سلام .بچه ها ما خودمون الان از عید به این ور در حال اقدام و درمان تنبلی تخمدانمو این کاراییم دیگه بچه میخوایم ،ولی تا همین عید۴۰۴ که سه سال و نیم بود جلوگیری داستیم و اصلا نمیخواستیم ،حالا ام که اقدامیم به خانواده شوهرم نگفته بودم که من در حال اقدامم و فلان ،اما از وقتی دختر عموی شوهرم که دقیقا با ما ازدواج کرده زایمان کرده این دو ماهه ،هر ثانیه دارن میگن ایشالا دفعه بعد سه نفری بیاید ،سه نفری برید فلان جا سفر ،ایشالا نوه دار شیم بش فلان چیز باد بدیم ،تا من یه ذره از نوک انگشت پام تا سرم درد بگیره ،میگن لابد بارداذی !درک میکنم ذوق دارن دوست دارن اما این یه استرس مضاعفی به منی که دارم لا کرتیزول و استرس و تنبلی تخمدان میجنگم میده ،یعتی نطمئنم دختر عموش اگه امسال بچه نباورده بود هنوز مثه ما بی بچه بود انقد به هُول نمیفتادن که شمام بچه بیارید و اینا .والا دیگه حوصله جواب قاطع و سرد دادنم ندارم که کدورت پیش بیاد ،تازه یه ساله کدورتای قبلی تموم شده

۶ پاسخ

من جاریم بچه نداره حالا به هر دلیلی برادر شوهرمم تقریبا سنش بالاست39 سالشه الان یکی دو ساله بهش میگن بچه بیارین یه بار به همه گفت این یه مسئله شخصی بین زن و شوهره به کسی مربوط نیست همه دهانشونو بستن

وای از فامیل فضول .

عزیزم واسه منم همینطور بوده و دو سه سال بود هی میگفتن
اما من یک سال و نیم اقدام بودم و اصلا نمیگفتم که اقدام میکنم
تا باردار نشدی اقدامت رو مخفی کن
چون بدونن چند ماه اقدامی و بچه دار نشدی هزار تا عیب میزارن روت و هر کسی یه چیزی میگه که اعصابت بیشتر بهم میریزه
هر موقع گفتن با لبخند جوابشون رو بده
و اصلا ناراحتی به خودت راه نده

منم دقیقا این مشکلو دارم ما هم تو فامیل چند نفر که بعد از ما ازدواج کردن یا باردارن یا زایمان کردن اولش منم خیلی حرص میخوردم و همش استرس داشتم اما بعد یه مدت بیخیال شدم شما هم بیخیال شو و بسپر دست خدا به حرف دیگران هم توجه نکن

اصلا دلیلی نداره بخوای بهشون چیزی بگی خودتو کامل بزن بیخیالی و هربار اینو گفتن فقط لبخند بزن بگو انشالله...همین...کلا واسه اقدام بارداری هرچقدر فکر و تمرکزت رو از روی بارداری برداری یهو غافلگیر میشی و باردار میشی ولی هربار بگی این بارم اقدام کنیم واسه بارداری نمیشه اون استرسه لامصب خیلی بده...بیخیال باش فقط

عزیزم کاملا درکت میکنم منم شرایط تورو دارم؛اما دلخور نشو دارن در حقمون دعا میکنن شاید خدا صدای نزدیکانمون رو بشنوه

سوال های مرتبط

مامان شدم مامان شدم هفته بیست‌ونهم بارداری
Mahsa Mahsa قصد بارداری
یه پس تو اینستا دیدم
خانومی بچه سوم شو رایمان کرده بود دختر بود
دو تا بچه ی بزرگ‌تر هم دختر بودن
چقدر ناراحت شدم از کامنت ها
کامنت ها اینا بودن:
اخی بازم دختر شد
عه بازم دختر شد که
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
بیچاره باباعه
پسر میخواستن بازم دختر شد
و…….
خیلی ناراحت شدم واقعا من جای اون خانم بهم برخورد
اخه ما از کجا میدونیم که اونا واقعا دلشون پسر میخواسته یا نه
والا ما خودمون هم سه تا دختریم
ولی بابام عاشق سه تامونه
یک بار حتی اتفاقی از دهنش پسر نشنیدم
نه از پدرم نه از عمه و مادربزرگم (چون قدیمیا یه خورده از این حرفا میزدن)
والا شوهر عمم از مجردی با بابام دوست بوده میگه بابام مجرد بوده میگفته من پنج تا دختر میخوام
حالا مثلا یکی که ما رو نمیشناسه بگه بابای من ناراحت که پسر نداره
(پدر خودمو به عنوان نمونه مثال میزنم)
اخه ما خانوما چرا نسبت به هم جنس خودمون اینجوریم
واقعا دختر و پسر داشتن انقدر هم فرقی نداره که برای مردم این مدلی کامنت بزاریم
چه پسر باشه چه دختر چه فرقی به زندگی ما داره اخه
ایشالله همه از بچه هاشون خیر ببینن
ولی به نظر من کسی که دل یه مادر و اینجوری بشکونه
خدا یه کاری باهاش در آینده میکنه که ارزو کنه کاش پسرش هم دختر بود و سر به راه……۲
اقدامیivf اقدامیivf قصد بارداری
به عقب که برمی‌گردم... زمانی که بچه بودم فکر می‌کردم مادرا وقتی دعا می کنن پیش خدا... سریع مادر می‌شن... تو بازی های بچگونه‌ام همیشه مادر بودم... بچه داشتم و باهاش بازی می‌کردم... همیشه فکر می‌کردم بزرگ بشم خدا بهم چند تا بچه می‌ده؟ اسم انتخاب می‌کردم... نفس... پریناز... دلسا... مهیاس و... هر بار یه اسمی که به دلم بشینه... عاشق بچه های فامیل بودم و اونا هم دوستم داشتن... تو دوران مدرسه وقتی با دوستام واسه سرگرمی فال می‌گرفتیم و مثلا بهم می‌گفتن تو فال نشون می ده سه تا بچه داری ذوق می‌کردم... وقتی ازدواج کردم و همسرم هم عاشق بچه بود و می‌گفت سریع بچه بیاریم... با وجودی که هیچی از اقدام و بچه داری هاش نمی‌دونستم با وجود استرس ها فقط به خاطر اون عشق قبول کردم... یه ماه... دو ماه... چند ماه... یه سال... دو سال... چرا نمیشه؟ چرا نشد؟ ۱۸ سالگی... ۱۹ سالگی... ۲۰ سالگی... سنم که کمه چرا نمیشه؟ دکتر برم؟ باشه... دکتر و سونو و آزمایش... سریع ivf کن... چرا؟ ivf چیه اصلا؟ مشکلم چیه؟ ذخیره تخمدان کم... ۲۰ سالگی منی که از بچگی فوبیا آمپول داشتم کلی آمپول و دارو و استرس و ناراحتی رسید به تخمک کشی... نشد... نا موفق بود...
از ۲۰ سالگی انگار افتادم تو ۲۲ سالگی... ۴ سال اقدام ناموفق... ۴ سال در آرزوی فقط یه دونه بچه... شاید این ماه... شاید ماه بعد... شاید این دکتر... شاید این دارو... همسری که دیگه مثله اوایل نمی‌خنده... دلی که گرفته... خونه‌ای که سوت و کوره... نگاه هایی که عوض شده... اقوام و دوست و آشنایی که هر کدوم شون یه نظر می‌دن... و منی که تو ۲۲ سالگی حس می‌کنم پیرم و هیچی از زندگیم نمی‌فهمم!