۷ پاسخ

مبارک مبارک عزیزم 🥰😍

انشاالله عزیزم 😍

مبارکه گلم❤️

بمونید برای هم عزیزم💕 الهی به زودی مامان بشی😊🤲🏻💕

ان شاء الله سال بعد سه تایی باشین

خوشبخت ترین باشید عزیزم
ان شاءالله به زودی ۳ تایی میشید و قشنگی زندگیتون هزار برابر میشه🥰

اوخی چ ناز عشقتون پایدار ،،،دامنتون سبز بشه انشالله ب حرمت این عشق پاک .

سوال های مرتبط

امیرعلی آسمونی امیرعلی آسمونی قصد بارداری
امیرعلیِ نازنینم…
پسر کوچکم…
امروز می‌شد سه‌ماهگی‌ات،
سه ماهی که قرار بود با لبخندهای کوچکت جهانم را تازه کنی.
من نشستم،با دلی که هزار تکه شده، و تقویمی که هنوز
بی‌خبر از دل مادر است و تاریخ‌ها را بی‌رحمانه جلو می‌برد.
چند روز دیگر روز مادر است…
روزی که همیشه آرزو داشتم
تو در آغوشم باشی، نفس‌های گرم و نوزادانه‌ات به قلبم تکیه دهد
و من آرام بگویم: «بالاخره مادر شدم…»
امیرعلیِ عزیزم…
دوست داشتم امسال روز مادر بوی موهای تو را بدهد،
نه بوی اشک من😭😭😭😭😭😭
اما امسال
سهمم از مادر بودن
یک آسمان غم است و یک اسم:
امیرعلی…
و حسرتی که مثل بغضی در سینه‌ام لانه کرده.
قصور بود. سهل‌انگاری بود. کسانی که باید محافظ جانت می‌بودند، نبودند.و کوتاهیِ آن‌ها رؤیاهای مادرت را برید.
من تا آخرین روزی که در این دنیا نفس می‌کشم،
نمی‌بخشمشان.
مادری که فرزندش را به خاطر بی‌مسئولیتیِ دیگران از دست بدهد، بخشش را از قاموسِ دلش حذف می‌کند.
اما بدان پسرم…
هرچند آغوشت را از من گرفتند، مادر بودنت را
هیچ‌کس و هیچ اشتباهی نمی‌تواند از دلم پاک کند.
من هنوز مادرتم… برای همیشه😭😭😭😭😭😭
آرام بخواب امیرعلی عزیزم…
مادرت هنوز، هر شب، نامت را با عشق صدا می‌زند چشم انتظار آمدنت است.
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
مامان هدیه امام رضا مامان هدیه امام رضا هفته هشتم بارداری
هر روز که می‌گذرد، می‌گویند “فراموش می‌شود نبودش، داغش سرد می‌شود”. اما برای من، هر طلوع، داغ دلم را تازه‌تر می‌کند. در این تقویم بی‌رحم، روزها نه که بگذرد، که هر کدام زخمی تازه بر دل می‌نشاند.
می‌بینم تمام آنان را که همسفر بارداری‌ام بودند، اکنون یکی یکی فرزندانشان را در آغوش می‌کشند. از ته قلب برایشان شادم، دعای خیر بدرقه‌شان می‌کنم تا در سلامت کامل، عطر وجود فرزندشان را استشمام کنند.
اما، من هم انسانم، دلم می‌شکند… چه کسی می‌تواند خرده بگیرد بر مادری که می‌خواهد عطر تن پاره تنش را در آغوش بکشد؟ دلم می‌خواست، آری، دلم می‌خواست من هم کودکم را در آغوش می‌کشیدم. اگر بود، امروز یک ماه و هفت روز از آمدنش به این دنیا می‌گذشت. یک ماه و هفت روز پر از لحظه‌های ناب، پر از عطر حضورش، پر از شوق مادری.
امروز، خبر زایمان دختردایی‌ام را شنیدم. اولین کلامم شکر بود، شکر برای سلامتی او و فرزندش. اما بلافاصله بعد از آن، داغ دلم تازه شد، زخم کهنه‌ام سرباز کرد.

آه، بمیرم برای تو، فرزند از دست رفته‌ام… آیا می‌شود من هم دوباره طعم مقدس مادری را بچشم؟ آیا دوباره آغوشم پر می‌شود از گرمای وجود کودکی؟ در این لحظه، امیدی به بغل گرفتن فرزندم ندارم…💔
شیرین شیرین قصد بارداری
روز مادر امسال برای من رنگ دیگری دارد…
من مادری هستم که ضربان کوچکی را در وجودم حس کردم، مادری که برای مدت کوتاهی دنیا را با چشمان دیگری دید، مادری که هر چند آغوشش خالی مانده، اما قلبش سرشار از عشقی است که هیچ‌وقت از بین نمی‌رود.
من مادر شدم… حتی اگر زمان بودنش کوتاه بود.
حتی اگر امروز در آغوشم نیست، یادش در رگ‌هایم جریان دارد، در رویاهایم می‌درخشد و در سکوت شب‌هایم آرام می‌گیرد.
روز مادر، روز همه‌ی زن‌هایی است که طعم شیرین مادر بودن را برای لحظه‌ای چشیده‌اند. روز مادر، روز دل‌هایی است که به عشق یک فرشته کوچک می‌تپد؛ چه آن فرشته روی زمین باشد، چه در آغوش آسمان.
امروز به خودم یادآوری می‌کنم که مادری فقط به داشتن کودک در آغوش نیست؛
مادری یعنی عشقی که آغاز شده و هرگز تمام نمی‌شود.
و من این عشق را تا همیشه در وجودم حمل می‌کنم.
روز مادر بر تمام مادران آسمانی و زمینی مبارک.
بر من…
و بر هر زنی که قلبش برای کودکی تپیده است. 💛
بهار💐 بهار💐 قصد بارداری
این ماه، طبق گفته‌ی دکتر، وارد مسیر IVF شدم 🙃
باورم نمیشه راهی تا این‌جا اومدم...
دوباره کلی آمپول و قرص، خیلی بیشتر و جدیدتر از قبل. 💉💊
هر ماه دکتر رفتن و بی‌نتیجه برگشتن...
از دور که نی‌نی می‌بینم، دلم پر می‌کشه🥰
حتی به نزدیک‌ترین آدم‌ها نمیتونم از مشکلم بگم 🤐
هر وقت تو این مسیر کم میارم
دلمو خوش می‌کنم به اینکه تو، خدای رویدادهای محالی 💚🌱✨
تو بخشنده‌ای، نه بخیل
تو بدم را نمی‌خوای
و بد را برای هیچ‌کس نمی‌خوای✨️
تو خیر مطلقی خدای مهربونم❤️✨️
حتماً حکمتی هست که فعلاً خیری در برآورده شدن خواسته‌ام نیست
تسلیم می‌شم... 🙏🏻
ادامه می‌دم...
اما نتیجه را می‌سپارم به تو 🤍

این مسیر با همه‌ی سختی‌هاش،
به من درس‌های بزرگی داد؛ 📖
یاد گرفتم قضاوت نکنم،
دخالت نکنم،
و صبورتر از همیشه باشم 🍃
تسلیم... و آرام ✨🌿🤍
دوستای قشنگم
با دل‌های مهربونتون، دعا کنید برای همه‌ی اقدامیا و مادرای باردار و همه کوچولو هایی که تو راهن💕🌸😘🌱
ایلا ایلا قصد بارداری
دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.❣دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روی زانوانم و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند. یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش "گندم" را نکند. آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد. معلوم است، "خورشید"! اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده. دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شده م. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست. تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. "رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم. دلم میخواهد یک دختر داشته باشم. دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم. هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد! آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد
مامان علیسام و جانان مامان علیسام و جانان هفته هفتم بارداری
”پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می‌کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی‌دانم عزیزم، نمی‌دانم!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه می‌کند؟ او چه می‌خواهد؟
پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همه‌ی زن‌ها گریه می‌کنند بی هیچ دلیلی!
پسرک از اینکه زن‌ها خیلی راحت به گریه می‌افتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می‌کند.
از خدا پرسید: خدایا چرا زن‌ها این همه گریه می‌کنند؟
خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه‌ای آفریده‌ام؛
به شانه‌های او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
به بدنش قدرتی داده‌ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند.
به دستانش قدرتی داده‌ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
به او احساسی داده‌ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
به او قلبی داده‌ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده‌ام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
این اشک را منحصراً برای او خلق کرده‌ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند
مامان پناه مامان پناه قصد بارداری
امشبم گذشت شبتون بخیر 🤲🏼یه شکر گذاری کنیم و بعد لالا💕
خدایاشکرت که تو را دارم!
خدایاشکرت که خدای منی!
خدایاشکرت که بنده تو ام!
خدایاشکرت که دوستت دارم!
خدایاشکرت که دوستم داری!
خدایاشکرت که همیشه با منی!
خدایاشکرت که در قلبم حضور داری!
خدایاشکرت که در سلول‌های بدنم حضور داری!
خدایاشکرت که نور نعم طبیب در وجودم جاری کردی!
خدایاشکرت که جسمم سالم و روانم آرامه!
خدایاشکرت که تک‌تک اعضا و جوارحم سالمه!

خدایاشکرت پدر و مادرم سالم هستن!
خدایاشکرت که پدر و مادر مهربانی دارم!
خدایاشکرت برای فرزندانی که بهم عطا میکنی
خدایاشکرت که فرزندانی دارم سالم و سلامت
خدایاشکرت که همسرم سالم هست!
خدایاشکرت که همسرم مهربان و یاریگره!
خدایاشکرت که آنها را در نور راشد قرار دادی!

خدایاشکرت که صدامو می‌شنوی!
خدایاشکرت که دعاهایم را می‌پذیری!
خدایاشکرت که داده‌هایت نعمت است!
خدایاشکرت که نداده‌هایت حکمت است!
خدایاشکرت که در مدار ثروت و فراوانی هستم!
خدایاشکرت که ثروت از زمین و آسمان بر من می‌بارد!
خدایاشکرت که حساب بانکی‌ام، همیشه پر از پوله!
خدایاشکرت که امروز پول زیادی به حسابم واریز میشه!
خدایاشکرت از جایی که فکرش نمی‌کنم، روزی مرا می‌رسانی!
خدایاشکرت که امروز از خوان کَرَم‌ت بهره‌مند میشم!
خدایاشکرت که به زندگی‌ام خیر و برکت عطا کردی!
خدایاشکرت، خدایاشکرت،