دخترم ازصبح ک چشاسوبازمیکنه میگ منوببرپیش مامان جون همون مادرشوهرم ک طبقه پایینه مابالاییم بعدبخاطرشیرمیادبالادوباره میره اصلاپیش من نمیمونه جوری میچسبه بهش ک انگاراون مادرش دائم بغل مادرشوهرم شب به زورمیخابونمش همش میگ پایینی مامانی به شوهرم میگم انگارمن نامادریشم میگ لابداونابیشترقربون صدقش میرن اصلاحالم یجوره قلبمم سیاه نیس میدونم نوه اولشونه ذوق دارن بهش ولی دیگ اینقدروابسته اس به اونافقط بخاطرشیربفکرمن میوفته بنظرتون من زیادی حساسم

نه مقصر خودتونین هر وقت گفت بردید منم دخترم خیلی می‌گفت نمی‌برد اونام میگفتن نمیذاشتم میگفتم عادت می‌کنه الان دیگه هیچی نمیگه

وواایی حالا دخترمن جدیدا بالا نمیره پیش مامانم کشته منوووو
دوست دارم بره بالا ب کارام برسم ولی با گرییییه و دعوا میره بالا🤣🤣دوباره درباز میکنه خودش میاد پایین

دختراول من خونه مادرشوهر زندگی میکردم،از صبح میگفت برم اونجا،میرفت راه پله گریه میکرد میومدن میبردنش،یکم که بزرگتر شد تقریبا بعد ۲سالونیم دیگه نرفت،میگفت عمه دعوام میکنه،هرچقد میومدن دنبالش نمیرفت دیگه

منم تا دوماه پیش همین بوددخترم انقد ناراحت میشدم ک سمت من نمیومد کم کم وقت بیشتری باهاش گذروندم بازی تلوزیون میزدم براش خوراکی میدادمش کمتر میبردمش پایین الان بیشتر سمتم میاد بیشتروابستم شده ودوسم داره الان خیلی حس بهتری دارم

عزیزم چون شما در کنار بچه داری کار خونه و نظافت و همسرداری هم داری و مشغولی اونها بیشتر برای کوچولوت وقت میزارن برای همین وابسته شده من که میگم اشکالی نداره اصلا ناراحت نباش بزرگ که بشه کم کم بیشتر میاد سمت شمای مادر
مادر من واحد بغل دستمه و پسر بزرگم شب و روز پیش مامانم بود الان که بزرگ شده فقط در حد سلام و یه احوالپرسی میره اونجا همش خونه خودمونه و کنار من

وای پسرمنم اینجوربود الآنم نزدیک۵سالشه درست نشد، بعدتر هم میشه اونا هم عادت کردن بهش اینم، تربیت بچه بهم میریزه، هرچی هله هوله بخان میخرن، حرف منوشوهرمم گوش نمی‌دن پسرم مارو آذم حساب نمیکنه، ببین اینایی ک میگن درست میشه ،درصورتی درست میشه ک مادرشوهرت محلش نده وبخودش عادت نده وگرنه کارت زاره، ی دوره سخته گریه زاری می‌کنه نزار روزی ۲ساعت عادتش بده، من دخترم رو نداشتم خودش عادت کرده می ه یکی دو ساعت بازی می‌کنه میاد ولی پسرم... تابش می مونه بازور میاریمش برای خاب تازه خانواده شوهرم بدشون میادکه چرا نمیزارم برا خواب بمونه، خلاصه که از الان جلوش بگیر که یکی دوسال دیگه مثل من عذابت ندن

ماهم تو یه ساختمونیم قبلن هرشب با شوهرم میرفت بالا. الان دو هفته از پوشک گرفتم نزاشتم بره خودم یه بار بردمش. نزار زیاد بره تو خونه باهاش بازی کن آهنگ بزار باهاش برقص. خوراکی هایی که دوس داره براش بیار باهم بخورین. که بهت نزدیک بشه کمتر بره

کاش بچه من وابسته مادرشوهرم بود میگفت بچت بیار با کله می‌بردم خودم نفسی بکشم

پسر من که اصلا مادرشوهرمو نمیشناسه کلا قهریم

دقیقااااااا مثل پسر من
الان تازه اومد بالا انقدررررر گریه کرد میخواست دوباره بره

همه بچه ها همینن غصه نخور بزرگ میشه درست میشع پسر منم همین بود الان بزور بره بالا

اینجوری هم خوب نیست وای کاشکی من جات بودم خسته شدم همش بچم چسبیده بهم کلافم کاشکی یکی هم بچه هامنومیگرفت یکم براخودم باشم

حلمام اینجور بود بزرگتر بشه خودش کم تر میره پایین بزار بره خودت واذیت نکن