نمی‌دونم گاهی از ته دلم یه جوری غمگین و ناراحت میشم که از دنیا سیر میشم احساس میکنم واسه پسرم مادر خوبی نیستم همش براش کم گذاشتم شیر نداشتم شیر خشکی شد خواستم براش جشن و دندونی و تولد و هزار جور چیز براش بگیرم ولی یه هربار یه اتفاقی افتاد که نشد اصلا یه حالیم تو زندگی شوقی و ذوقی ندارم یدونه تو دار دنیا پسر دارم که جونمم براش میدم ولی واسه اونم کافی نیستم همش براش کم می‌زارم 😔😔😔💔💔💔💔

من بدتر از توام

برعکس تو من حس میکنم خیلی مادرخوبی ام
چون پسرم به شدت شیطونه با تموم شیطنتاش همه روز برای همسرم ناهار میپزم
کمکی هم ندارم فقط اگه جایی بخام برم میزارم پیش مادرم
پسر منم شیرخشکی چیه اینا دیگه چه حرفیه اتفاقا شیرخشک دادن خیلی سخت تره تا شیرمادر
جشن هم من براش یه جشن دندونی گرفتم تولد هم به خواست خودم نگرفتم اینچیزا دلیل بر مادر خوب بودن نیست

شیر وشیر خشک که دست تو نبوده خاست خدا بوده عکس وفیلم ماهگرد هم برای ما مادرا این قدر مهمه باور کن اینا بزرگ بشن این قدری که من وشما ذوق وشوق داریم اینا ندارن تازه از همیم عکسا صدتا ایراد میگیرن چون خودم پسر بزرگ دارم همه اینارو میگه
پس خیلی خودتو درگیر نکن تا بهترین روزهای عمرتو از دست ندی

عزیزم این حس ها یکم طبیعیه همه مامانا گاها این حس ها سراغشون میاد ولی واقعا این نیست ک تو از عمد این کارا رو واسه بچه ات نکردی
خب بچه ات شیر خشکی بوده ک بوده مگه چه اشکالی داره
من خودم ی زمانی مثل تو بودم ناراحت از اینکه وای واسه بچم فلان کار رو نکردم ولی الان سعی میکنم مامان شادی برا پسرم باشم مهم الانه از لحظه لحظه بزرگ شدن پسرت لذت ببر فردا پس فردا حسرت این روزاشو نخوری
جشن و اینجور چیزا همیشه هست و میشه با هربهانه ای جشن گرفت

منم حس میکنم کافی نیستم

چرا کم بزاری شیر ک دست خود ادم نیس باید باش تا بدی بقیشم پول میخاد پدرش باید بده انجام بدی ناراحت نباش اصلا

برو چندتا عکسشو ظاهر کن حالت خوب شه

منم الان همینم