قسمت سوم
گفت خودت میخوای طبیعی بیاری گفتم ن من میترسم
گفپ ک اب دور بچت کمه

خلاصه درد سون فقط درد سوزش بود و همش میترسیدم در بیاد و واقعا بخوام بگم بخدا سختش همون بود برام

از روی تخت باید جابجا میشدم ک بخوابم روی تخت سزارین خیلی درد داشتم و سخت تونسم برم همه چی زیر انداز جم شد از زیرم و خدا ازش نگذره پرستار بامشت زد تو پاهام بالای زانو ک خیلی درد گرفت و دلم شکست گریه کردم


گفت پاهات صاف باشه خمشو جلو من فک میکردم بیهوش میشدم ک یهو ی سوزن کرد تو کمرم از ترس یکم رفتم جلو و داد کشید خانوم تکون نخور
دوباره امپول. زد و دراورد و بازم زد تو کمرم اون لحظه از درد سون و رحمم و همه چی راحت شدم و ی اخیش محکم گفتم و خوابوندم و دست و پاهام بستن ب تخت و اکسیژن گذاشتن اون لحظه باید سعی کنی اروم نفس بکشی ک ب صرفه نیوفتی کار خودت سخت بشه
من بدنم بدون این ک سردم بشه یا چیزی فقط محکم میلرزید

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط