بچه ها
الان تو کتاب قصه دخترم‌پلیس بود باباش شروع کرد که پلیس به ادما کمک میکنه ،هر وقت کسی مارو اذیت کنه میاد اونو میگیره
,
,دخترم با دسش که مثلا تلفن شماره پلیس رو گرفت گف پلیس بیا منو بگیر، باباش گف نه تو دختر خوبی هسی پلیس تورو نمیگیره اگر کسی تو اذییت کنه میاد اونو میگیره، دخترم برداشت دوباره با کف دسش شما ه پلیس رو گرفت گف پلییییس بیا پای منو بگیر! منو بابا یه لحطه مکث کردیم‌باباش گف مگه پات اذیتت میگننه گف اره انگشتم زخم شده!

عجب دنبایی دارن بچه ها! باورم نمیشه ادخترم این همه بزرگ شده

عزیزم میای خصوصی کارواجب باهاتون دارم

الهی😂😂😂

میدونی بچهای الان خیلی فراتر از سنشون و زمان ما درک میکنن
منم اگ گریه کنم ی همسایه پیرداریم بعد نوید میاد ب من میگ هیییس هیس مامان گریه نکن حاجی بیدار میشه ها میخواد با تمام تلاشش منوساکت کنه وبتونه منو اروم کنه. ازاونروز سعی کردم جلوش گریه نکنم همین منو قوی ترم کرد

چرا قورتش نمیدی خیالت راحت بشه؟