ما امشب رفتیم خونه مادرشوهرم خواهرشوهر یک پسر دوساله داره خب بعد دختر منم الان همش تب داره و دارو میخوره یکم ناز نازی شده خب بعد پسر خواهرشوهرم ظرف دستش بود چرخید خورد به صورت دخترم دخترم نفسش رفت هرچی میگم مامان چیزی نشد ک اینا کلی گریه کرد به هق هق افتاد بعد دوباره بازی میکردن سراشون خورد بهم دختر من تعادلشو از دست داد به پشت سر افتاد رو سرامیکا خب بعد من ازش دور بودم گفتم وای همین و زود رفتم بچمو بغل کنم مادر شوهرم گفت از مامانش ترسید میگم وای نگین تورو خدا خب بچه هم پیشونیش ضرب دید هم پشت سرش دیگه گذشت مواظبش بودم چیزی نشه ،اومدیم خونمون شوهرم همش تو اینستا بود من مواظب دخترم بودم بعد بهش میگم یکم تو مواظبش باش من دراز بکشم بعد من اصلا حواسم به این نبود خب نمیدونم چیکار کرد سر بچه رو زده بود به چوبای مبل من نگا کردم دیدم بچم دهنش بازه و صدا نداره خب ترسیدم زود پریدم میگم کجا خورد و فوت کردم تو صورتش بعد شوهرم باهام دعوا کرد جلو مامانم این چه اخلاقیه تو داری بچه از تو میترسه ک گریه میکنه یکسره میوفته سرصدا میکنی الکی میگه ها😭اینقد ناراحت شدم میگم تو راست میگی تقصیره منه من چیکار دارم مگه چیکار کردم خدا نگذره ازشون من مادرم ازم چه توقعی دارن بعدم مگه من جیغ زدم حرفی زدم 😭
امشب خیلی دلم از شوهرم شکست حس میکنم دیگه هیچ حرمتی نمونده بینمون منم دیگه حوصلشو ندارم دلم میخواد بذارم برم این روزا اینقد اذیتم کرده سر همه چی ها همه چی از پول ندادنش دارو نخریدنش با منت میخره دیگه حوصله ای نمونده برام همه موهام سفید شده🥲

۹ پاسخ

خدا لعنتشون کنه چ چشمی هم داشتن صدقه بده

عزیزم ناراحت نشی رفتارت درست نیس بچه نفسش ک رف اصلانگووای هیچی نشدبدترمیکنه بهش توجه نکن خوب میشه دخترمن هزاربارمیفته اینوراونور

ولی منم همینجوری ام تا نیرم به بچم بگم مامان ای وای افتادی با پریدن میرم سمتش یه دفه مادرشوهرم میگه بچه ترسید میگم نه نترسید بچم دزدش اومد میگن نه از صدای تو ترسید منم یه نگاه داغون ها داغون به شوهرن میکنم ینی اگه تو پشت من دربیلیراین حرفا زده نمیشه وقتی بچه نیخوره زنین یا خدای نکرده به جایی میخوره مادر دلش هزار تیکه میشه معلومه که یه آن یا جیغ میزنه یا عصبی میشه یا حتی شروع یه گریه کردن میکنه واقعا بعضی ها انکار خودشون نه مادر داشتن نه مادر شدن یا حداقل کلا بچه هاشون به تخمشونه والا باز یه کم مادرشوعر من کوتاه میاد ولی شنیدم و دیدم به سر بچه هاشون و عروساشون چه بلایی نمیارن

اول بخاطر رفتار شوهر و خانواده شوهرت متاسفم بعد باید بگم سعی کن بچه رو رها کنی برا خودش بازی کنی وقتی میوفته نه خودت بترس نه اونو بترسون بهش بگو پاشو مامان چیزی نشده بزار خودش بلند شدن رو یاد بگیره شوهر منم بیخیال بچس همه بارش روی شونه های منه

سلام عزیزم من درکت میکنم پسرمن یه بار از تخت افتاد شوهرم چقدر غر زد که چرا حواست نیس چرا بچه رو خوب نگه نمی داره منم دیگه تصمیم گرفتم حواسم بیشتر به بچه باشه و به حرفای شوهرم توجه نکنم شما هم زیاد به حرفاش اهمییت نده فقط و فقط حواست به بچه باشه خونه مادر شوهر هم رفتی اصلا کار نکن فقط مواظب بچه باش بخای به حرفای شوهر توجه کنی زود پیر میشیم

ببین من شوهرم مثل شماس وقتی بچه ی ضرب کوچیک میبینه اینقد گنده میکنه ک من کلی استرس میگیرم شوهرت استرس میگیره حتما منم دقیقا ری اکشن شوهرتو نشون میدم ب همسرم و بهش همیشه میگم اینقد جو نده بچه افتاد چیزی نشد ک .....و راست میگ وقتی بچه افتاد بگی وااای ای اوخ بچه بیشتر گریه میکنه الان بچمه من بیوفته اصلا گریه نمیکنه سریع پا میشه چون چند بار ک افتاد گفتم بلند شو مامانی چیزی نشده و الان عادت کرده فقط نگام میکنه و اینو ک بگم بلند میشه سعی کن خونسرد تر باشه گلم برای جفتتون بهتره

حتما واسش صدقه بده انقد بلا از سرش گذشته

وای از دست این مردا انقدر بی خیالن

بماند ک بعد حرفای شوهرم دوباره بچم رفت دنبالش و خورد زمین تو دستو پاش و لبش خونی شد🥲

سوال های مرتبط