دلنوشته۲
شروع کردم دوباره شستن ظرف و درست کردن ناهار برای سرکار همسرم،شستن خریدا،سبزی گرفته بودم شستن و خورد کردن اون
این وسط دخترم هی گریه میکرد هی رسیدگی به اون
همسرم یبار میگفت تخمه بیار،یبار میگفت میوه بیار،یبار میگفت چایی بزار از اونورم خواسته های اون و انجام میدادم یعنی چند ساعت بکوب سرپا بودم
با اینهمه کار اون وسط همسرمم غر میزد بیا دخترتو بردار،نمیدونم گریه میکنه،داد میزنه من دارم عصبی میشم انگاری ک من بیکار بودم،خلاصه ۱۱ کارام تموم شد چایی ریختم اومدم وقت خوابوندن دخترم شد
اونو خوابوندم،همسرمم خوابید کلی خوشحال شدم یکم میتونم واسه خودم باشم حداقل
تا اومدم دراز بکشم دوباره تو خواب انقد دخترم جیغ و دادو گریه کرد دوباره کلی اونو بغلم گردوندم آروم شد ،حالا هم رو پام گذاشتم تا ساعت شد الان
واقعن چیه این زن بودن و مادر بودن
که هم من و هم همسرم خونه بودیم ولی مسئولیت و کار من اینهمه بدون اینکه صدامون دربیاد ولی اون واسه اینکه دراز بکشه پیش بچمون یکم سرگرمش کنه کلی غر زد
واقعن خدا قوت بهمون
💔

۱۱ پاسخ

اره بخدا نمیدونم چرا زنا اینجوری همه کارا مال زنه
مرد کارش یدونس بازمیدونه
بعد میگن ازصبح تاشب چی کارکرد

اوایل کولیک دخترم بود ی شب خیلی اذیت کرد هی جیغ گریه هیچ جوره ساکت نمیشد شوهرمم بخاطر سر و صدا رفته بود تو حال خوابیده بود این همه دخترم گریه کرد اصلا بلند نشد میگفت انقد ک خسته بودم دگ بیهوش شدم اصلا صداشو نشنیدم
بعد اون ماجرا هرکیو دیدم گفتم مادرش خواهرش برادرش
گفتم آخه این همه گریه کرد تو نباید پاشی ی نگا بندازی شاید من تو خواب مردم این بچه هلاک شد
همون شد دگ الان تا کوچکترین گریه ای کنه سریع بلند میشه رسیدگی میکنه 🤣🤣

عزیزم اونجاهایی که همسرت میگفته من انجام میدم، اجازه بده انجام بده هرچند ناقص یا زمانی که خانواده همسرت مهمون بودن لزومی نداره بچت ارومه اروم باشه، ایننجوری ممکنه بیان کمکت هم بکنن اگه ببینن نارومه و از طرفی به خودت اسون تر بگیر، نهار و شام رو یکی کن و یبار در روز اشپزی کن و دو وعده مصرف کن و مثلا یه مدت سبزی و چای و سالاد و... رو کمتر کن تا رو روال بیوفتی و درنهایت سعی کن لذت ببری از همسر بودن و مادر بودنت

من یه روز بعد رسیدگی به بچه سرم گیج رفت با سر پایین تخت خوردم زمین مچ دستم گرفت به لبه تخت تا رگ خراشیده شده کل وسایل میز آرایش ریخت رو سرم
درکت میکنم زن بودن خیلی سخته

هلاکم با اینکه یکم کمکی دارم ولی هلااااااکم💔

واقعا،منم امروز خیلی خسته شدم یه جوری که یه بار داشتم دخترم و تعویض پوشک میکردم نزدیک بود بیفتم.

خسته نباشی عزیزم انشالله خدا قوت بده بهت مامان صبور😘

انشالله همیشه موفق خوشبخت باشید کنارهم

بازم قربون معرفت تو

دست درد نکنه خدا قوت بازم صبر پیشه کردی به همسرت چیزی نگفتی من بودم منفجر میشدم که مگه من چندتا دست دارم باز دم تو گرم

عریززممم خداقوت بهت😘

سوال های مرتبط

مامان آدرین مامان آدرین ۱۰ ماهگی
دیشب پسرم خیلی نق میزد ،ساعت خوابش بود و نمیخوابید ،من بودم و کلی ظرف نشسته و پسرم که گریه میکرد ،شوهرم از خستگی دراز کشیده بود و نگاه میکرد ... میدونم واقعا خسته بود ،آرایشگره و از صبح تا ۸ شب سر‌پا و دست تنهاست تو مغازه. ولی من از دستش شاکی بودم ،توقع داشتم‌بیاد بچه رو بگیره که من به کارمم برسم و هم اینکه خسته نشم از گریه هاش. شوهرم پاش درد میکرد و تنهایی داشتم حرص میخوردم ،خیلیییی عصبی شدم و یه مامان عصبانی بودم که هی غر میزدم که پسرم بخواب ،خسته شدم ،ای بابا و فلان... با پسرم بداخلاقی کردم تا اینکه گفتم بابا لامصب بیا بگیر بچه رو یه کم مغزم آروم‌بشه من از صبح دارم باهاش کلنجار میرم. اومد بچه رو گرفت یه کم اروم‌شدم‌،بعد میگم خب میدونم خسته ای ولی وقتی میبینی دارم عصبی میشم و خسته ام‌بیا بچه رو بگیر چند دیقه کافیه تا اروم‌بشم. حالا ایناش هیچی ، اصلا با همسرم مشکلی ندارم و درکش میکنم و اونم همیشه درک میکنه منو ،فقط نمیدونم چرا دیشب انقدر عصبانی شدم و از اینکه با پسرم بد اخلاقی کردم و هی غر زدم ناراحتم و عذاب وجدان دارم