۸ پاسخ

یا خدااااا تا حالا نشنیده بودم همچین چیزی

میشه عکسشو ببینم

وای مگه میشه همچین چیزی

برو پیش دکتری کا زایمانت کرده.اون حتما بد عملت کرده

شما زایمانت طبیعی بود؟

اولین فرصت برو سونو ببینن چطوریه

برو سونو اگ‌ بقایا داری قرص میتل اورگونبین بگیربخور روزی ۳تا .تا ده روز هرچی باشه دفع می‌کنی

فکرکنم گرمیحات نتونی زیادبخوری چون شیرمیدی

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا طبق تایپیک های قبلی که گفتم یه گوشت اضافه حس میکنم و رفتم دکتر
امروز روز دهم رفتم غسل نفاس کردم و خونریزی نداشتم فقط لکه بینی بود همین امروز قبل رفتن تو حموم یهو مثل خونریزی همچین حسی داشتم رفتم تو حموم دیدم ترشحات زیادی حالت خلط مانند که رنگش نارنجی تقریبا بود و توش یه مقدار کم لخته خونم داشت دیدم
رفتم غسل نفاس،کردم و بعد حموم که خواستم لباس بپوشم حس کردم دویاره همونجور یه چی داره ازم میاد سریع کهنه گذاشتم دوباره همون مدل ترشحات که بوی خیلی بدی میداد مثل بوی مردار میداد
من اول سفالکسین میخوردم هر ۶ ساعت تا ۵ روز بعد روز ۵ که دکتر گفت پرده های جفتت مونده سسفکسیم ۴۰۰ داد روزی یکی خوردم
حالا نمیدونم چیکار کنم حس میکنم هنوز هست تو رحمم از جفتم که عفونتم کرده
میترسم کورتاژ بشم دکتر گفت بعد ده روزگی برو سونو بده هنوز هیچ کدوم بخیه هام نیافتاده سونو هم واژیناله شنبه برم سونو بدم با بخیه اشکال داره ؟میترسم بمونم عفونت همه رحمم رو درگیر کنه و خطرناک باشه
کسی تجربه مشابه نداره ؟
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۷ ماهگی
از عصر میخواستم برم سرویس وقت نمیکردم الان رفتم سرویس خب بخاطر بخیه ها نمیتونم زود از سرویس بیام بیرون دیدم شوهرم داره بچه رو میخوابونه تقریبا خواب بود رفتم سرویس یهو دیدم شوهرم داره با صدای بلند صدام میزنه فکر کردم توهم زدم دیدم دوباره صدام زد با دو رفتم تو خونه دیدم بچم رو دستشه از سر تا پاشو رو پتو و تشکشو بالا اورده اینقدر زیاد که حتی از دماغش هم در اومده بود ، همین که رفتم با صدای بلند دعوام کرد گفتم خب چیکار کنم خودمم درد دارم داد زد گفت اگه درد داری و نمیتونی خب برو خونه مامانت بمون که یکی کنارت باشه بچه رو برداشتم اب زدم صورتشو شستم و گرفتمش تو بغلم تا اروم بشه بعد لباسشو عوض کنم و با گریه ش گریه کردم ، شوهرم اومد پیشم گفت چیه خب گفتم هیچی گفت خیلی ترسیدم تا حالا اینجوری ندیده بودمش و وایساد توضیح داد که چطوری بوده منم هیچی نگفتم فقط گریه میکردم ، بعدش رفتم سرویس نوار بهداشتی گذاشتم و اومدم دیدم گرفته تو بغلش داره خوابش میکنه رفتم ازش بگیرم گفت خب داره میخوابه دیگه گفتم میخوام بچمو بغل کنم خودم میخوابونم بعد دید من چقد ترسیدم بهم میخندید و شوخی میکرد
خیلی سخته بچه داری واقعا سخته ، هرچی هم بشه مقصر مادر میشه