تجربه سزارین ۵
بعد از اینکه شروع کردم به خوردن ماما اومد و‌گفت که پاشو باید راه بری
وای چقدر من ازین مرحله میترسیدم چون از همه شنیدم سختترین قسمت سزارین همینه من پمپ درد گرفته بودم و قبل شروع کردن به راه رفتن چندبار دکمشو زدم بعد واس راه رفتن ازم جدا کردن پمپ و سرم رو ،خلاصه تختمو کامل دادن بالا حالت نشسته و آروم آروم پاهامو‌دادم پایین و با هزار سلام و صلوات اومدم پایین و راه رفتم خداروشکر در اون حد که فک میکردم وحشتناک نبود البته از قبلش هم برام هم شیاف گذاشته بودن و‌من چون اون‌موقع بی حس بودم خیلی متوجه نشدم خلاصه چندباری برام سرم و دارو تزریق میکردن و‌پمپ درد و هم وصل کردم اون شب چندباری پا شدم و راه رفتم و‌تمالت رفتم که اوکی بود چون میگفتن راه رفتن خوبه،تخت بیمارستانی خیلی کمک خوبیه من فک میکردم خب عالی دیگه همیطور راحت پا میشم و دراز میکشم ولی متاسفانه تو خونه و رو تخت معمولی اینجور نبود روز بعدش پاشدن برام سختترین کار شد حتما باید کسی دستمو میگرفت و تمام زورمو‌مینداختم رو دستم که شکمم چیزی حس نکنه شیاف استفاده میکردم تا حدودی کمک میکرد ولی درد و کامل از بین نمیبرد خداروشکر سردرد و گردن درد نداشتم ولی سوزش جای بخیه درد و‌گرفتگی عضلات شکم رو هنوزم بعد ۱۳ روز دارم هرروز جای زخممو‌میشستم با شامپو بچه و بعد سرم شستشو‌میزدم و با سشوار خشک میکردم و خداروشکر مشکلی پیش نیومد،امیدوارم زوزای آینده جسمم اوکی تر بشه که بتونم راحتتر به بچه ها رسیدگی کنم …
با ارزوی سلامتی برای همه مامانا بخصوص سزارینی ها چون مادری با زخم عمیق و بخیه خیلی سخته…

تصویر
۷ پاسخ

چقدر خوب که نوشتید؛ ان‌شاءالله سلامت باشید و‌ دل سیر بچه‌هاتون رو با حال خوب بیینین

ممنون که تجربه ات رو برامون نوشتی عزیزم ان شاءالله هرچه زودتر سرحال و پر انرژی بشی🌹

اوخی خدا حفظشون کنه براتون 🧿

ای جونم خدا حفظشون کنه
ان شاء الله که بهتر باشی عزیزم🌱✨♥️

مبارک باشه عزیزم پست های قبلیت رو دیدم زده بودین هموگلوبین کم بود سروم آهن زدین منم کمه دکترم سروم نوشته میترسم بزنم آخه گف ممکنه حساسیت داشته باشی تو مطب شخصی نزن شما کجا میزدین؟عوراضی نداشت؟

بعد شکمتم فشار دادن؟؟یا بی حس بودی متوجه نشدی؟؟
میگن این مرحله هم سخته ک شکم فشار میدن

ای جان خدا حفظتون کنه🤲❤️

سوال های مرتبط

مامان لیانا|رایان مامان لیانا|رایان ۳ ماهگی
مامان شاه پسرم🩵💙 مامان شاه پسرم🩵💙 ۱ ماهگی
مامان لنا💓👧🏻 مامان لنا💓👧🏻 ۳ ماهگی
تا اینکه یهو به خودم اومدم دیدم دارن منو انتقال میدن به یه تخت دیگه اونجا خیلی درد داشتم کامل اون جاهای بخیه رو حس میکردم همش به همسرم میگفتم دارم میمیرم تورو خدا برام مسکن بزنید تا اینکه به هوش اومدم به پرستارا التماس میکردم درد دارم برام مسکن بزنید خدا خیرشون بده اونام چنتا چنتا اومدن مسکن ریختن تو سرم بعد شیاف اوردن بزور مامانم برام شیاف گذاشت یکم بهتر شدم اینم بگم نوع زایمان بستگی به بدن داره چند نفر پیش من سزارین بودن بدتر از اونا من بودم درد بدی داشتم اونا بی حس بودن نسبت به من درد کمتری کشیدن ،برا من چون بچه اولم بود سوند نزاشته بودم ولی میگفتن ظرف بیارید ادرار کنن من اینقد ترسیده بودم دسشوییم نمیومد اومدن گفتن اگه ادرار نکنی سوند بهت وصل میکنیم منم از ترسم الکی گفتم ادرار کردم تا ساعت ده شب که از تخت اومدم پایین بعدش رفتم ادرار کردم همش استرس اینو داشتم بهم سوند وصل کنن ،ساعت ده شبم چند لیوان مایعات خوردم اروم اروم از تخت اومدم پایین اینکه میگن میمیریو زنده میشی نبود سعی کنید اروم اروم بیاید پایین برا من قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین رفتم لباسامو عوض کردم یکم تو سالن گشتم راه رفتن حالمو خیلی بهتر کرد خلاصه یه شب موندم فرداشم باید تا موقع مرخص شدنت مدفوع کنی هم خودتون هم نینی
مامان سید احسان مامان سید احسان ۷ ماهگی
تجربه سزارین (پارت۲)
صبح مایعات رو شروع کردم با نسکافه. چقد چسبید بعد اون همه ناشتایی😬
بعد هم که گفتن پاشو راه برو. خیلی درد داشت خیلییییی. تا حدود سه روز بعد هم ادامه داشت هر دفعه که پامیشدم. البته هم اتاقی من میخواست راه بره اندازه من درد نداشت بخاطر همین میگم شاید برای هر کسی متفاوت باشه ولی برای من خیلی بد بود. درد بخیه ها هم تا دو هفته خوب شد. الانم یکم گاهی سوزش داره ولی دیگه خوبه.
من بعد از عمل سرمو تکون ندادم و حرف نزدم و بالش هم نذاشتم اصلا سردرد نگرفتم. هر چقدر هم بیشتر راه بری زودتر خوب میشی. یه نفر هم تا ده روز باید کنارتون باشه وگرنه خیلی سخته. بعد ده روز هم بخیه هامو کشیدم که هیچ دردی نداشت و خیلی راحت بود.
در کل بخوام بگم از سزارین راضی بودم و با وجود اینکه بعدش درد داری و سخته بازم خوشحالم ک سزارین شدم چون بالخره زایمانه درد داره دیگه. حس میکنم طبیعی ممکن بود برام سخت تر باشه با توجه به شناختی که از خودم دارم.
امیدوارم مفید بوده باشه اگه سوالی هست خوشحال میشم کمک کنم
مامان دلانا مامان دلانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان
کل مدتی که عمل شروع شد تا بچه رو نشونم بدن ۱۰ دقیقه بود که بعدش نیم ساعت طول کشید بخیه بزنن و منتقل بشم ریکاوری، در کل یک ساعت ریکاوری بودم، ماساژ رحمی رو دوبار توی ریکاوری انجام دادن که چیزی حس نکردم خداروشکر. بعدش منتقل شدیم بخش که اونجا هم خودشون کمک کردن انداختنم رو تخت، تا دوساعت حس پاهام داشت برمیگشت، دردی که حس میکردم در حد درد پریودی بود که قابل تحمل بود، ۶ ساعت بعد گفتن بیام پایین و قدم بزنم، این مرحله چون خیلی زود بود ضعف کردم، عرق سرد کردم و گوشام کیپ شد، دوبار گفتن بخواب، ابمیوه دادن خوردم، بهتر شدم. ضعفم حس کردم بیشتر بخاطر ترس خودم بود و اینکه زود گفتن بیا پایین، بهم زمان ندادن که یکم خودمو پیدا کنم، وگرنه درد فوق العاده ای نداشت که نشه تحمل کرد.
دیگه بعد اولین راه رفتن، راه رفتن و از تخت پایین اومدن های بعدی راحته، شبی که اونجا بودم چند بار پابین اومدم و توی سالن راه رفتم، راه رفتن واقعا درد رو کم میکنه. راه میرفتم که بتونم دفع داشته باشم و یبوست نشم که خداروشکر نشدم.
در کل اگه بخوام بگم اصلا پروسه ترسناکی نبود برای منی که ترسو ترین ادم روی زمینم و حتی امپول معمولی هم نمیزنم.
من چون دخترم بستری شد تا ۶ روز بیمارستان پیشش بودم و میشد شرایط رو هندل کرد، درد داشتم ولی با شیاف کنترل میکردم.
کسایی که میخوان سزارین بشن یا مردد موندن بین طبیعی وسزارین، میتونم بگم سزارین واقعا خوبه، من راضیم، برگردم عقب باز سزارین انتخاب میکنم.
مامان آقا آرتا 🐣 مامان آقا آرتا 🐣 ۱ ماهگی
🌿🌿خاطرات روز زایمان _ ۱۱ 🌿🌿
خلاصه که لحظه ی اولین راه رفتن بعد از سزارین فرا رسید.اول سوند رو جدا کردن ک اصلا درد نداشت. و بعد اومدن کمکم که راه برم، ی خانوم مهربون ک خیلی خیلی ممنونشم ،فک کنم از نیروهای خدماتی بودن نمیدونم!
از سخت ترین لحظات بود، با اینکه پمپ درد داشتم ولی سمت چپ دلم خیلی میسوخت، انگار که داشتن پوستمو جدا میکردن، من ادمی نیستم که جلوی کسی آه و ناله کنم به خصوص ادم غریبه، ولی اون لحظه فقط اشک میریختم میگفتم ن نمیتونم، توی ذهنم داشتم فک میکردم بگم برام سوند بزنن، یکی دو هفته رو ویلچر میشینم اما راه نمیرم🤣خلاصه که خیلی داشتم کولی بازی درمیاوردم اما واقعی بود. توی دلم همه پیامبرا و اماما رو صدا زدم، بعد یکم مکث کردم اشکامو پاک کردم ، با همه توانم سعی کردم پامو حرکت بدم و از تخت پایین برم.
با دو سه قدم به سرویس بهداشتی رسیدم. اون خانوم مهربون بدنموشست، خون هارو از روی پام پاک کرد🥲 اون لحظه اینقد سخت بود برام و بغض داشتم از وضعیتم که برام مهم نبود اون خانوم غریبس!!
خلاصه با سوزش برگشتم سمت تخت.مامانم همش میگف همه ی دردش برای امشبه صبور باش. و واقعا هم همین بود.
ابمیوه و شام خوردم، سری دوم با کمک خیلی کمتری از تخت پایین اومدم و دیدم اره انگاری فقط دفعه اولش درد داشت(چون میگذرد غمی نیست)
مامان آیهان مامان آیهان ۱ ماهگی
داشتم از درد گریه میکردم که دونفر پرستار اومدن یکیشون کامل افتاد روم و با تمام توانش داشت شکممو فشار میداد واقعا دردش خیلی خیلی بده نفسم کامل میرفت با هربار فشارش ولی اگه شمارو تو بی حسی فشار بدن اصلا ادم نمیفهمه خلاصه کلی جیغ زدم تا تموم شد و داشتن با تخت میبردنم بخش که با برخوردای تخت به هر نقطه کوچیکی میمردمو زنده میشدم تا رسیدم بخش دوتا شیاف واسم استفاده کردن و نواربهداشتی گذاشتن و مسکن زدن و یه سرم زد که گفت این رحمتو جمع میکنه و تا موقع تموم شدنش شکمت درد میکنه باید تحمل کنی تا وقتی اون سرم تموم نشده بود درد داشتم ولی بعده اون دیگه هیچی تا وقتی که از تخت بیام پایین اولین مرحله سختش ماساژ بود دومیشم راه رفتن واقعا خیلی سخته ولی بار اولش سخته هربار که راه میری کم کم بهتر میشی من زیاد راه میرفتم ک زود خوب شم ولی اون دردایی که میکشیدم به خودم فحش میدادم ک چرا نرفتم طبیعی سزارینم دردای خودشو داره ک واقعا قابل تحمل نیستن شاید برمیگشتم عقب طبیعی رو انتخاب میکردم 😭چون الان کمر درد گردن درد سردرد دارم ولی کسایی ک اونجا طبیعی کرده بودن خیلی عادی نشسته بود انگار زایمان نکردن
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ ماهگی
ادامه تاپیک قبل. عصر دردام شروع شد و باوجود پمپ درد نمیتونستم تحمل کنم که برام شیاف گذاشتن . ساعت ده اومدن گفتن راه برو و مایعات بخور من چون همه گفته بودن راه رفتن اول سخته ازینکه از تخت بیام بیرون میترسیدم ولی برای من تغییرحالت از خوابیده ونشستن روی تخت سخت بود راه رفتن درد کمتری داشت رفتم سرویس و مایعات هم خوردم و بهم گفتن اول نسکافه نخورم چون معدم ترش میکنه و بازم تهوع میگیرم .نزدیک صبح دوباره سرویس رفتم و برام شیاف گذاشتن که حالم بهترشد. صبح اومدن گفتن شکمت کار کرده یانه و من چون در حالت عادی خیلی یبوست داشتم امکان نداشت بدون خوردن چیزی و یه عمل شکمم کار کنه و بهشون گفتم شکمم کار کرده که مرخص بشم دکترمم ساعت هشت اومد چک کرد و گفت مرخصم . بعد چهار روز گردن درد گرفتم که نمیتونستم سرمو تکون بدم که با شیاف بهتر شد و حدود دوروز اون سردرد و گردن درد وداشتم و فقط در حالت خوابیده درد نداشتم روز دهم هم رفتم مطب دکتر بخیه هامو کشید که هیچ دردی نداشت. کادر درمان بیمارستان از دکترو پرستار همه خیلی خوش رفتار بودن ولی روز قبلی که برای تشکیل پرونده رفته بودم جواب درست حسابی نمیدادن که کی نوبتمون میشه درحالی که میدونستن چندساعت طول میکشه همش میگفتن بشینید نیم ساعت دیگه که برای زن باردار تحمل چندساعت تو بیمارستان سخته. من ساعت ۹صبح رفتم ۱۲ونیم ظهرنوبتمون شد
مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
"پارت۴بعداز عمل سزارین"
ساعت12و50دیقه پسرم بدنیا اومد و من بیهوش شدم، زمانی بهوش اومدم که بخیه لیزریم تموم شده بود ولی چون هم بی حسی تجربه کرده بودم هم بی حسی کلا بیحال بودم و اصلا حال نداشتم، اومدن بردن ریکاوری وساعت2بردن بخش، رفتم بخش وقته ملاقات بود خانوادم اومدن پیشم ولی انقدر درد داشتم و بیحال بودم که اصلا توجهی به کسی نتونستم بکنم، بعد از وقت ملاقات اومدن برام لباس زیر پوشندن و پد گذاشتن و با یدونه شیاف و بعدش آمپول های درد رو زدن که دردم کمتر بشه، ساعت 5بچمو اوردن کنارم و گفتن دوساعت بعد شیر بده بهش که نتونستم شیر بدم چون سینم کوچیک بود و نوک نداشت طول کشید تا سینمو بگیره، ساعت9شب هم گفتن چیزای آبکی بخورم که بیارن پایین راه برم، با انجیر خیس خورده شروع کردم و کمپوت گلابی و دوغ محلی و چای با خرما و آبمیوه و نسکافه خوردم، اومدن گفتن بیا پایین از تخت و راه برو که اونم خیلی سخت نبود و راحت تونستم از تخت بیام پایین، یکم راه رفتن سخته ولی ادم میتونه اروم اروم راه بره، بعدش اومدن شربت لاکسی ژل دادن نصف لیوان گفتن با آب بخور که من شب ساعت2رفتم دستشویی که فردا صبح ساعت10گفتن مرخصی که تا ساعت2طول کشید