۴ پاسخ

خوشبحالتون مادرت هست کاش مادرمنم بود🖤🥀😓

خدا حفظش کنه انشالله هیچ کس جا مادرو نمیگیره

واقعا خدا حفظش کنه مادر من ک تا بعد ختنه حواسش بود. ی بچه سالم تحویلم داد😅

خدا حفظش کنه،منم امیدم به مادر و خواهر بزرگه ام که قراره بیان پیشم

سوال های مرتبط

مامان رادمهر 🩵 مامان رادمهر 🩵 ۲ ماهگی
#زایمان طبیعی
اول از همه بگم ک واقعا بذارین دردتون بگیره چون اذیت میشین من سه روز مونده بود به ۴۰هفته اینقدر لگن درد و کمر درد و واژنم هم همینطور درد می‌کرد اینا واقعا درد چرت بودن 😂اصن درد حساب نمیشد برای همین به دکتر گفتم زودتر زایمان کنم یعنی سه روز زودتر فک میکردم اینا درد زایمانه 🤣
من ۷ و نیم صبح رفتم بیمارستان معاینه کرد دو سانت بودم هشت بستری شدم معاینه تحریکی انجام داد یکم درد داشت ولی دردش رفت ی قرص گذاشت داخل واژنم بعد ی توپ داد گفت یکم ورزش کن نیم ساعت ورزش کردم بعدش اومد دوباره معاینه گف سه سانت شدی بعدش ی سرم آورد به نظرم برای اینکه دردم بگیره بود بعدش کیسه آبم پاره کرد همه ی نوار قلب های بچمم خوب بود خداروشکر دیگه کم کم درد پریودی داشتم تکنیک تنفس انجام میدادم ماما هم اکسیژن داد بهم تند تند نفس میگرفتم دیگه هی ورزش میداد منم هی تحمل میکردم دردشو دقیقا درد پریودی بود به نظر خودم ک خیلی بازم تحمل کردم دلم نمیخواست سریع اپیدورال استفاده کنم دیگه ۵سانت رسیدم نمیتونستم تحمل کنم گفتم اپیدورال بزنین نمیتونم دیگه به نظرم هرچی دیرتر بزنین به نفعتونه 👌🏻
ادامه پارت بعد
مامان آرسام♥️ مامان آرسام♥️ ۲ ماهگی
تایپک قبلیم گفتم هر سوالی دارین از سزارین بپرسید
توضیح کلیو الان میدم خدمت کسایی که سزارین اختیاری میخان انجام بدن
سزارینم اختیاری بود
بیمارستان مادر تو مشهد بودم
از عمل خیلییی میترسیدم از همه چی حتی سون و سوزن بیحسی
سون اصلا درد نداشت
امپول بیحسی نسبت ب اون چیزی ک تو اینستا نشون میداد پشت کمر میزدن. دردش مثل ی امپول معمولی بود. من فکر میکردم تو کمره خیلی درد داره ولی اینجوری نبود فرقی نداشت با امپول معمولی
بهترین چیزم تو سزارین ک مهم بود از همه مهم تر بود پرستارا بودن تو اتاق عمل وقتی از ترس میلرزیدم با حرفاشون بهم ارامش میدادن در نهایتتت ارامش میفهمیدم ک دارن ی کاری با شکمم میکنن ولی خیلی حس خوبی بود
دو نفر. فقط بالا سرم بودن موقع عمل حرف میزدن باهام هواسمو پرت میکردن ک نترسم
خیلییی بینظیر بود من چون قبلش فیلم سزارینو دیده بودم همه چیزو میفهمیدم از صدا یی ک میومد میفهمیدم تو چه مرحله ای هستن
بچه رو ک برداشتن بهم نشون دادن قد و وزنشو اندازه گرفتن. و بردنش بیرون من نزدیک۱۵دیقه۲۰ دیقه بعد ک‌بچه رو بردن تو اتاق عمل بودم
بعدشم رفتم ریکاوری ۱ساعت اونجا بودم
۳بار شکممو فشار دادن ک تقریبا تو ب یحسی بودم درد داشتم ولی بعدش ک مسکن میزدن اوکی بود من خودم خونریزی داشتم برا همین بعد عمل میلرزیدم تا توی بخش میلرزیدم از خونریزی بود
چون خونریزی داشتم ۶بار شکممو فشار دادن تا خونا تخلیه بشه
درد داشت نمیشه پنهون کرد ولی با مسکنی ک میزدن اوکی بود همه چی
فشار دادنشون ک تموم شد. واقعا دیگه ن درد داشتم ن سر درد داشتم
حالمم اوکی بود هیچی درد نداشت با مسکن همه چی قابل تحمل بود
مامان آرمان🫐 مامان آرمان🫐 ۳ ماهگی
#تجربه_سزارین

سلام ب همگی
من هفته پیش یکشنبه سزارین شدم و میخاسم از تجربه زایمان بگم براتون

من کلا اول رفتم زایشگاه برای سرم و ان اس تی و اینا از شب قبلش ساعت ۸ ک شام خوردم هیچی نخوردم از ۱۲ ب بعد ابم نخوردم کامل ناشتا بودم تو زایشگاه سوند وصل کردن برام ک واقعا تجربه بدی بود خیلی میسوخت اگه خاسین سوند وصل کنین حتما بگین ک واستون ژل بزنن بعدش ک رفتم اتاق عمل واقعا وحشتناک بود واسم اون لحظات خیلی سخت بود اما دیگ هی همه باهام حرف میزدن دکترمم کامل بهش اعتماد داشتم واسه همین وقتی دکتر رسید یکم بهتر شدم
من بی حسی از کمر بودم ک خیلی راضیم


بعد عمل حدود ۱۰ ساعت هیچ تکونی نخوردم ۴ ساعت اول سرمم تکون ندادم حتی
سردرد و کمر درد نگرفتم

پمپ درد نگرفتم فقط شیاف بود ک هرچی درد داشتم میگفتم بیان بزنن برام بعد ده ساعت اول گفت ی چیزی بخور بعد پاشو ک تا بلند شدم واقعا دردناک بود اکلا تو بیمارستان سخت بود شب اول خیلی
فرداش مرخص شدم دکترم گفته بود برو حمام روی بخیرو با صابون بشور بعد با سشوار خشک کن همون کارو کردم کلا فرداش بهتر بودم اما دردا با بروفن کنترل میشدن


روز سوم من تنگی نفس گرفتم ک پشت کمرم میسوخت اما علائم حیاتی اوکی بود واسه همین بستری نشدم تنگی نفس از اثرات داروی بیحسی اسپایناله


کلا تا ۵ روز درد مثل پریود داشتم بلند و کوتاه شدن برام ب شدت سخت بود

ولع اب و ابمیوه دارم هنوز

الانم بعد ده روز کامل وزنی ک تو بارداری اضافه کرده بودم کم شد و بخیه هامو امروز کشیدم و بهترم



من بعد عمل هر روز دوش میگرفتم بخیه هارو با باد سشوار
ملایم نه گرم نه سرد
خشک میکردم
مامان نيلای 🩷 مامان نيلای 🩷 ۲ ماهگی
پارت اخر زایمان اول سزارین اختیاری🩵

ساعت ۶عصر بود ترخیص شدم اومدم خونه رفتم حموم هم خودم هم نینی حموم کردن
اومدم خابیدم و هی مامانم بهم مایعات میداد اوایل عرق بعد زایمان خیلی اذیتم میکرد اما کم کم خوب شدم و دکترم بهم اهن معمولی نوشته بود اما من تو بارداریمم ففول میخوردم الانم ففول گاین میخورم چون خونم هم تو بارداری کم بود بعد زایمان هم بدتر شد البته اولش شده بود تو بارداری ۸ بعد با دارو و قرص شد ۱۰ بعدش دوباره قرصام قطع کردم و اومده بود پایین که تو بیمارستان بعد زایمان هموگلوبینم باز پایین اومد و ۸ بود
حتما قرصاتونو تو بارداری بخورید و نزارید مثل من کمخون بشید
و
بعد عمل که اومدین خونه روز ب روز بهتر میشین اوایل شاید نشست و برخاست سخت باشه اما روز ب روز خوب میشید الانم من خوب شدم و روز نهم بخیمم برداشت بخیه برداشتن هم اصلا درد نداشت
و الان حالم خیلی خوبه اصلا درد ندارم و با اینکه خیلی بیقراری میکردم الان از زایمانم خیلی خیلی راضیم و از انتخابم خیلی خوشحالم نینیمم زردی نگرفت و اونم حالش خوبه❤️
مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۵ ماهگی
پارت چهارده
اومدم دراز کشیدم گفتن کمپوت گلابی بخور و چیزایی آبکی تا شکمت کار کنه ی چهار پنج ساعتی بود هیچ اتفاقی نیفتاده بود پرستار دیگه اومد گفت چیشد کار نکرد گفتم ن گفت شیاف دادن بهت گفتم ن فقط شربت گفت تا شیاف تزاری کار نمیکنه شکمت ک ی شیاف داد گذاشتم بعد نیم ساعت شکمم کار کرد اجازه دادن غذا بخورم دیگه
ولی وقتی بلند میشدم حس میکردم بخیه هام انگار دارن باز میشن ی درد و سوزش بدی داشتم ب پرستارا گفتم گفتن ن از داخله اینجایی ک تو میگی بخیه نداره
تو این مدت ب هیچ عنوان اجازه اینکه با بچه ارتباط پوستی بگیرم نداده بودن فقط شیر میخورد بچه مادرم می‌برد با کلی فاصله میزاشتی رو تختش می‌خوابید
دکترم اومد منو دید گفت مشکلی ندارد همه چیش عالیه مرخصس بشه فردا
فرداش تاسوعا بود همه جا تعطیل بود
دیگه فردا ساعتهای ده یازده بود گفتن برو کارارو برسم ترخیصی رفتیم کارارو کردیم و با کلی داستان و اذیت ترخیص کردن اومدیم خونه
چهار پنج روز اول خوب بودم بعد چهار پنج روز سر درد هام شروع شد ی سردرد خیلی عجیب و غریب ک تو عمرم تجربه نکرده بودم
با کافئین هرجور بود کنترل کردم
خداروشکر بچم زردی نداشت
همه چی بچه خوب بود خداروشکر
روزای اول دورم شلوغ بود دیگه کم کم همه رفتن من موندم بچه تا دوازدهم خونه مادرم بودم دوازده روزگی با کلی استرس دیگه اومدم خونه خودم کم کم عادت کردم

اینم از تجربه زایمان در دردسر من 😑🤣