شاید توام دلت گرفته و کمی آروم شدی ✨️❤️🥲

گاهی شب‌هات اون‌قدر طولانی میشه که انگار تمومی ندارن…🫠
نینی بغلته، چشم‌هاش خیس، دندوناش می‌خواد دربیاد و تو فقط سعی می‌کنی آرومش کنی،
در حالی که خودت هم از خستگی تا مرز گریه‌ای 😔🍼
گاهی بی‌اشتها میشه و هر لقمه‌ای که نمی‌خوره، دلِ تو هزار تکه میشه…
گاهی وزن‌گیریش کم میشه و نگران میشی …
گاهی آن‌قدر بهونه می‌گیره، آن‌قدر بغلی میشه که حتی یک لیوان آب خوردن هم برای تو میشه یک آرزو…تو میمونی و چایی که خیلی وقته سرد شده 🙂
و توی تمام این روزهای سخت، یک نفر هست که بدون هیچ استراحتی ادامه میده: تو.❤️
مامانی که با همه‌ی خستگی‌هاش، باز هم محکم می‌ایسته و عشق می‌ریزه پای بچه‌ش 💛🌿

مامانِ قوی…
اگر امروز خسته‌ای، اگر اشک‌هات بی‌صدا ریخت، اگر حس کردی کم آوردی…
بدون که تو تنها نیستی.
تو داری فوق‌العاده‌ترین کار دنیا رو انجام میدی 🌻🤍

آینده روشنه…
روزی می‌رسه که همین کوچولوت،
با پاهای کوچیکش می‌دوه سمتت، بغلت می‌کنه و میگه:
«مامان… دوستت دارم.»🥺💓
و اون لحظه همه‌ی خستگی‌هاش از یادت میره… 💛🌙✨
درست میشه (مخاطب خودم و همه مادرای مهربون ) 🥱🌹
" منبع هوش‌مصنوعی "
#دندون #بیقراری

تصویر
۷ پاسخ

مرسی بابت این متن قشنگت عشقکم 💋🫀💜

🙂🙂❤️❤️

ان شاءالله سالم باشن این دندون و بی اشتهایی و بغلی بودن ها میگذره فقط هیچ بچه ای مریض نشه ک مریضی سخته🫠

وای یعنی میشه این روزا بگذره من ک جونم داره درمیاد بچم هیچی نمیخوره همش بالا میاره

😍💖🌿

واقعا دمت گرم با این پیام قشنگت خستگیم در رفت عزیز دلم ♥️♥️

و روزی میرسه که تو باید جگر گوشه ات رو از خودت جدا کنی بفرستی پی زندگی خودش🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان تینا👨‍👩‍👧 مامان تینا👨‍👩‍👧 ۱۳ ماهگی
امروز میخوام برای تسکین قلب مادرانی که با دل وجون برای جگرگوشه هاشون زحمت می کشن بنویسم ،مادرانی که گاهی خسته میشن گاهی کلافه میشن و گاهی دلتنگ یک خونه آرام میشن و کلافه از اینکه کاش وقت بیشتری برای خودشون داشتن و قطعا تجربه این احساسات کاملا طبیعیه و قطعا وجود بچه روال عادی زندگی رو تغییر میده از کودکی تاااا بزرگیشون
اما خب من میخواستم از یک جنبه ی دیگه موجب کم کردن خستگی هاتون بشم شاید اولش ناراحت بشید اما بعد ته دلتون بعد شکرگزاری ،کمی از خستگیاتون کم میشه
راستش من در این چندماه که مادر شدم ،تشنه ی یک نگاه چشم تو چشم با دلبرکم هستم،مگه چی بشه گاهی اتفاقی نگاهش به نگاهم گره بخوره در حد چندثانیه،امامن برای همون 2،3ثانیه هزاربارخداروشکر میکنم و دلم براش ضعف میره
من آرزومه قلب مادر،وقتی توبغلم نیست برای بغل من اومدن بهونه بگیره،حس اینکه منو میخواد حتی برای چند لحظه ،انگار دنیا برای منه
من از خدامه انقدر شیطنت کنه که من به هیچ کارم نرسم ،من الان یه خونه تمیز یه غذای آماده یه سکوت تو خونه م دارم،اما عوضش جگرگوشم با خوردن 6 دارو در روز حال بازی کردن نداره
خدای مهربون من به من هدیه ی بزرگی داد یه دخترسالم و زیبا ،و میدونم حتما در دل همین مشکل بزرگ هم خیریتی هست،ته دلم میدونم دخترم خیلی زود با قدرت این مرحله رو طی میکنه ،باهام ارتباط چشمی میگیره ،بدنش پراز قدرت میشه ،میشینه ،راه میره،بازی می کنه،نمیذاره وقتی برای خودم داشته باشم
اینارو نگفتم که حالا اگه یک وقتا که خسته شدی احساس گناه کنی،فقط خواستم کمی دلگرمت کنم که تمام این شیطنت هابخش قشنگ بچگی کردن و بزرگ شدن و رشد کردن این فرشته هاست که شاید درکش بتونه همین وقت نداشتنا،خونه نامرتب،خواب نا منظم و....رو برات قابل تحمل تر کنه
مامان هاکان مامان هاکان ۱۴ ماهگی
هاکانِ مامان…
۸ ماهه شدی. ۸ ماهه که دنیای منو زیر و رو کردی، قلبمو گرفتی و گذاشتی کف دستت.
از روزی که صدای نفس‌هات رو شنیدم، دیگه هیچ چیزی توی دنیا برام مثل قبل نشد.
من با تو یاد گرفتم مادر بودن یعنی چی. یاد گرفتم چجوری بی‌خوابی بکشم، اما با یه لبخند کوچولوت همه خستگیامو فراموش کنم.

هاکانم…
وقتی دستای کوچولوتو دور انگشتم حلقه می‌کنی، وقتی سرتو می‌ذاری روی سینه‌م و آروم می‌گیری، دلم می‌لرزه از این همه عشق.
گاهی که خوابی، فقط نگاهت می‌کنم و بی‌صدا اشک می‌ریزم. از ترس روزایی که شاید نتونم همیشه محافظتت کنم… از عشق زیادی که قلبم جا نداره براش…

پسر نازنینم…
اگه بدونی مامان چقدر برات آرزو داره…
آرزوی سالم بودن، قوی بودن، خوشبخت بودن…
آرزوی اینکه یه مرد مهربون، باوقار و عزیز بشی…
که دلت هیچ‌وقت نشکنه، که هیچ‌وقت احساس تنهایی نکنی.

هاکانم، تو دلیل زنده‌بودن منی.
اگه هزار بار دیگه هم به دنیا می‌اومدم، بازم آرزو می‌کردم مامان تو باشم.
با همه سختیا، با همه گریه‌ها، با همه شب‌بیداریا…
بازم می‌گم: “خدایا شکرت که هاکانو بهم دادی.”

دوستت دارم بیشتر از نفس کشیدن، بیشتر از هر چیزی توی دنیا.
مامانِ دیوونه‌ت، همیشه پناهت می‌مونه… تا آخر دنیا.