۶ پاسخ

منم مثل شما هنوز درد دارم. نمیدونم بعضیا چه طور زود سرپا میشن؟

عزیزم انشاالله که هرچی زودتر بهتر بشی گلم. امید با خدا.
دکترت کی بود عزیزم؟ و اینکه چرا سزارین شدی؟

منم مثل خودت بودم بارداری خوبی داشتم زایماننم خوب بود فقط فشار و‌استرس جنگ اون موقع بود که از نظر روحی اذیت شدم دخترمم‌ کولیک‌شدید داشت ولی مامانم اینا اون موقع خیلی کمکم کردن منم دلم میخواست یه فرصت پیش بیاد فقط کمی بخوابم کم کم بخودم اومدم گفتم فقط باید خودم به خودم کمک کنم نگران نباش تا۴۰روز بهتر میشی یکی زودتر روبه راه میشه یکی دیرتر این حس ها طبیعیه

خداسلامتی بده بهت عزیزم

دیگه واقعا افسردگی گرفتم همسرمم طفلی همه کاری کرد برا اینکه خوب شم ولی من تا خودم نتونم کارا خونم کنم خوب نمیشم

چرا چیشدی

سوال های مرتبط

مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 ۲ ماهگی
برای مامانای سزارینی
صرفا چیزی که میگم تجربه شخصی خودمه و بستگی به بدن ، بیمارستان و دکتر هم داره
من خودم عاشق زایمان طبیعی بودم و تا هفته ۳۸ قصدم طبیعی بود، تمام ورزش هارو انجام دادم و آماده طبیعی بودم که لحظه آخر همسرم اجازه نداد .
وحشت عجیبی از سزارین و درد بعدش داشتم نمیدونم چرا
اما کلا همه وحشتام صرفا الکی بود چون درد سوزن اسپاینال ، سوند و ماساژ رحمی رو اصلا نفهمیدم بعد بی حسی هم پمپ درد داشتم ، همون شب با کمک پرستار همراه شروع کردم راه رفتن و سعی کردم کمرم رو صاف نگه دارم و از فرداش که مرخص شدم کاملا سرپا بودم و کلا ۲روز بعد زایمان درد کمی مثل درد پریود داشتم همین و بس🤗
پیشنهادم اینه که بدون استرس برید برای عمل ، موقع اسپاینال و یوند کاملا بدنتون رو شل کنید ، از پرستارها خواهش کنید تا بی حس هستین ماساژ رحمی رو داخل اتاق عمل و ریکاوری انجام بدن ،
بعد عمل تا میتونید راه برید و کمرتون رو صاف نگه دارین
ایشالله که زایمان خوبی داشته باشین همه چه طبیعی چه سزارین❤
مامان آقا آرتا 🐣 مامان آقا آرتا 🐣 ۳ ماهگی
🌿🌿خاطرات روز زایمان _ ۱۱ 🌿🌿
خلاصه که لحظه ی اولین راه رفتن بعد از سزارین فرا رسید.اول سوند رو جدا کردن ک اصلا درد نداشت. و بعد اومدن کمکم که راه برم، ی خانوم مهربون ک خیلی خیلی ممنونشم ،فک کنم از نیروهای خدماتی بودن نمیدونم!
از سخت ترین لحظات بود، با اینکه پمپ درد داشتم ولی سمت چپ دلم خیلی میسوخت، انگار که داشتن پوستمو جدا میکردن، من ادمی نیستم که جلوی کسی آه و ناله کنم به خصوص ادم غریبه، ولی اون لحظه فقط اشک میریختم میگفتم ن نمیتونم، توی ذهنم داشتم فک میکردم بگم برام سوند بزنن، یکی دو هفته رو ویلچر میشینم اما راه نمیرم🤣خلاصه که خیلی داشتم کولی بازی درمیاوردم اما واقعی بود. توی دلم همه پیامبرا و اماما رو صدا زدم، بعد یکم مکث کردم اشکامو پاک کردم ، با همه توانم سعی کردم پامو حرکت بدم و از تخت پایین برم.
با دو سه قدم به سرویس بهداشتی رسیدم. اون خانوم مهربون بدنموشست، خون هارو از روی پام پاک کرد🥲 اون لحظه اینقد سخت بود برام و بغض داشتم از وضعیتم که برام مهم نبود اون خانوم غریبس!!
خلاصه با سوزش برگشتم سمت تخت.مامانم همش میگف همه ی دردش برای امشبه صبور باش. و واقعا هم همین بود.
ابمیوه و شام خوردم، سری دوم با کمک خیلی کمتری از تخت پایین اومدم و دیدم اره انگاری فقط دفعه اولش درد داشت(چون میگذرد غمی نیست)
مامان کارن مامان کارن ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۴
دیگ تا اینو گفت من بال دراوردم پرواز کردم اینقدر که گرما و درد بهم فشار اورد روی تخت زایمان هم چند بار زور دادم تا دیگه بچه دنیا اومد
گذاشتنش رو شکمم نگاهش یادم نمیره 🥹🥹قشنگترین لحظه زندگیم بود گریه ام نکرد فقط آروم نگام میکرد🥹🥹اون لحظه هم پر ترس و استرس بود برام هم پر از عشق یه حس منگی و گیجی داشتم
بعد دیگه بردنش لباس تنش کردن تا بخیه هام زدن منم رفتن رو تخت دراز کشیدم ماما اومد کمکم داد تا بهش شیر بدم
من از زایمان وحشت داشتم ولی زایمان خوبی داشتم خیلی راضی بودم دوباره ام برگردم عقب بازم طبیعی انتخاب میکنم
و اینکه بیمارستان سپیدار اهواز زایمان کردم رفتار پرسنل چه زایشگاه چه بخش بستری فوق العاده بود خیلی دلسوز و همراه بودن واقعا جز یه نفرشون که اونم میتونم چشم پوشی کنم از رفتارش
در اخر توصیه میکنم اصلا از زایمان نترسید از بعد زایمان بترسید من افسردگی بعد زایمان گرفتم تا ۳ هفته بعد از زایمانم حالم افتضاح بود هیچ کمکی ام نداشتم از روز سوم دیگه خودم دست تنها موندم