🌿🌿خاطرات روز زایمان _ ۱۱ 🌿🌿
خلاصه که لحظه ی اولین راه رفتن بعد از سزارین فرا رسید.اول سوند رو جدا کردن ک اصلا درد نداشت. و بعد اومدن کمکم که راه برم، ی خانوم مهربون ک خیلی خیلی ممنونشم ،فک کنم از نیروهای خدماتی بودن نمیدونم!
از سخت ترین لحظات بود، با اینکه پمپ درد داشتم ولی سمت چپ دلم خیلی میسوخت، انگار که داشتن پوستمو جدا میکردن، من ادمی نیستم که جلوی کسی آه و ناله کنم به خصوص ادم غریبه، ولی اون لحظه فقط اشک میریختم میگفتم ن نمیتونم، توی ذهنم داشتم فک میکردم بگم برام سوند بزنن، یکی دو هفته رو ویلچر میشینم اما راه نمیرم🤣خلاصه که خیلی داشتم کولی بازی درمیاوردم اما واقعی بود. توی دلم همه پیامبرا و اماما رو صدا زدم، بعد یکم مکث کردم اشکامو پاک کردم ، با همه توانم سعی کردم پامو حرکت بدم و از تخت پایین برم.
با دو سه قدم به سرویس بهداشتی رسیدم. اون خانوم مهربون بدنموشست، خون هارو از روی پام پاک کرد🥲 اون لحظه اینقد سخت بود برام و بغض داشتم از وضعیتم که برام مهم نبود اون خانوم غریبس!!
خلاصه با سوزش برگشتم سمت تخت.مامانم همش میگف همه ی دردش برای امشبه صبور باش. و واقعا هم همین بود.
ابمیوه و شام خوردم، سری دوم با کمک خیلی کمتری از تخت پایین اومدم و دیدم اره انگاری فقط دفعه اولش درد داشت(چون میگذرد غمی نیست)

۳ پاسخ

عزیزم لطفا میشه بگی چند هفته و چند روز بودی که عمل کردی

یه جوری دارم میخونم انگار نه انگار خودمم سزارین کردم یه ماه پیش

بسلامتی عزیزم .. فراموش میشه بخاطر دیدن روی گل بچه

سوال های مرتبط

مامان دیار و درسین مامان دیار و درسین ۲ ماهگی
تجربه سزارین ۵
بعد از اینکه شروع کردم به خوردن ماما اومد و‌گفت که پاشو باید راه بری
وای چقدر من ازین مرحله میترسیدم چون از همه شنیدم سختترین قسمت سزارین همینه من پمپ درد گرفته بودم و قبل شروع کردن به راه رفتن چندبار دکمشو زدم بعد واس راه رفتن ازم جدا کردن پمپ و سرم رو ،خلاصه تختمو کامل دادن بالا حالت نشسته و آروم آروم پاهامو‌دادم پایین و با هزار سلام و صلوات اومدم پایین و راه رفتم خداروشکر در اون حد که فک میکردم وحشتناک نبود البته از قبلش هم برام هم شیاف گذاشته بودن و‌من چون اون‌موقع بی حس بودم خیلی متوجه نشدم خلاصه چندباری برام سرم و دارو تزریق میکردن و‌پمپ درد و هم وصل کردم اون شب چندباری پا شدم و راه رفتم و‌تمالت رفتم که اوکی بود چون میگفتن راه رفتن خوبه،تخت بیمارستانی خیلی کمک خوبیه من فک میکردم خب عالی دیگه همیطور راحت پا میشم و دراز میکشم ولی متاسفانه تو خونه و رو تخت معمولی اینجور نبود روز بعدش پاشدن برام سختترین کار شد حتما باید کسی دستمو میگرفت و تمام زورمو‌مینداختم رو دستم که شکمم چیزی حس نکنه شیاف استفاده میکردم تا حدودی کمک میکرد ولی درد و کامل از بین نمیبرد خداروشکر سردرد و گردن درد نداشتم ولی سوزش جای بخیه درد و‌گرفتگی عضلات شکم رو هنوزم بعد ۱۳ روز دارم هرروز جای زخممو‌میشستم با شامپو بچه و بعد سرم شستشو‌میزدم و با سشوار خشک میکردم و خداروشکر مشکلی پیش نیومد،امیدوارم زوزای آینده جسمم اوکی تر بشه که بتونم راحتتر به بچه ها رسیدگی کنم …
با ارزوی سلامتی برای همه مامانا بخصوص سزارینی ها چون مادری با زخم عمیق و بخیه خیلی سخته…
مامان نيلای 🩷 مامان نيلای 🩷 ۱ ماهگی
پارت هشتم زایمان اول سزارین اختیاری🩵

من تو دو سه ساعت که از عمل دراومده بود فک کن دوتا شیاف استفاده کردم 😂 یکیو خودشون دادن ی بسته هم‌ من خودم داشتم همراه خودم 😂😂
میخاستم سومی هم بزارم دیگه ترسیدم نزاشتم اما اون مخدره دیگه دردم اروم کرده بود که دکترم اومد گفت در چه حالی گفتم الان یکم خوب شدم
گفت ۱۲ ساعت بعد اجازه خوردن بهت میدیم و بعد سوند میکشن که راه بری
که‌ اونم فرداش ساعت ۵ صبح میشد چون ساعت ۵ عصر عمل شده بودم ساعت ۵ صبح باید سوند میکشیدن قبل سوند کشیدن مامانم بهم چای داد با خرما و بعدش یکمی اش خوردم و ابمیوه هم داد بهم بعدش
اومدن سوندو کشیدن و گفتن از تخت بیا پایین که اونم یا خدا سخت ترین کار همین بود اولش یکم مامانم تختو اورد بالا و نشستم
بعدشم کم کم خودمو کشوندم و اومدم یواش یواش پایین فقط سخت ترینش باسنت بود که باسنتو نمیتونستی تکون بدی چون درد میکرد بخیه ها اما کم کم اومدم پایین و راه رفتم
ولی بعد اینکه یبار از تخت میای پایین بار های بعد تر هی راحت و راحت تر میشه واست و فقط اون اول اذیت میشی
من دو سه بار رفتم دسشویی و بعد راه رفتن خیلی بهتر شدم دردمم روز دوم فقط در حدی بود که یه دفعه مثل ضربان محکم میزد و ول میکرد در اون حد
مثل روز اولش خیلی شدید نبود
مامان 🧸 اهورا 🍫 مامان 🧸 اهورا 🍫 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین»
سلام ب همه🥹🖐️
منو اهورا اومدیم تجربه زایمان سزارین براتون بزارم...
خیلی کلی میگم براتون....
سی و نو هفته بودم ک رفتم برا سز.از همون روز اول از طبیعی وحشت داشتم و با شناختی ک از خودم دارم حق داشتم...
خلاصه رفتم برا سزارین اختیاری با کلی زیر میزی دکترمو راضی کردم ب سزارین از مرحله سوند خیلی میترسیدم ولی اصلا اون چیزی ک فکر میکردم نبود خیلی راحت بود...
اما از بس منو ترسونده بودن وقتی اومد برام سوند بزارع همه بدنم می‌لرزید از شروع سوند گذاشتن تا پایان عمل و حتا بعد از اون همه بدنم استرس گرفته بود مثل بید میلرزیدم..‌
منو بردن اتاق عمل دل تو دلم نبود... آمپول بی حسی اصلا درد نداشت سرمو خم کردن و آروم برام آمپول و زدن پاهام سنگین شده بود خودشون جابه جاشون می‌کردن«سوندمو از بس ک نزاشتم پاهامو قشنگ باز کنه خوب نزاشته بود تو اتاق عمل باز شد و خود دکتر برام گذاشت وقتیکه کاملا بی حس بودم» خلاصه آمپول و ک زدن دیگه بدنم از لرزه وایستاد «من خیلی استرس داشتم و اصلا اوکی نبودم ن از درد ن از چیزی فقط میلرزیدم»
حس ک نمی‌کردم و نمی‌دیدم چون به پارچه سبز جلو چشمم زدن ولی وقتیکه شکممو باز کردن صداش میومد خش خش صدا میداد خلاصه شکممو که باز کردن یه فشار به سینم وارد شد درد نداشتااا ولی حس کردم دارن ی چیزیو ازم جدا می‌کنن خلاصه همون لحظه که سرم سنگین شد اهورام بدنیا آوردن صدای گریشو که شنیدم خود به خود اشگم اومد تو اتاق عمل دوتا پرستار کنار من بودن سعی میکردن منو آروم کنن باهام حرف میزدن مدام میگفتن حالت تهو نداری از این حرفا که نداشتم... فقط لبام رو هم نمیموند از شدت لرز منو 9 بردن اتاق عمل 9 و بیست دقیقه اهورام بدنیا اومد🥹💙🧿
ادامه پارت بعد»»»»
مامان ملوری🦢 مامان ملوری🦢 ۲ ماهگی
#تجربه سزارین

زایمان من اختیاری بود با اینکه زایمان دوم بود ولی زیر میزی دادم
روز زایمان خیلی استرس داشتم با همسرم و خواهرم رفتیم بیمارستان چون مادرم بچه هامون و نگه داشته بود اول همسرم کارای بستری رو انجام داد بعد من رفتم بلوک زایمان لباسامو عوض کردم بهم سرم زدن خیلی از سوند میترسیدم ولی درد نداشت فقط حس بدی بهم میداد مثل کلافگی رفتم طبقه بالا اتاق عمل خیلی ترسیده بودم سردمم بود بعد از پرسیدن چندتا سوال مثل گروه خونی و نداشتن بیماری بردنم اتاق شماره ۲ البته من فیلمبردارن داشتم و مدام از همه جام داشت فیلم و عکس میگرفت🤣نشستم روی تخت اتاق عمل اومدن برام امپول بی حسی بزنن یه لحظه حس کردم برق از توی پام رد شد به ثانیه نکشید بی حس شدم اون حس بد سوندم از بین رفت واقعا اونقدر درد و ترسی که میگفتن نداشت سریع خوابوندنم روی تخت یه پرده کشیدن جلوم از ترس شروع کردم به گریه کردن ولی همه دلداریم میدادن که نترس چیزی حس نمیکنی واقعا هم چیزی حس نکردم فقط انگار یکی داشت شکممو ناز میکرد حس خوبی داشتم یه دفعه صدای گریه دخترم اومد وای بهترین لحظه عمرمو برای بار دوم تجربه کردم اوردنش پیشم کلی بوسش کردم بعد از بخیه شکممو دوبار فشار دادن که بازم دردی حس نکردم بعد بردنم ریکاوری بعد از ۱۰ دقیقه بردنم توی اتاقم تا ۸ ساعت باز ناشتا بودم فقط سرم بهم میزدن بعد از ۸ ساعت گفتن مایعات فقط بخور بعدم اومدن سوندمو کشیدن من بلند شدم راه رفتم اولین بلند شدن واقعا یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود
مامان محمد مسیحا 💙 مامان محمد مسیحا 💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین در بیمارستان تریتا پارت ۶...

وقتی ملاقاتی هام رفتن کمک پرستار اومد کمکم کرد که بلند شم اولین بلند شدن سخت بود یکم و قسمت سخت ماجرا به نظرم همین بود ولی بازم نه به اون سختی که نشه تحمل کرد یا انجام داد منو برد سمت دستشویی کارامو انجام داد پد بهداشتی بهم داد از این شورت های توری پام کرد کمکم کرد بلند شدم رفتم سمت تخت به مامانم گفتن تا برام شکم بند بعد زایمان سزارین بگیرن تا برام ببندن مامانم رفت گرفت آورد اونو بستم یکم هم اون دردم رو کمتر کرد بهم گفتن موقعی که میخام بلند شم ببندم اونو و واقعا وقتی میخاستم بلند شم راه برم اونو میبستم دردم کم که بود کمتر میشد یادم رفت بگم سوند هم دراوردنی اذیت نشدم خیلی فقط یکم سوزش بود...اولین بار فقط بلند شدنی اذیت شدم بعد دیگه خودم به کمک مامانم هر دو ساعت از تخت میومدم پایین راه میرفتم تا خون لخته نشه و هرچی بیشتر راه میرفتم سرپا تر میشدم...توی بیمارستان من کلا چهارتا شیاف استفاده کردم که همون کفایت میکرد پمپ درد هم که بود مسکن هم فقط همون اول بهم داده بودن دیگه ندادن...پسرم که ظهر دستشویی کرده بود منم وقتی ملاقاتی هام رفتن یه لیوان چایی آوردن برام با به شربت شیرین که توش گلابی بود دوتا هم خرما دادن که اول خرما رو خوردم اولین چیزی که خوردم بعد چایی رو مامانم با عسلی که داده بودن شیرین کرد داد بعد یکی دو ساعت هم همون شربتی که خودشون دادن رو خوردم مامانم به بابام سپرده بود که برام آب هندوانه بگیره که توش خاکشیر باشه با کمپوت گلابی اوناهم تاثیر داشتن برای اینکه برم دستشویی غروب رفتم دستشویی که بهم گفته بودن دستشویی برم میتونم شام بخورم...
مامان آیهان مامان آیهان ۲ ماهگی
داشتم از درد گریه میکردم که دونفر پرستار اومدن یکیشون کامل افتاد روم و با تمام توانش داشت شکممو فشار میداد واقعا دردش خیلی خیلی بده نفسم کامل میرفت با هربار فشارش ولی اگه شمارو تو بی حسی فشار بدن اصلا ادم نمیفهمه خلاصه کلی جیغ زدم تا تموم شد و داشتن با تخت میبردنم بخش که با برخوردای تخت به هر نقطه کوچیکی میمردمو زنده میشدم تا رسیدم بخش دوتا شیاف واسم استفاده کردن و نواربهداشتی گذاشتن و مسکن زدن و یه سرم زد که گفت این رحمتو جمع میکنه و تا موقع تموم شدنش شکمت درد میکنه باید تحمل کنی تا وقتی اون سرم تموم نشده بود درد داشتم ولی بعده اون دیگه هیچی تا وقتی که از تخت بیام پایین اولین مرحله سختش ماساژ بود دومیشم راه رفتن واقعا خیلی سخته ولی بار اولش سخته هربار که راه میری کم کم بهتر میشی من زیاد راه میرفتم ک زود خوب شم ولی اون دردایی که میکشیدم به خودم فحش میدادم ک چرا نرفتم طبیعی سزارینم دردای خودشو داره ک واقعا قابل تحمل نیستن شاید برمیگشتم عقب طبیعی رو انتخاب میکردم 😭چون الان کمر درد گردن درد سردرد دارم ولی کسایی ک اونجا طبیعی کرده بودن خیلی عادی نشسته بود انگار زایمان نکردن
مامان لنا💓👧🏻 مامان لنا💓👧🏻 ۴ ماهگی
تا اینکه یهو به خودم اومدم دیدم دارن منو انتقال میدن به یه تخت دیگه اونجا خیلی درد داشتم کامل اون جاهای بخیه رو حس میکردم همش به همسرم میگفتم دارم میمیرم تورو خدا برام مسکن بزنید تا اینکه به هوش اومدم به پرستارا التماس میکردم درد دارم برام مسکن بزنید خدا خیرشون بده اونام چنتا چنتا اومدن مسکن ریختن تو سرم بعد شیاف اوردن بزور مامانم برام شیاف گذاشت یکم بهتر شدم اینم بگم نوع زایمان بستگی به بدن داره چند نفر پیش من سزارین بودن بدتر از اونا من بودم درد بدی داشتم اونا بی حس بودن نسبت به من درد کمتری کشیدن ،برا من چون بچه اولم بود سوند نزاشته بودم ولی میگفتن ظرف بیارید ادرار کنن من اینقد ترسیده بودم دسشوییم نمیومد اومدن گفتن اگه ادرار نکنی سوند بهت وصل میکنیم منم از ترسم الکی گفتم ادرار کردم تا ساعت ده شب که از تخت اومدم پایین بعدش رفتم ادرار کردم همش استرس اینو داشتم بهم سوند وصل کنن ،ساعت ده شبم چند لیوان مایعات خوردم اروم اروم از تخت اومدم پایین اینکه میگن میمیریو زنده میشی نبود سعی کنید اروم اروم بیاید پایین برا من قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین رفتم لباسامو عوض کردم یکم تو سالن گشتم راه رفتن حالمو خیلی بهتر کرد خلاصه یه شب موندم فرداشم باید تا موقع مرخص شدنت مدفوع کنی هم خودتون هم نینی
مامان ماهان مامان ماهان ۵ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین

ساعت ۳ رسیدم خونه و چون خیلی گرسنه و تشنه ام بود چندتا دونه هلو و یکم آب خوردم ساعت ۴ و ۴۰ رسیدم زایشگاه اونجا سونوهامو دادم و فشارمو گرفتن شوهرم تشکیل پرونده داد و خودم و شوهرم رضایت دادیم یکی از ماماها اومد و ازم رگ گرفت و سوند رو برام گذاشت سوزش خیلی بدی داشت سوند و احساس دفع ادرار داشتم
اگه میدونستم اینقد سوزش داره حتما میزاشتم بعد از بیحسی اینکارو برام بکنن خلاصه من با ویلچر بردن اتاق عمل و شانس من دکتر یه سزارین اورژانسی داشت که قبل من بردنش و من باید منتظر میموندم و از اونجایی که من خودم پرستل اونجا بودم حتی یه ذره هم استرس نداشتم و همش داشتم میخندیدم بیحسی رو چون ترس از آمپول دارم فکر میکردم خیلی درد داشته باشه اما خب خداروشکر فقط یک لحظه همون اولش یه ذره سوخت و بعد کلا پاهام سنگین شد و درد سوند کلا از بین رفت من در طول عمل بخاطر اینکه ناشتا نبودم بالا آوردم ولی درکل خیلی خوب بود همیشه مریضا میگفتن که حرکت دست جراح رو متوجه میشن ولی من هچی رو حس نمیکردم و فقط بدنم حالت سوزن سوزن میشد همین
بچه ی من موقعی که به دنیا اومد بیحال بوده ‌ گریه نکرده بود که خب به همین خاطر دیسترس داشت و نفسش سخت بود و فرستادنش ان آی سی یو من یه لحظه فقط توی اتاق عمل دیدمش
مامان جوجه مامان جوجه ۸ ماهگی
خلاصه اینکه تا لحظه اولین راه رفتن اصلا دردی نداشتم گفت تا ۸ ساعت هیچی نخور بعدش از مایعات شروع کن کمپوت هم فقط کلابی و انجیر اناناس نفخ میاره دیگ دو سه ساعت گذشت اومدن اموزش شیر دهی خودشون بچه رو گذاشتن رو سینم خودشون سینمو دادن دهنش گفتن ماشالله اغوز هم اومده به مامانم‌گفتن ما اللن نشون میدیم دفعه بعد باید شما کمک کنی ولی سینه هام زخم شد نگم براتون ک درد اون تا همین چند روز پیشم باهام بود اون از زایمانم بدتر بود چون مجبوربودم بااون وضعیت شیرم بدم و بدترین موقعیت فقط راه رفتن بود که وااای وااای خانما بدترین حال بود یعنی مردم انقدرگریه کردم انقدر ناله کرد خیلی بد بود سوند و خواستن بکشن هم اصلا درد نداشتم یهو گفت تموم شد ولی رده رفتن بد بود برام حتی برای بار دومم درد داشتم سینه هامم خیلی ناجور شده بود همین بعد از اینکه اومدم خونه ام خیلی بین دوتا کتفم درد میگیره و واقعا کتفم یهو رگش میگیره و میخوام بمیرم
راستی خانما اینکه تکون نخورید تو اون ۸ ساعت و زیاد حرف نزنید تاثیر دارع من نه سردرد داشتم نه گردن درد ولی از روزی ک اومد بین دوتا کتفم قفل میکنه بهداشت گفت بخاطر اون امپول شنبه حالا وقت دارم ببینم دکترم چی میگه
ایشالله ک شماها زایمان خوبی داشتن باشین
مامان جوجه مامان جوجه روزهای ابتدایی تولد
میخواستم تجربمو از سزارین بگم براتون خانما.
اول اینکه خود سزارین و اتاق عمل و مراحل قبلش اصلا استرسی نداره و خیلی راحتتر از اون چیزی ک فکر میکنید هست، سوند فولی دردی نداره و فقط ی مقدار خیلی کم سوزش داره ک بعد از چند دیقه از بین میره.. سوزنی ک برای بی حسی از کمر هم میزنن اونم اصلا دردی نداره.. ولی از لحظه شیرین به دنیا اومدنش اگه بخوام بگم خیلی حرف دارم.. از همون اولش ک شروع میکنن و میدونی تا چند دیقه دیگه بچتو میبینی، یا از جراتی ک پیدا کردی و رفتی زیر تیغ جراحی، از لحظه شنیدن صداش و گریه های بی اختیاری ک میکنی، از حسی ک بعد از اون لحظه دیگه فقط بچت مهمه نه خودت و بدنت، از گذاشتنش روصورتت و خیلی چیزای دیگه... اصلا حس غیر قابل وصفیه.. بی نهایت شیرینه..
وای خوب سختی هایی هم داره.. مثلا ماساژ رحمی دردناک بود اما بازم ب نظرم قابل تحمل بود.. ولی ب نظر سختترین قسمتش اولین قدم هایی بود ک برمیداری.. اولین راه رفتن واقعا سخت بود.. من از پمپ درد هم استفاده کردم ولی ب نظرم تاثیری نداشت حتی تخت جفتیم هم همینو میگفت.. و اینکه من شیاف دیکلوفناک نمیتونستم بخاطر حساسیتم استفاده کنم و درواقع هیچ مسکنی نگرفتم.. ولی کل دردی ک میکشی فقط دو روزه.. دیگه روزسوم ب بعد واقعا خیلی درد کمترمیشه. تازه اگه شیاف هم استفاده بشه ک درد تقریبا از بین میره.. خلاصه بگم لباس زیر گشاد و راحت زیاد با خودتون ببرید چون خیلی کثیف میشه. شورت ی بار مصرف هم خریده بودم اما فقط یدونه استفاده کردم اینقد ک بد بودن.. و اینکه لباس خوشکل برا بعد زایمان هم خریدم ک بپوشم ولی واقعا شرایط جوریه ک اصلا نمیشه از این کارا کرد.. اینقد ک آدم درد و خونریزی داره تو اون یکی دو روز..
مامان آقارضا مامان آقارضا ۵ ماهگی
تجربه سزارین

من سرکلاژ بودم و درد رحم داشتم با وجود سرکلاژ معاینه شدم و گفتن نیم سانت باز شدی و اگه بیشتر بشه و باز نکنی ممکنه رحم دور از جون پاره بشه و من تو ۳۷هفته و ۳روز سزارین شدم (سزارین اختیاری)

صبح ساعت ۵:۳۰بیمارستان بودم و خیلی درد داشتم و وقتی بهم سوند وصل کردم به معنای واقعی کلمه داشتم از درد میمردم خیلی برای من سوند سخت بود کارامو کردم و ۵دقیقه مونده به عملاز شدت درد سوند تمام بدنم خیس عرق بودم و دردم وحشتناک تر شده بود ،رفتم تو اتاق عمل و خلاصه سزارین شدم و من پمپ درد هم گرفتم ساعت ۹رفتم اتاق عمل و ساعت ۱۱از ریکاوری زدم بیرون و درد سزارین مثل یه پریودی پر درد بود ولی نه اون حدی که نشه تحمل کرد و هر وقت حس میکردم دردم یکم داره اذیتم میکنه دکمه پمپ درد رو میزدم و برام شدت درد کمتر میشد و خداروشکر پسرمم تو دستگاه نرفت و بعدم ۱۲ساعت بعد عمل گفتن بلندشو راه برو،خلاصه به جز درد سوند که اصلا برام قابل وصف نبود بقیه عمل واسم قابل تحمل بود وذخلاصه که واسه کسایی که مثل من ترس دارن یا از درد طبیعی میترسن من سزارین رو پیشنهاد میدم ان شاءالله دامن اقدامیا سبز بشه و همه ی مامانا بچه هاشون رو صحیح و سلامت بفل بگیرند🥰🤲🏻💐❤️