگی مردمه🤐

واا بگو چیکار داری آخ

ارع دیگ نمیتونه نگاه کن برای مردم

ارع ببین یه صدقه بده یکم اسفند دود کن حتما

ببین بعضی از آدم ها نفس شون بده یا اینکه نمیتونن ببینن هیچی

دور از جون اشکال نداره بازم دیر نشده صدقه بده اسفند دود کن.
من یه حرز جواد خواهرم برام گرفته گفته از گردنت دربیاری کشتمت😂 بخدا حس میکنم از موقعی که حرز گردنمه در امانم

نفوذشون بد بوده 🤦🏻‍♀️ سریع بعد رفتنشون اسفند دود میکردی صدقه می‌دادی

ببین من دوماهه برا تعویض چسب بینیم میرم مطب.اونجا با یه خانمی اشنا شدم اونم برا تعویض چسب میاد.اینقد حرف میزنه دقیقا متݪ همینایی که گفتی وقتی میومدم خونه همش بیخودی ناراحت و دلگیربودم همش انرژی منفی.خودمم میدونستم بعد از حرف زدن با این خانوم اینجوری میشم
دیگه باهاش حرف نمیزدم اصلا اونجوری حالم بد نمیشه .شما هم باهاش ارتباط نداشته باش

آیه الکرسی بخون
چهارقل بخون
اسپند دود کن
صدقه بده
خودتو بسپر به خدا
اوکی میشی انشالله زیاد بهش فک نکن

همه رو تعریف کردی درست ولی مقصر فقط و فقططططط خودتی.
قبلاً دیدی همه چیز به چشمش میاد ،باز زنگ زدی به همون آدم بیاد از تنهایی درت بیاره؟
تنهایی لولو داره که خواستی اون بیاد پیشت تنها نمونی؟ آدم بهتری اطرافت نبود؟

متاسفانه فامیل نزدیک هم هست میاد خونمون نمیشه دیربه دیر دیدش
حالا چیکار کنم فردا دیدنش بگم چشمم زده
چطوری ازدستش درامان باشم چیکار کنم خسته شدم ازنظرتنگیاش🥺😥😔

لیوان شکست دست شوهرم برید
خودمم اینطوری
الآنم خوب نشدم
بنظرتون چشم زخمه؟
چون صددرصد چشمش شور ونظرش تنگه
تازه دیروز می‌گفت لباس مهر پتو نهر وسایلای پسرتو هرچی مونده استفاده کن گفتم اونا کهنه شدن پسرونه هم هستن
بعد خودش واسه بچه هاشو همه کار می‌کنه
حالا شوهرم میگه چون اون دیروز تعریف کرد جلوش خوب بود حالت اونطوری گفت امروز مریض شدی

قبل از اینکه بیان و بعد از اینکه برن اسپند دود کن ایت الکرسی بخون
دعای چشم زخم هم تو خونه داشته باش
چشم نظر آبی اگه داری بریز دور
درست میشه

عزیزم حتما اینجور مواقع
اسفند بریز
چهارقل بخون ایته الکسی بخون
اینجور آدما چشم دیدن زندگی شما رو ندارن

شما که میدونی انقدر حسود و چشماش شوره چرا باهاشون رفت و امد میکنید صدقه بدین تخم مرغ بشکنین

خلاصه امروزم تو بیمارستان و سرمو دارو خریدن گذشت دل درد اسهال سردردبدن درد دیگه غروب گریه میکردم
حموم رفتم ماساژ دادم دارو خوردم لیمو ترش و شیرین شلغم
وحشتناک سنگین شده
خیلی وقت بود مورچه نداشتیم
رفتم اسفند دود کنم دیدم توی اسفند پرشده از مورچه

سوال های مرتبط

مامان پسرم‌وتودلی💞 مامان پسرم‌وتودلی💞 هفته بیست‌ودوم بارداری
سلام مامانای عزیز خوبین همگی ❤️💖🌸
من امروز رابطه داشتم وتو یه تایمی به پشت ینی کمر خوابیدم که یهو سمت راست زیر رحمم تیرکشید وانگار گرفت .
سریع بلند شدم نشستم ماساژش دادم یکم بهتر شد تغییر پوزیشن دادم .
بعد ازظهر هم رفتم خونه مادرم
اونجا ۴یا۵ساعتی استراحت نکردم ینی یا نشسته بودم روزمین یا خونشون سرد بود یا با ماشین رفتیم بیرون. انگار نه انگار پنج ماهمه
هم توقع کردن ببرمشون با ماشین دور بزنیم هم یه تعارف نکردن رو صندلی بشینم.حتی وقتی جا به جا شدم برم سمت دیگه خونه اصرار داشتن همون جا بشینم.گفتمم زودتر برم خسته شده بودم اما همش خرفاشون طولانی میشد گله کردن که پای صحبتامون نمیشینی منم نشستم ک گوش کنم.
بخاری راهم روشمع گذاشته بودن مدام دربازوبسته میشد
حتی حواسش به من نبود که مراقبم باشه هیچی هم نخوردم فقط انگور وچای درحالیکه صدبار گفتم من اینارا دوس ندارم نمی‌خورم
رسیدگی مدرک به شدت ضعیف بود🤦💔
الان دلم ی کوچولو خفیف درد می‌کنه کل شکمم
همون قسمت زیر رحمم هم درد می‌کنه نمیتونم راحتم ب پهلو بشم
نگران شدم
باید چیکار کنم ؟🥺
مامان پسرم‌وتودلی💞 مامان پسرم‌وتودلی💞 هفته بیست‌ودوم بارداری
مامانا میگم من برای گرفتگی کمرم رفتم ماما ودکتر زنان آزمایش ادرار نوشت انجام دادم وگفت عقچفونت هست برام سفکسیم ۲۰۰تا ده روز نوشت. شوهرم ازسرکار اومد البته می‌دونم خسته بود گفت خودت انجام نیدادی منم گفتم کارت همراهم نبود
بعد رفتیم بیمارستان
وقتی تو نوبت دکتر بودم
یهو یکی ازفامیلای دورش را دید که قبلاً باهم همکارهم بودن گفت کمرش شکسته حادثه براش پیش اومده برم کمکش کنم نشستم تو نوبت پشتمو ب شوفاژ گرم کردم ازساعت نه ونیم تا ۱۲ طول کشید
من کمرم گرفته بود دلم درد گرفته بود خسته شده بودم تشنه مم بود گشنه کم بود بعد منو گذاشته بود با پسرم ورفته بود بالاسرفامیلش حالا یهو نوبت من شد گفت تو برو من برم کمک اینا
منم چیزی نگفتم وهمه کارامو خودم تو اون حال بد انجام دادم
بعد گفت من پسرعموم یه روزی کمکم کردن بوده الان می‌خوام این بنده خدا کمرش ناقص نشه برم بالاسرش باشم
منم هیچی نگفتم خلاصه تا دوازده اونو چند بار بردن عکس و سی آی واینا و هماهنگی با بقیه فامیل را براش انجام داد
ودرآخر اومد رفتیم
گفتم من گشنمه رفتیم سیب زمینی سرخ شده خریدیم
من تعجبم این بود چرا وقتی من تو اون حال هستم بچه مم شام نخورده اون مارا ول کرده رفته سراغ کسیکه خونواده ش قبلاً بارها ب من بی احترامی کردن وخودشم پول شوهرمو بالا کشیده بود
بعد بهش گفتم این شد دومین بار که مارا رها کردی ب غریبه اهمیت دادی گفتم چیزی نگفتم ببینم اولویتت کیه
حتی ب من آب هم ندادی حواست ب بی حالی و تهوع ودرد کمرمم نبود بچه را هم من نگه داشتم پسرمونو
یادش آوردم ک بهم