۱۱ پاسخ

احتمالا واکنش نشون میدی ک اینجوری. پسرم هروقت ببینه من حرص میخورم عمدا اون کارو تکرار میکنه حتی بخاری روشن و بغل میگیره ک من حرص بخورممممم😐😐😐😐😐

دختر منم دقیقا همینجوره دلش میخواد دورش شلوغ باشه تا بازی کنه منم مجبورم اصلا خونه نباشم همش بیرون و خونه مامانم میبرمش تا راحت باشه

عزيزم حق داری اوضاع و شرایطت سخته و خسته شدی ولی به نظر من رو خودت کار کن تا بچه سعی کن بیخیال تمیزی و نظم و یه سری قانون های روتین زندگیت باشی برای مدتی حالا یه یا دو سال دیگه بچه ها با هم فرق دارن من پسرم فوقالعاده ساکت و هیج وقت از موقعی که بدنیا اومده تا الان که دانشجو اذیتم نکرده ولی دخترم واقعا فرق داره کنجکاو شیطون و دوست داره همه چی و همه جا رو همه کارا رو تجربه کنه پس انسان ها با هم فرق دارن حتی خواهر و برا درها پس خودت این شرایط رو قبول کن مطمئن باش بزرگ و بزرگتر که بشه آروم آروم تر میشه من خیلی از بچه ها رو دیدم اینجوری بودن از یه سنی به بعد کلی آروم شده

فک‌کنار این بچه یه بچه سه ماهه هم داری

همه چیزایی ک گفتی مو ب مو پسر منم انجام میده😂😂😂

بخدا کارن منم همینه فقط من زدم به بیخیالی بچه هرطور دوست داره بریزه و بپاشه اخر شب تمیز میکنم .پسرم تا ازش غافل میشم میبینم رفته نشسته روی گاز .خیلی کارای خطرناکی میکنه . موقع غذا خوردن من باید دنبالش بدوم لقمه لقمه غذا بزارم دهنش چون یجا نمیشینه .
این روزا هم میگذره خیلی به خودت سخت نگیر بزار اونم بچگی کنه

سحر جان
ما اولین باره مامان شدیم
یکم صبر کن
نصف این موارد را دختر منم انجام میده ولی درک میکنم پسر بچه یه چیز دیگه است
زمام ما میرفتیم با بچه های فامیل و .. بازی یا بزرگتر شدیم توی حیاط و کوچه بازی میکردیم
این بیچاره ها توی آپارتمان هستند
دستشون بسته هست نمیتونند انرژی اشون را تخلیه کنند
ازاین به بعد فقط غذا را داخل صندلی بده
و اصلا اصلا بیرون از صندلی غذا دستش نده!
دو سه بار گریه میکنه بعد میفهمه جای غذا را
تنقلات هم کمتر بده تا اشتهاش باز بشه
الان دارند امتحان میکنند ببینند تا کجا میتونند پیش برن
کم کم وقتشه قانون ها را یاد بگیرن

لج کرده باهات نقطه ضعف دادی دستش

فک کنم همه کارنا همینطورین 😂😂تاره بچه من صدبرابر بدتره اگه بدونی چیکار میکنه
حساس نشو بچن این دوران میگذره بزار بریزه اصلا چی میشه
اذیتش نکن

بچه منم همینطوره

انگار داری از بچه من حرف میزنی

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
هانا ب شدت وابسته شیرمه ، غذا و میوه شم میخوره ولی باز اویزونه شب تا صبح قبلا ی مدتی باز شب یکی دوبار بیدار میشد الان باز دوباره برگشتع و همش شیر میخوره مخصوصا طرفای صبح حدود ۵ونیم اینا
ن پستونک میخوره ن شیشه میگیرع ، اینجوریم نیس ک مثلا بلندش کنم بالیوان اب بخوره بعد بخوابه ، وقتی شیر میخواد هیچی رو قبول نمیکنه چنان دادوفریاد میکنه ک صداش تا دو طبقه پایین ترم میره
نمیدونم چیکار کنم شاید میگین بازی کن و فلان ولی مشکل اینکه ک بیرون بخوام ببرمش اصلا هجکاری نمیکنه ن تو کالکسع میشینه ن حتی دستمو میگیره ب محض اینکه ببینه تو کوچه س کلا برا خودش میره و حتی نمیزاره بهش دست بزنم برا همین خونه ایم همش، ودر هفته د سه باری میریم باغ مادر شوهرم یا میبرمش پشت بوم یا خونه جاریم تو ساختمون ماست میره یا دختر عموش بازی میکنه
خودم واقعا پوسیدم تو خونه ... مامانم نزدیکم نیس ، پیش کسی هم واینمیسته مگه باباش اونم دیگه ۱ ساعت نهایت بعدش بهونه منو میگیره

شب ک میشع دیگه غرعراش شروع میشه تا وقتی بخوابه ، کلا رو خوابشم حساسه باید یا دراز کش شیر بخورا یا تو پتو تابش بدم
اصلا نشسته باشم شیر ننمیخوره، تو ماشین از ۱۰ دیقه ک رد بشه شروع میکنه ب جیغ و داد ، با هزار مکافات گوشی و خوراکی ساکتش میکنم تا برسیم ب مقصد ،
خونه م ک هستیم ننمیزاره جم بحورم از جام
اسباب بازی گرفتم باهاش بازی کنن ولی پرت میکنه اینور و اونور
صبح پا میشه میگه بریم ، رپب زور نگهش میددارم یکی دو ساعت بعد میرم خونه جاریم چند ساعتم هستم بعد اوردنی باز بهونه مییگیره و جیغ و داد
حتی خواب ظهرم پا میشه وسطش شیر میخواد
دیگع واقعا نمیدونم چ کنم

ن میزاره دست ب موهاش بزنم یا کشی چیزی بزنم ن مسواک