۲۰ پاسخ

نه من نه شوهرم به دومی مشتاق نیستیم تو این دوره زمونه یکیشو به جای برسونیم هنر کردیم

مام هم بشدت روی تک فرزندی تاکید داریم🙂و اینکه هم نظر هستیم داریم از بزرگ کردن و کنار دخترمون بودن نهایت لذت رو میبریم

افرین چ شوهر عاقلی👏🏻👏🏻👏🏻

اووف نکن توروخدا بنظرم شوهرت خوب کاری میکنه بخدا بقران خیلی سخته بچه دوم ادم جونش درمیاد خرج و مخارج کمر ادمو میشکونه.سختی بزرگ کردن بخای بری جایی ک دیگه نگم برات اگ برمیگشتم ب عقب سفت و سخت جلوگیری میکردم ناخاسته حامله نشم ناشکری نمیکنم ولی واقعا اوضاعمون داغونه 😔مستاجریم توی روستا .شیر خشک و پوشک ی طرف ...خورد و خو اک ی طرف ..بیکاری شوهرم ی طرف ...خدا میدونه چقد زجر میکشیم

واقعا هم درسته تو این دوره زمونه بچه آوردن اشتباهه اما اگه دستتون به دهنتون میرسه چه اشکالی داره

من و شوهرم هردو عاشق بچه ایم و تا قبل از این بچه ام دلمون ۴ تا بچه میخواست اما الان میبینیم شرایط درست نیست هم مستاجریم هم شرایط شغل و حقوق و مخارج هست هم هرروز شیر خشک نیست و پوشک هربار گرون تر میشه اینا به کنار خشکسالیه ،هوا آلوده ،نه برق داریم نه گاز داریم بخدا چند وقت دیگه بچه هامون نفرین میکنن که چرا شرایط نداشتید مارو بدنیا آوردید اگه اوضاع خوب بشه شاید بازم بچه بیاریم ولی با این شرایط اصلا

وای چطوری دلت بچه میخواد همه دردسراشم بامادر بیچارس من ب زایمان فکر میکنم حالم دگرگون میشه

واقعیتش دیدگاه مام مثل همسرته خداروشکر مام خونه خریدیم و مستاجر نیستیم ولی به بچه ی دوم فکر نمیکنیم دیگه بااین وضعیت مملکت حتی شیر خشک درست حسابی پیدا نمیشه واقعیت همینه باید پذیرفت

برعکس شوهر من هم اولی رو خودش میخواست دومی هم ناخواسته شد میخواستم بندازم ولی نزاشت الان رو بدی بازم میگه سومی ولی واقعا بنظر خودم بچه یکی نهایت دوتا

همسرت راست میگه منو شوهرم خیلیی دوست داشتیم با فاصله سنی کم بچه دوم رو بیاریم ولی مملکت بدرد نخوری داریم آینده بچه اصلا معلوم نیست توش چی بشه برای همین فعلا دست کشیدیم

داماد ما عاشق بچه اس میگه پنچ شش تا باشه
ولی انصافا گرونیه و مردا نمی‌خوام شرمنده بشن پیش زن و بچه

هنوز زوده کوچیکه بزرگتر بشه ممکنه دوباره دلش برای نی نی تنگ بشه
مخصوصا اگه کسی تو فامیل بیاره و ببینه

اخه فقط اوردن نیست ک بچه مسئولت داره تربیت میخواد
خود من میدونی چقدر پدرمادرم و نفرین میکنم ک چرا منو ب دنیا اوردن چرا چون ار جایی ک زمین میخورم از پدر مادرم توقع دارم
الانم بچت خیییلی کوچیکه واقعا سخته بچه بزرگ کردن مثل زمان قدیم نیست ک مرد و زن ۸ تا ۱۰ تا بچه بیارن

شوهرمنم‌اینطوره

شوهرت راست میگه
البته دوتا بچه بهتر یکی هست ولی ن تو این ممل‌کت ک ن اب هست ن هوا ن برق و گاز ن هیچ کوفت دیگه ای

من سر دوقلوها خیلی اصرار میکردم تا اینکه همسرم قبول کرد ولی الان هرازگاهی میگه من بچه خیلی دوست دارما منم بهش میگم دو تا داری خداروشکر دیگه😂 دیگه بیشتر از این ادامه نمیده میدونه سیمام میچسبه به هم🤣
و طبق تجربمم تا همسرت اوکی نشده و نخواسته نیار چون فردا بیشتر مسئولیتاش میوفته گردنت میگه من که گفته بودم نمیخوام

تو این مملکت بچه به دنیا آوردن گناه کبیره س‌.

من همبن اولی رو هم به اصرار شوهرم آورد به اون بود سال اول می‌آوردیم بعد چهارسال اولی بدنیا اومد . دومی هم میگه بیاریم ک من فعلا قصدش رو ندارم دلم نمیخواد . ولی دختر دوست دارم

همسر من اولی رو خیلی میخواست
همیشه هم میگفت دو سه تا حداقل بیاریم
الان ولی میگه نه
هم بخاطر شرایط مملکت و آینده ی نداشته بچه
هم اینکه من سر زایمانم فشارم رفت بالا و پره اکلمسی شده بودم همسرم خیلی حرص خورد و من تو اتاق عمل که بودم همکارش میگفت همش داشته گریه میکرده ( همون بیمارستانی زایمان کردم که همسرم توش کار می‌کرد ) ، میترسه دوباره سر بچه ی بعدی برای من اتفاقی بیوفته
من ویارمم خیلی سخت بود هیچی نمیخوردم
چند ماه پیش همسرم گفت من حاضرم بچه به سرپرستی بگیرم ولی تو دیگه حامله نشی 😂🤣
در کل بنظرم اینجور مردا خیلی باشعور ترن
تا اینکه بگه من بچه دوست دارم تو هم باید بزایی فقط 😑

حالا من شوهرم مشتاق بود هم سر اولی هم سر دومی
اگه یه شوهری داشتم که مخالفت میکرد شاید تا الان اصلا بچه نداشتم

سوال های مرتبط

مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱ سالگی
امشب همسری فیلش یاد هندوستان کرده میگه بچه دوم رو بیاریم 😑 نمیدونم کی مغزش رو شستشو داده که بچه ات از آب و گل دراومده الان نیاز به همبازی داره نمیدونم دچار افسردگی میشه در آینده تک و تنها میمونه، اینقدر حرف زد ها خیلی هاش یادم رفت میگم من اصلا به بچه فکر نمی‌کنم نظرم به تک فرزندی هستش چون نه روحی نه جسمی اصلا آمادگی اش رو ندارم برگشته میگه به نظر تو نیس که فقط این زندگی دوتامون هستش😒 چون تک و تنها دست تنها بچه بزرگ میکنم واقعا سخته من تازه چند وقتی هس که شب ها میتونم راحت بخوابم در طول روز اینقدر کار و فشار روانی رم هستش که شب از بدن درد و فکر و خیال خوابم نمی‌بره ،خودشم اصلااااااا کمک نمیکنه تو بچه داری مثلا میگم اون شیشه رو بشور بده بهم میگه من نمیتونم خودت پاشو، در این حد هستش، الان آقا میگه بچه منم گفتم بیا👍 خیلی تو این یدونه بهم کمک میکنی و کمک دستم هستی که فکر بعدی افتادی! خلاصه اون گفت من قبول نکردم دعوا شد و قهر کرده الان 😒