مامانا من غروب دخترمو از شیر گرفتم اصلن شیر ندارم چند دقیقه پیش وقت خواب گفت جی جی نشون دادم گفتم اوووف شده ی خورده گریه کرد اینا خوابید تا چندشب بیدار میشه گریه میکنن شیر می‌خوان دلم براش کبابه

دو سه شب اپل سختخ فقط بغدش عادت میکنه رژ بزن بیدار شد اب بده بهش

من تو مسافرت از شیر گرفتمش خیلی راحت بود با اینکه به شدت وابسته به شیرم بود روز اول بهش ندادم شب تو خواب خورد روز بعدی سراغ گرف مشغولش کردم باز شبش بهش دادم روز سوم دیگه شبشم ندادم اون شب اذیت شدم و گریه کرد اما دیگه همون یه شب بود از اون به بعد یه شعر براش ساختم هروقت شیر میخواست براش میخوندم که فلانی کوچولو بود شیر میخورد الان بزرگ شده نمیخوره(باریتم) اسم بچه های آشنا رو میبردم آخر سر اسم خودشو میبردم بعد همه با هم دست میزدیم میخندیدیم خودشم شعر رو یاد گرفت و با ما میخوند

شب تو خواب عمیق بهش بدید خوبه
روزا بهش ندید