۷ پاسخ

فکر میکنم خیلی عقده ای و مریض هستش خدا ازش نگذره تو این گرونیا نون کسی ببری ... هرکسی نمیتونه اینطوری باشه.‌‌ .. حروم زاده ان اینا

محدثه جان دقیق بگو که قراره چیا یاد بگیره سر کار شده از همکارها و فلان یاد بگیره دیگه دو تا سوره حمد و قل والله فکر کنم بلد باشن میمونه یه قنوت و سجده و رکوع
احکام حقیقتا نیمدونم درون حد می‌خوام
با لعنت و نفرین و گریه هیچی درست نمیشه سخته خیلی زور داره می‌دونم ولی چاره نیست سرکار با هندزفری همش سوره ها پلی کنه حفظ میشن ایشالا

خدا لعنتشون کنه این همه سخت گیری برا ی پیرمرد اخه چ دلیلی داره

عزیزم حتما می خوان کسی پارتی بیارن جا بابات اینکار میکنن

الان نتیجه چیشد حالا؟

قضیه چیه

تف به شرف نداشته شون کثیف های دروغگو

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
سلام خانوما میگم هرکی هرچی میدونه راجب این مشکل من بهم بگه ناراحت نمیشم
من تازگیا یعنی یکسالی میشه که خیلیا رو شبیه هم میبینم مثلا دوتا بازیگر متفاوت رو فک‌میکنم یه نفر بعد بقیه بهم میخندن میگن اینا اصلا شبیه هم نیستن چه برسه یه نفر باشن بعد توضیح میدن با تمسخر که این فلانیه این فلانیع
بعد دیروز تو یه مهمونی بودم به یکی گفتم اینا خواهر دوقلو هستن انگاری شیبو از وسط نصف کنی گفت اصلا اینا باهم فامیل نیستن چه برسه خواهر دوقلو کلی هم خندید بهم
بعد امروز رفته بودیم پارک با خواهرم بچمو برده بودم از این پارک های سرپوشیده یه دفعه من گفتم یا خدا آبجی این دختره که اون طرف بود داشت بازی میکرد الان قبل ما نشسته تو استخر توپ گفت آبجی یعنی نیک ساعته تو متوجه نشدی اینا دو تا خواهر دوقلو هستن گفتم آبجی اینا خیلی شبیه بهم هستن از کجا بدونم گفت خواهر خودتو مسخره کردی اینا زمین تا آسمون فرق دارن
من چه دکتری باید برم چرا اینجوری شدم خودمم میترسم ولی رو نمیکنم
مامان یارا مامان یارا ۲ سالگی
یارا امشب حدود ساعت 12 شیر خواست بایاش تو شیشه براش آورد. گفتم برو بخواب گفت همینجا تو هال میخوابم دراز کشید و نخوابید
ساعت 1 بردمش تو تختش دگ شیرش ندادم
اول کمی بازی بازی کرد 3 بار شنگول و منگولو گفتم. بعد گفت شیر
بهش گفتم ی بار خوردی
گریه کرد
هرچی خواستم باهاش حرف بزنم گریه کرد

الان مامانم بود یا باباش فوری شیر تو شیشه میدادن. وسط گریه هاش همه ش باهاش حرف زدم صداشو میبرد بالاتر جیغ میزد و اصلا گوش نمیداد.
بعد گفتم همسایه ها گریه هاتو شنیدن الان همه خوابن...
هیچ بچه بزرگی با شیشه شیر نرفته تو مدرسه یا مهد (مهد دوس داره اونرثز رفتیم محیطشو دیدیم ثانیه ای دستمو ول نکرد)
بعد گفت شیر بازم. گفتم میتونم تو لیوان بیارم. گریه کرد گفتم میخوای تو قمقمه بخوری؟
گفت آره
آوردم براش ی قلوپ خورد دیگه نخورد
پرسیدم شعر بخونم؟ گفت آره خوندم براش تکون هاش تو تخت آروم شد
پاشدم دیدم تو آرامش قبل خوابه نوازشش کردم و خوابید.


خیلی دلم سوخت شیر خواست و شیشه شو ندادم.... 😔ولی ترک شیشه رواستارت زدم امیدوارم موفق بشم.
مامان Nelin مامان Nelin ۲ سالگی
مادرا دیشب رفتم سوپری نلینم باهام بود یه خانم یه عروسک دلد نلین گفت تولد انام رضاس از طرف اقاس یه دخترخانمت ما به تموم بچه ها یه عروسک کادو میدیم این خیلی نگاه میکرد نلین ازش خوشش اومد منم ترسیدم سریع عروسک از دست نلین گرفتم و گذاشتم نایلون اخه ادم میترسه اعتماد کنه خلاصه خانم دنبالم اومد گفت میشه شما بچه کوچیک دارین کمک کنید بگین چی برا بجه ها بخریم گفتم من محسولات ماجان میخرم اخه سوپری چی داره چندتا غللت صبحانه برداشت گفت جطورن اینا بهش گفتم کدوم یرا چند ساله بعد گفت دلم میخاد دخترت بغل میکنم میشه منم گفتم زشت نلین دادم بغلش کرد ازبس دوسشداشت دوباره یه عروسک دیگه براش خرید دوتا غلات صبخانه بهش داد گفتم نه همون یکی کافیه خانم زور زور بردار گفتم باش برمیدارم وری یکیش میدم یه بچه دیگه تو ساختمونمون هستن بعد خانم گفت خب اینجوره همشا بردار پخش کن بین بچه ها گفتم اخه من این همه بچه نمیشناسم نهایتن دوتا سه تا بچه داریم گفت طوری نیست به هرکدوم دوتا بده کادو اقاس هیچی دیگه من اوردم و دادم بجه ها یه حسی بودا خانم میگفت خدا خواست شما واسته باشین بدین بچه ها ولی اونجا شوهرم خندش گرفت گفت اینقدر اصرار میکرد توام چسی میومدی نمیخام خخخخخخ ولی خیلی خوب بود یه حس خوبی بود از طرف امام رضا کادو دادن دخترم 🤩🥰😍