۸ پاسخ

منم‌همینجوری بودم دقیقا .. اصلا دلم نمیخواست بارداریم تموم بشه .. هنوزم باورم نمیشه ۴۵ روزه بدنیا اومده .‌ همونجوری وقتی باردار بودم باورم نمیشد و میگفتم همه سونوها و ازمایشا اشتباهن🥲🫠🫠
ولی الان ۴۵ روزه بغلمه و هر لحظه میبینمش و کیف میکنم میگم خدایا شکرت بخاطر این فرشته زیبایی که به من دادی ... شده قند روزای تلخم.. واقعا آدم همه چیو فراموش میکنه حتی غمای خیلی بزرگ🫠🫠🫠

منم همینطور بودم ..وقتی روز بامیان برسه قول میدم یادت بره استرس چیه اصلا خدا طور یهواتو داره یادت می‌ره باید بترسی باور من فقط همراهی می‌کنی ک تموم بشه

دقیقن منم همینطوری ام از یه طرف میگم تموم نشه استرس دارم
از یه طرف میگم زایمان کنم خسته شدم

هی خواهر منم همینم از زایمان میترسم ولی میگم زایمان کنم زودتر سرما خورده هم هستم ک بدتر. پدرم در اومده

اره من بیشتر استرس پسر بزرگمو دارم چون خیلی وابسته خودمه همش میگه رفتی بیمارستان باید بهم زنگ بزتی باهام حرف بزنی مامانی

منم همینطور🥲خدا برا هممون آسون کنه

برای منم دعا کن زودتر بگذره

ان شاءالله بسلامت زایمان کنی استرس نداشته باش

سوال های مرتبط

مامان حیدر🥺 مامان حیدر🥺 روزهای ابتدایی تولد