۲۰ پاسخ

تسلیت میگم
سرطان لعنتی خیلی زود کار خودشو کرد💔

تسلیت میگم بهتون خدابه دلتون صبربده🖤

تسلیت میگم عزیزم
روحشون شاد🥺❤️‍🩹🫂

بد ترین خبر اخیرو شنیدم
بمیرم برا دلت مهشید خدا بهت صبر بده عزیزکم
چه درد سختی
ای وای از یتیمی
از سرطان لعنتی

خدا ب اندازه غمی که بهت داده صبر بده عزیزم🖤🥀

الهی بمیرم، چقدر سخت، خدا بهت صبر بده عزیزدلم

اخه چرا انقدر زود؟🖤🖤

خدا بهت صبر بده عزیزم انشالله غم اخرت باشه .منم این حسا رو تجربه کردم خیلی سخته خیلی اول پدرمو از دست دادم بعد دوسال مادرم

آخه عزیزم تسلیت روحش شاد 🖤🖤🖤

آخی عزیزم هم دردیم .خدا بهت صبر بده بخاطر بچت صبور باش

غم آخرت باشه 😢😢

غم اخرت باشه خواهر منم شبیه همین درد و غم رو کشیدم 😔
برای از دست دادن برادر ۲۱ ساله ام

وای خدا چقد سخت 😭😭
خدا بهتون صبر بده روحشون در آرامش

فاتحه می‌خونیم براش عزیزم
هر چی بگیم از دردت کم نمیکنه
غم بزرگیه

اخ قلبم
چرا دارم هق هق میزنم
انگار ثانیه هایی که من ۱۵ فروردین ۱۴۰۴ تجربه کردم رو توصیف کردی و من برای همیشه بی مادر و بی همدم شدم
تسلیت میگم عزیزم امیدوارم خداوند بهت صبرش بده
ولی چرا انقد زود؟ چیه این بیماری لعنتیییییی

چقدررررررر سخته🥺
این حس رو با گوشت پوست استخون درک میکنم 💔
تسلیت میگم عزیزم غم اخرتون باشه

تسلیت میگم عزیزم 🥺🫂 ❤️‍🩹
غم آخرتون باشه ،خدا بهتون صبر بده و به مرحوم آرامش🖤🖤🖤

تسلیت میگم عزیزم روحشون شاد خدا بهتون صبر بده🥺

خدا بهت صبر بده

وای خدای من تسلیت میگم عزیزم چقدر سخت

سوال های مرتبط

مامان لیام جان مامان لیام جان ۱ سالگی
دکتر با دقت بهم نگاه می‌کنه و می‌پرسه چی شده
اشک هام سرازیر میشن و میگم بابام فوت شده
گریه اجازه ی صحبت کردن بهم نمی‌ده
بابا حمید رو به دکتر ادامه میده یه حمله ی عصبی شدید همون روز فوت داشته که دو هفته ازش گذشته
دکتر همینطور ک به صحبت های بابا حمید گوش میده از من میخواد دستم رو بزارم رو میز تا فشارم رو چک کنه و یه دستمال کاغذی میگیره سمتم
اشک هام رو پاک میکنم و در ادامه صحبت های بابا حمید میگم چیزیم نیست آقای دکتر
مثل یه حمله س
چند بار از دیروز تکرار شده
تایمش خیلی کوتاهه
پشتم میگیره و دست راستم از کار میفته تهوع و سرگیجه و احساس درد تو قفسه سینه
همه ی اینا فقط شصت ثانیه س و بعد آروم میشم
بهم لبخند میزنه و به تو اشاره می‌کنه که تو بغل باباحمیدی
ازم می‌پرسه پسرته؟سرم رو به نشونه مثبت تکون میدم و چهره دلخورم رو به سمت دیگه ای برمیگردونم
از ذهنم میگذره که حتما مثل همه میخاد بگه تو در مقابل بچه ت مسئولی
نوار قلب انجام میدم و سرم بهم وصل میشه
یه قرص آرام بخش هم میده که شبها بتونم بخابم و از درمانگاه خارج میشم
بغلت میکنم و یه بوسه میزنم به لپ های قشنگت
به دستم فشار میاد و پنبه ای که گذاشتن جای سرم خونی میشه
کاش همه ی دنیا میفهمیدن که اگه تقلا میکنم برای زنده موندن و زندگی قطعا بخاطر توئه لیامِ من
مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
خانوما یه سوالی داشتم میشه لطفا کمک کنید پسر من خیلی گریه میکنه از صبح که از خواب بیدار میشه گریه میکنه تا شب که بخواد بخابه برا چیزای الکی میزنه زیر گریه خودشو پرت می‌کنه زمین جیغ میزنه خودشو گاز میگیره مبل رو گاز میگیره یا منو یا هم خواهرشو موهاشو میکنه سر من داد میزنه هر کاریم بکنم بدتر میشه بخدا از صبح هم که بیدار میشه همش دستم به دهنشه که گرسنه نباشه بهونه گیری کنه صبح برا صبحونه تخم مرغ میدم تا وقت نهار که بشه شیر موز میدم بهش ظهرا غذاهایی متنوعی درست میکنم میدم ساعت ۲ اینا میخوابن دیگه تا ساعت ۴ و نیم و ۵ بعدش که بیدار میشن بهونه بیرونو میگیرن باباشون میبره پارک تاب بازی یک ساعت دوساعتی میگردونه میاره اورد که خونه بازم گریه میکنه خودشو پرت میکنه اینور اونور میبرمش حیاط ماشین سواری میکنن باهاش بازی کنم باهاش اما بازم گریه میکنه همش دنبال پدرش گریه میکنه که منو ببره اونم کار داره نمیتونه که همش پیش این باشه منم هر کاری میکنم سرشو گرم کنم دنبال پدرش گریه نکنه نشدنیه که نشدنیه دیگه کم میارم از بس باهاش حرف میزنم نازشو میکشم که گریه نکنه هر کاری بگید کردم بخدا سر کتاب هم باز کرذم اما بازم اروم نمیشه اصلا دیگه موندم چیکار کنم از دست گریه هاش از صبح تا شب ۱ ساعت اروم نیس که بگم ارومه منم مغزم استراحت میکنه نه همش گریه همش بهونه خسته شدم دیگه دیگه بعضاً عصبی میشم داد میزنم سرش میزنمش بعدش خودم ناراحت میشم خودم خودمو میزنم که دستم بشکنه چرا زدم 😭😭😭😭😔😔