«پارت دوم تجربه زایمان طبیعی و سزارین با هم»

رفتم بیمارستان کوثر اونجا اورژانس بهم گفتن بیا تو یه اتاق نرسیده منو معاینه کردن باز اونجا خیلی بد بود واقعا یعنی یه جوری معاینه کرد نفسم رفت دیگ صدام در نیومد پرسنل هاش مثل سگ به آدم میپریدین خلاصه معاینه کرد فرستاد پیش دکتر گفت یه سانت باز هستی دکتر فرستاد نوار قلبی منو بردن تو یه اتاق در اتاق روم بستن موندم اجازه ندادن کسی بیاد پیشم تو اتاق دستگاه وصل کردن هر چقدر ناله وصدا میکردم کسی نیومد موندم تو اتاق چشم به در بود گریه میکردم تا اینکه یه ساعت اینا موندم اتاق یهو یکی در باز کرد نوار قلبی رو در آورد کاغذشو پرت کرد تو صورتم گفت پاشو درد نداری مشکلی نیس پاشدم نیم ساعت الکی بهم گفت سر پا وایسا اینجا تا بریم پیش دکتر الکی پرستاره با دوستش گرم صبحت بود منم اونجا سر پا داشتم از حال میرفتم خلاصه آخرش گف برو تنهایی خودت اون اتاق رفتم باز دکتر حرف زدن اینا گفت باید بستری بشی چون رحمت یه سانت بازه میگی درد داری ممکنه زایمان کنی منم کلا نمی‌خواستم اونجا باشم گفتم ن من میخام برم گفت بری خونه خطرناکه یه وقت بچه کوچیکه زود دنیا بیاد تا برسی دیر بشه یه وقت بازم گفتم ن میخام برم رفتم خونه با هزار درد اینا خوابیدم و صب شد صب یه حالت عجیب داشتم دیدم رفتم دستشویی دیدم یه عالمه ترشح قهوه ای ازم ریخت خیلی خیلی ترسیدم چون سه بار معاینه شده بودم زودی ساک بچه و وسایلا رو گذاشتم به شوهرم گفتم رفتیم بیمارستان صولت باز ......

تصویر
۵ پاسخ

هوووی دختر عکس نینی و نفرستادی برام
نه من نه تو دیگه

بیمارستان کوثر جهنمه

مگ چن هفته زاییدی

عین مننن

چ بیشعورن مامای اونجا یعنی چی این رفتار ب همین دلیله ک باید مامای همراه داشته باشین تاهرکسی ب خودش اجازه نده این رفتارای گستاخانه رو داشته باشه

سوال های مرتبط

مامان إلا🩷 مامان إلا🩷 روزهای ابتدایی تولد
«پارت سوم تجربه زایمان طبیعی و سزارین با هم »

باز رفتم صولت اونجا گفتم خونریزی دارم با لک قهوه ای باز طبق معمول معاینه کردن نوار گرفتن یکی دو ساعت بعدش گفتن این لکه بینی و خون ریزی بخاطر معاینه بوده بعد موندم باز گفتن یه سانت یه ذره باز شدی به دکترم زنگ زدن دکتر گفت باید بستری کنید تحت نظرم باشه خب بستری شدم همه چی از اونجا شروع شد دو روز موندم بستری بیش تر از صد بار معاینم کردن هی شیفت پرستارا عوض میشد و یه دسته میومد معاینم میکردن دیگ هر کی می‌رسید بلافاصله معاینم میکرد درد هم یه ذره داشتم خب دو شب موندم با معاینه اینا بعد شنبه صب دیدم طرفای ظهر منو بردن اتاق زایمان آنقدر معاینم کردن دستکاری کردن گفت میخایم کمکت کنیم دهانه رحمت باز بشه واقعا یعنی مردم و زنده شدم دکتر گفت آمپول فشار اینا رو شروع کنید سرم فشار زدن با هر قطرش که می‌رفت داد و فریاد میزدم
یه دونه قرص زیر زبونی گذاشتن نوار هم کلا بهم وصل بود ماما اومد گفت الان بهت ورزش اینا میدم دیگ زود زایمان کنی منم گفتم باشه ولی وقتی سرم اینا رو قطع میکردن دردمم هم می‌رفت.....🥲💔
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۷ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان بردیا مامان بردیا ۵ ماهگی
پارت ،2دیگه هیچی معاینه کرد گفت یک سانت باز شده من درد نداشتم دیگه تا وقتی کارامو انجام داد کاغذ بازی اینا شد همون 2دیگه باز معاینه کرد گفت بریم زایشگاه باهمون یک سانت دیگه مادرم رفت تو استراحت گاه منم باماماخودم رفتم تو زایشگاه شانس خودم مامام همون شب شیفت بیمارستان بود دیگه هیچی رفتیم تو زایشگاه من رفتم تو اتاق مامامم رفت گفت تا 4 سانت باز بشه میام رفت بیرون اتاق ولی همونجا بود دیگه یه ماما دیگی اومد سرمو وصل کرد قلب بچه رو ازاون چیزا گذاشت که همجوری بزنه دیگه رفت من همجوری که دراز کشیده بودم هی درد داشتم کم دیگه تا ساعت 3ونیم بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت شدی 3 سانت گفت رحمت خیلی خوبه نرم عالی دیگه رفت شد ساعت 4,20دقیقه اومد یه سرم زد گفت توش داروی آمپول فشار چون کیسه آب پاره باید زودتر زایمان کنی دیگه دیگه رفت من موندم با آمپول فشاردیگه کم کم هی درد می‌آمد فقط شکم سفت میشد کمرم درد میکرد تو کشام اینا فشار می‌آمد دیگه مامام اومد معاینه کرد گفت شدی 4 سانت دیگه بود نرفت دیگه منم هی دردا زیاد میشد تا ساعت 6
مامان سانی کوچولو مامان سانی کوچولو ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
جمعه شب همش دستشویی داشتم یه پام تو دستشویی بود یکی تو خونه یکمی احساس دل درد داشتم ولی گفتم شاید درد کاذب باشه زیاد اهمیت ندادم ساعت ۶ صبح رفتم دستشویی دیدم ترشح خونی ازم خارج شد سریع اومدم رفتم حموم شیو کردم دیگه همش راه میرفتم تو خونه ورزش میکردم تا ساعت ۴ بعدازظهر
ساعت ۴ رفتم بیمارستان فشارمو گرفتن و معاینه کردن گفتن ۲ سانتی برو یه ان اس تی هم بده
رفتن ان اس تی بدم یه زنی داشت زایمان می‌کرد منم رو به رو اتاق زایمان بودم قشنگ دیدم چطور زایمان کرد و شر شر براش اشک می‌ریختم ان اس تی که تموم شد رفتم پیش دکتر گفت یک ساعت راه برو
یک ساعت پیاده رویی کردم و دوباره معاینه شدم گفت از دوسانت یه کمی بیشتر باز شدی ولی سه سانت نشده برو بگو همراهت برات پک بیمارستان بگیره بستری بشی دیگه بستری شدم دکتر اومد بهم ورزش داد و توپ داد دیگه ورزش میکردم و رو توپ حرکاتی رو که میگفت انجام میدادم تا سر بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ شب با درد طبیعی خودم ۵ سانت باز شدم
مامان إلا🩷 مامان إلا🩷 روزهای ابتدایی تولد
«پارت اول تجربه زایمان طبیعی و سزارین با هم »
من چون چند هفته پیش رفته بودم دکتر بهم گفتن که انقباض رحم داری شاید ممکنه زایمان زودرس بشی یا کیسه آب پاره بشه خلاصه ترسیدم و با هزار جور استرس و آمپول و هر شب شیاف گذاشتن به ۳۶ هفته چند روز رسوندم بعد....
روز ۲۹ آبان بود که من درد های عجیبی داشتم چون میدونستم انتقباض داشتم دیگ بیشتر میترسیدم هی میومدم و میرفتم آروم و قرار نداشتم خودمم می‌فهمیدم بدنم یه جوری شده ساعت ها رفت عصر شد و داشت بیشتر میشد دردم ولی من به روی خودم نیاوردم و به کسی چیزی نگفتم رفتم لباس های همسرمو اتو بزنم دیگ اون وسط ها یهو یه جیغ زدم یه دردی بهم اومد و شکمم گرفت و همونجا رو زمین موندم شوهرم اومدو خیلی ترسید نمی‌دونم دلیلش چی بود که من ن تونستم بلند بشم نه راه برم انگار پای چپم شل شده بود و حس نداشتم تکون میخوردم واژنم درد می‌گرفت بعد شوهرم منو بغلش گرفت یعنی نمی‌تونستم پاشم گذاشت تو اتاقم تو تخت یکم استراحت کردم شیاف گذاشتم بعد چند ساعت باز همون. درد و فریاد ها به دکترم زنگ زدیم گفت اگه اینجوریه باید برید بیمارستان خلاصه زودی وسایل اینا رو جمع کردیم و رفتیم بیمارستان صولت چون تصمیم گرفته بودم اونجا زایمان کنم همین که رسیدم منو بردن اتاق زایمان و معاینه گفتن باید ان سی تی بگیریم گرفتن و اولش بدون هیچ حرفی زودی منو معاینه کردن که گفتن آره یه سانت باز هستی دیگ چند ساعت تو اون اتاق موندم زیر دستگاه تا گفتن علایم زایمان داری باید بری بیمارستان کوثر چون ممکنه بچه زود بیاد ما اینجا دکتر اطفال نداریم که بالای سر بچه باشن خلاصه کاغذ و نامه دادن رفتیم بیمارستان کوثر

ادامش رو تو پارت بعدی میزارم🫠🫶🏻🥲
مامان آوین🎀💖 مامان آوین🎀💖 ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان نیلا مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
مامان علیسام مامان علیسام ۱ ماهگی
پارت ۱
سلام رفقا قرار بود بیام تجربه زایمان بگم

من قبل زایمان دو بار بستری شدم بیمارستان بخاطر انقباض و اینا
و تو هفته ۳۳ یک سانت دهانه رحمم باز بود
تا ۳۵ استراحت کردم بعد ۳۵ ادامه کلاس ورزش های ماما رو رفتم و تو خونه ورزش میکردم هر روزم میرفتم بازار پیاده روی و خوشگذرونی 😂
تا ۳۸هفته و ۵ روز که چند روزی بود حرکتاش کم شده بود بعد از ظهرش ک بازار بودن برای پیاده روی گفتم تا بیمارستان هم برم برا ان سی تی
رفتم ان اس تی گرفتن و گفتن خوبه قلبش اینا و تو دستگاه انقباض هم نشون میداد

ی زنه بود اونجا گفت بیا تا معاینه هم کنیم ببینیم چند سانتی دیگه معاینه کرد و گفت دوسانتی
میخواستم برگردم خونه ک احساس خیسی کردم رفتم سرویس دیدم خون میاد ازم رفتم بهشون گفتم گفت بیا تا معاینه کنم دوباره معاینه کرد و سه سانت شدی برو ی ساعت راه برو یا بیرون بشین بعد بیا ببینیم ویکم راه رفتم ک کمر اینا خیلی درد میکرد دیگ نشستم تا ی ساعتش تموم شد رفتم گفت نزدیک چهاری اگه هنو تحمل داری بستری نشی بهتره برو ی دو ساعت دیگ بیا دیگه منم رفتم خونه شام اینا خوردم لوازمم رو جمع کردم باز برگشتم بیمارستان که دوباره معاینه کرد گفت چهار ونیمه تقریبا و کارای بستریمو کردن و فرستادنم بخش زایمان رفتم بالا اونجا باز خودشون معاینه میکنن
و گفت تو هنو سه سانتی چرا پایین گفته چهارو خورده ای و..
باید منتظر بمونی صبح شه تا دکتر بیاد بگه چه کنیم
مامان هدیه خدا مامان هدیه خدا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من خلاصه میکنم من گفتم بزارم بچم ۴۰ هفته بشه چون وزنش کم بود نه پیاده روی کردم نه ورزش صبح بلند شدم دیدم کمرم یه درد خیلی بدی میگیره با شکمم ول میکنه بچم خودشو سفت نمی‌کرد منم گفتم پس درد زایمان نیست از ساعت ۵ صبح تا ۱۱ خونه موندم دیدم نه ادامه داره رفتم حموم لک خون دیدم رفتیم بیمارستان پیامبر اعظم گفت بیمه اینجا قبول نمی‌کنیم برو افضلی پور منم که فقط گفتم برم ببینم درد زایمان یا مادرد اونجا که رفتم تو اون نیم ساعتی که آن اس تی گرفت چهار دفعه معاینه کردن منم رفتم بیرون دردم زیاد شد گریه میکردم خیلی درد بدی بود گفتن بیا تو دردت زایمان یه دانشجو دیگه گفت نه برو خونت درد هنوز دور مونده بودم حرف کدوم گوش کنم نرفتم خونه بیرون بودم که دردم زیاد تر شد رفتم دوباره ریختن سرم سه بار محکم معاینه کردن جیغ میزدم بیشتر دستشون فرو میکردن میگفت جیغ نزن دیگه جون نداشتم میگفتم ببرید منو سزارین انقد دست کاری کردن منو که دهانه رحمم باز شد ولی بچه سرش نبود تو لگن یکی آمد بالای دندهامو فشار داد که بچه بیاد پایین یکی دیگه هم از پایین دستش تو بود از حال رفتم که کشیدن کنار گفت برو بستری شو ساعت ۷ شب رفتم اتاق زایمان تا ساعت ۱۱ همچنان داشتن پشت سر هم معاینه میکردن میگفت هنوز بچه دور ولی ۷ سانت باز شده فوله
مامان کارن مامان کارن ۴ ماهگی
پارت ۳
رفتم زایشگاه اونجا یه ماما اومد معاینه ام کرد خیلی مهربون بود واقعا اصلا در معاینه رو حس نکردم گفت ۴ سانت شدی بهم لباس دادن و فرستادن اتاق خصوصی که دوتا تخت داشت یکی تخت زایمان یکی تخت ساده گفتن برو رو تخت ساده تا فول بشی اونجا یکسره و تند تند ازم ان اس تی و نوار درد میگرفتن و میومدن چک میکردن وضعیت منو و بچه رو سافت ۱۰ بستری شدم تا ۱۱ و نیم تو اون اتاق بودم این بین درد هام بیشتر می‌شد و نمیتونستم تحمل کنم جیغ میزدم یه ماما اونجا بود بهم گفت دخترم جیغ نزن به بچت اکسیژن نمیرسه خطرناکه زور هم نزن برا اینکه دهانه رحمت باز بشه چون دهانه رحمت ورم میکنه زایمانت سخت میشه یهو نفس کم آوردم که برام ماسک اکسیژن گزاشتن و یه پرستار اومد گفت میخام برات مسکن بزنم و آمپول فشار زد بماند این وسط از درد بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم دیدم یه پرستار اومده میخاد کیسه آبم رو پاره کنه واقعا سخت بود درد نداشت ولی وقتی کیسه آبم رو پاره کرد پاهام میلرزید از ترس دوباره از هوش رفتم به هوش اومدم دیدم دارن دوباره معاینه میکنن فقط شنیدم گفتن بچه مدفوع کرده سریع آماده اش کنین من فک کردم میگن برو سر تخت زایمان یهو ینفر اومد برام سوند گزاشت اصلا درد نداشت فقط یکمی سوزش داشت خیلیا میان میگن درد سوند خیلی وحشتناکه و فلان و بهمان فقط نباید تکون زیاد بخوری چون ممکنه مجاری ادراری زخم بشه من یکمی زخم شده بودم یه پرستار اومد ویلچر آورد گفت بشین بریم اتاق عمل اومدم بیرون طلا هامو بریدن و رفتم اتاق عمل واقعا وحشت کرده بودم چون اولین بار بود اتاق عمل میرفتم در حدی ترسیده بودم که فشارم ۱۶ شده بود مسئول بیهوشی اومد .....