۳۲ پاسخ

خانواده شوهر هیچ وقت مثل خانواده خودت نمیشن

هییی مال منم همینن بخدا،الان پدر شوهر بیشرفم توقع دارم برم خونش اشپزی کنم در صورتیکه من خودم خونه مامانمم استراحتم مامانم داره زحمتمو میکشه

دقیقا منم همینجوریم غصه نخور جدیدا حاملگی انگار ینی بیماری نباید دورت بیان😔منک اصلا برادر شوهرام از وقتی فمیدن حتی یزنگ ب شوهرمم دیگه نمیزنن

هیچ عروسی دل خوشی از مادر شوهر نداره همه مثل همن

من چون میدونم خاصیتی ندارن حتی بارداریم و خبر ندارن. فردا گله کردن میگم طبق غذا رو دستتون میاوردین که نه پس نمی‌گم

اره منم سر بارداری اولیم خانواده شوهرم نه زنگی زدن نه احوالی پرسیدن از اون به بعد منم ازشون یاد گرفتم بهشون تو هیچ حالتی نه زنگ میزنم نه احوال میپرسم اینطوری حداقل ازشون توقع نمیکنم سر این بارداری دومم☺️☺️☺️

همون بهتر که ندونن بدونن میخوان چیکار کنن بنظر من نه باجناق فامیل میشه نه جاری 🤣🤣🤣🤣

من قبلا خیلی دوسش داشتم ولی ب اندازه اون دوست داشتنم الان ازش متنفرم

بخدا خواهر من عید رفتم شهرستان خونشون هی به من میگفت چقدر شوهرت به حرفت گوش میده هی حسادت میکرد اگه بهش میگفت اینو بخر یا اینجا بریم منم بیچاره اصلا نمیدونستم اینقدر چشماش شور هس از عید که اومدم خونه خودم روز خوش نداشتم همش بی دلیل با شوهرم دعوام میشه بعدش باردار شدم اصلا اخلاقش عوض شده اینقدر این عفریته چشمامش شور بود حسود

والا من از هر دو طرف دارم میشوزم میسازم خواهر
شوهرم ادم خوب و باوفایی و نیست، بسیار بی مسئولیت هست و دنبال صیغه در صورتی من خانواده دار زیبا و ۳۰ ساله
....یه مدت بیمار بودم گفت مریضی طلاقت میدم و خدا جواب سرزنش اون رو زود تر داد و جواب ازمایش سرطانم منفی شد😞الانم میگه بچت دختره برای خودت نمیخامش
از طرفی خانواده ش میدونن بچه شون چیه میگن چکار کنیم بچه ک نیست ۴۸ سالشه و قدر تو رو نمیدونه ما نمیتونیم کاری کنیم خودت تو روش واستا
ازدواج دوم ما هست و موندم بین در و دیوار... تکه تکه م اما سر پاهنوز...

هر کی سلامتی داره بعدش همسر خداشناسی داره خدارو شاکر باشه... من که تنها دلخوشیم خدا و دخترمه... 💔😞🙏🏻

خیلی کم پیش میاد شانسی خوب باشن آدم نمیتونه قهرم کنه راحت قیدشونوبزنه

من خودم همیشه به خواهر شوهرام زنگ میزنم میگم دارم میام خونتون. با اینکه سنشون خیلی از من بیشتره بچهاشون هم سن و سال منن.
همه چیز برمیگرده به شوهرت. اونه که باید هواتو داشته باشه. چه الان چه بعدا.
من بعد ۷ ماه امروز مادرشوهرمو با کلی اصرار گفتم ناهار بیا خونمون.با اینکه نزدیک همیم.
ولی همسرم حتی نذاشت من خم و راست بشم. فقط ناهار رو درست کردم.این چیزا رو میبینن بحازر همین دلشون نمیاد بیان. یا خواهرشوهرم بیاد خودش غذا درست میکنه کارارو میکنه.
البته هرکی یه فرهنگی داره. شاید بعد زایمان زیاد برن بیان که اکنجوری آدم کلافه میشه

والا ما ک تا انتی ب کسی نگفتیم، ولی بعد ازون دیگه کلا یا خونشون بودیم برای ناهار، یا فرستاده برامون، همشم زنگ میزنه احوال پرسی من خودم خسته میشم😵‍💫😵‍💫😵‍💫

اصلا نباید از کسی توقع داشته باشی تا آرامش داشته باشی گلم

من از کسی توقع ندارم هر کسی هم هرکاری برام بکنه از سر لطفشه حتی پدر مادرم

پدرشوهر مادر شوهر ندارم فوت شدن خداروشکر برادرشوهر و خواهرشوهرامم از وقتی باردار شدم ندیدم فقط یه خواهر شوهرم باهاش ارتباط دارم الان میخوام برم تو هفت ماه هنوز جاریام منو تو بارداری ندیدن

ای خواهر همه همینن من که گفتم میرم خونه مامانم هروقتم زنگ بزنن بخوان بیان یه بهونه میارم بعدم تازه مادر شوهر من توقع داره برم واسش کارم بکنم چون جوابشو دادم گفتم اون یکی بخاطر کارای شماها سقط شده دست از سرم برداراین قهر کرده من اصلا محلش نمیدم

خب گلم ماام وضعمون همینه😂
اتفاقا بهتر ن بیان ن ما بریم😂
ول کن بابا اصلا رفتو آمد زیاد دردسر درست میکنه چهار روز دیگه بچت به دنیا اومد راحت میتونین بگین داری استراحت میکنی الان نیان دیدنت دیرتر بیان هر کاری بکنن ازت توقع بیشتری دارن بزار ن کاری بکنن ن تو توقعات اونارو برآورده بکن

طبیعیه منم همی طورم..از الان میگن پسر ما تو شکمته ..ولی ن حالی میپرسن،ن روزی هوسونه اوردن یا غذایی دعوت کردن .با اینکه فقط بالامیارم و اذیتم

من با مادر شوهرم قهرم خداروشکر 😂😂😂

والا من اساس کشی کردم یه هفته س
همون دوروز اومدن کمک با غر و منت
الانم اومدن و رفتن
خانواده خودمم ک هیچ 😑
حالم بهم میخوره از همه

خخ من ۵ماهم تموم شده س ماه اولم خیلی مریض بودم خیلیی پول خرج کردیم پدرشوهرم مغازه شوهرمو گرفت ازش خودشونم ی بار زنگ نزدن حال متو بپرسن دیروز خاهر شوهر کوچیکم میخاست بیاد ببینه چخبره حرف ببره نزاشتم بیاد

خواهر شوهر و مادرشوهر اسمش روشه دیگه چه توقعی داری اخه

والا ماهم هر چی شدیم یک زنگ نزدن

من که مادرشوهرم خالمه،یه پا هووم شده از وقتی حامله شدم هزارجور حرفو تیکه میندازه،تو یه ساختمونم زندگی میکنیم😂😂هر سمتی برم میبینمش انگار توقع نداشت من حامله شم،قبل اینک بهشون خبر بارداریو بدیم تو خونه ی جاریم جلو همه گفت تو که بچه دار نمیشی😐😂حالا من حامله بودم

نه کمکی،نه زنگی ،نه دعوتی هیچی ،موقع زایمان همشون هستن!!

برمن حال بی حالن وای مخصوصا مادرشوهرم ی موقع خوبه ی موقع نه ازخونه خاهرشوهرم اومدم بهش زنگ زدم جواب نداد دیوانه بعد یه موقع برای آدم میخاد بمیره خیلی حساسه.خاهرشوهرم بدتر اونم حال بی حال اونم دخالت کن اونم تیکه بنداز کلا نه راضی نیستم منم تاالان دوبار خونه مامانش رفتم دوبار خاهرش الان یخ هفتس خبر هیچکدوم ندازم شوهرم میگ ولشون کن اصلا زنگ نزن منم میسپارم بخدا بااینکه مادرندارم جلو من دخترم دخترم میکنه انقد بی عقلت

مادر شوهر خواهر شوهرم میان کارامو میکنن من ناراحتم احساس پیری دارم میگم خودم انجام بدم

دقیقا مثل من با این حساب که من اسباب کشی هم کردم انگار نه انگار

مال من که همگی باهم عمرشون دادن به شما 😂فقط وقتی زایمان کنم زنگ میزنن یکی یکی عکس بچه بفرست منم میگیرم بلاک میکنم هنوز نوهاشو ندیده

مال من اصلا اهل دعوت نیستن😂عوضش میدونن من استراحتیم ولی دوس دارن همش بیان خونم،منم حوصله ندارم بهونه میارم

ب ظاهر خوب..ولی دلم نمیخاد ریخت مادر شوهر و خواهرو ببینم...ولی دوتاجاری هامو دوست دارم..رابطمون خوبه باهم

عااااالی خداروشکر 😂😂😂

سوال های مرتبط