امیرعلیِ نازنینم…
پسر کوچکم…
امروز می‌شد سه‌ماهگی‌ات،
سه ماهی که قرار بود با لبخندهای کوچکت جهانم را تازه کنی.
من نشستم،با دلی که هزار تکه شده، و تقویمی که هنوز
بی‌خبر از دل مادر است و تاریخ‌ها را بی‌رحمانه جلو می‌برد.
چند روز دیگر روز مادر است…
روزی که همیشه آرزو داشتم
تو در آغوشم باشی، نفس‌های گرم و نوزادانه‌ات به قلبم تکیه دهد
و من آرام بگویم: «بالاخره مادر شدم…»
امیرعلیِ عزیزم…
دوست داشتم امسال روز مادر بوی موهای تو را بدهد،
نه بوی اشک من😭😭😭😭😭😭
اما امسال
سهمم از مادر بودن
یک آسمان غم است و یک اسم:
امیرعلی…
و حسرتی که مثل بغضی در سینه‌ام لانه کرده.
قصور بود. سهل‌انگاری بود. کسانی که باید محافظ جانت می‌بودند، نبودند.و کوتاهیِ آن‌ها رؤیاهای مادرت را برید.
من تا آخرین روزی که در این دنیا نفس می‌کشم،
نمی‌بخشمشان.
مادری که فرزندش را به خاطر بی‌مسئولیتیِ دیگران از دست بدهد، بخشش را از قاموسِ دلش حذف می‌کند.
اما بدان پسرم…
هرچند آغوشت را از من گرفتند، مادر بودنت را
هیچ‌کس و هیچ اشتباهی نمی‌تواند از دلم پاک کند.
من هنوز مادرتم… برای همیشه😭😭😭😭😭😭
آرام بخواب امیرعلی عزیزم…
مادرت هنوز، هر شب، نامت را با عشق صدا می‌زند چشم انتظار آمدنت است.
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

۱۹ پاسخ

امسال کیان و امیر رضای منم نیستن بمیرم براشون که چقدر ناباورانه رفتن😭

عزیزم امیر علی الان تو اون دنیا تحت لوای بانو فاطمه زخرا (س)تربیت میشه تا زمانی که شما و یا پدرش بهش ملحق بشید و روز قیامت شفیع شماست و میگه تا پدر و مادرم وارد بهشت نشن من وارد نمیشم و اینقدر بیتابی میکنه که خداوند به فرشتگان میگه به واسطه این فرزند خداوند از پدر و مادرش درمیگذره😌
من با همین چیزا و احادیث ائمه کمی صبر میکنم و داغ دوتا پسرم را کمی تسلی میدم تا اون دنیا بهشون ملحق بشم.

عزیزم خداوند بهتون صبر بده منم سال ۹۴ بعد ۷ سال خداوند پسری بهم داد به نام امیررضا و همین اتفاقی که نوشتی دقیقا برای منم افتاددرست انگار لحطات منو تعریف کردی.
خداوند به دلت صبر و تحمل بده.
منو چه میگی که بعد امیررضا یه پسر ۸ ساله از دست دادم که دوتا میشن با هم الان بعنی دوتا داغ فرزند.اونم پسرایی که خداوند بعد سالها بهم عنایت کرد....
منم روزگارم تیره و تاره هنوز به یاد پسر بزرگم اشک میریزم یک ماه دیگه سالگرد پروازشه.
پسرک چشم رنگی من نابغه مدرسه بود و رفت در کمال ناباوری منو تنها گذاست

😭😭😭😭😭😭😭چقدردلم شکست منم پارسال آیهانم روزمادربود..‌کاش بود😭💔❤️‍🔥

خدا به دلت صبر بده عزیزم
روح فرشته های آسمونیمون شاده و حواسشون به دل شکستمون هست
میدون یروزی دوباره برمیگردن پیشمون 💔😔🫂

عزیزم خدا به دلت صبر و‌ آرامش بده
ا😭😔

😔😭عزیزدلم
من دعا میکنم جای امیر علی عزیز برات سبز بشه
هم اون خوشحال میشه هم خودت و همسرت

با تمام وجودم درکت میکنم
الهی به زکدی شادی بزرگی تو دلت بشینه

کاش میشد ، همه سه شنبه ها، همه ۱۸ هر ماه را از تقویم حذف کرد، شهریور ماهی که همیشه بخاطر تولدم دوسش داشتم ،حالا متنفرم ازش، دلم میخواد همه سه شنبه ها، همه۱۸ ها، و شهریور ماه رو میشد حذف کرد از تقویم زندگیم

الهی فدای فرشته های آسمونیمون بشم

عزیز دلم دوست مهربونم واقعا نبود جگر گوشه هامون نابودمون کرد ولی امیدوارم خدا به دلت صبر بده هر چه زودتر حال دلتو خوب کنه هشت ماه از پر کشیدن فرشته اسمونیم گذشت و ی دنیا غم تو دلم ولی چ میشه کرد زورمون به این دنیای بی رحم نمیرسه

الهی سال دیگ پسرتو بغل بگیری ک بشه داداش امیر علی جان
انشالله حال دلت عزیزدلم خوب بشه
خوش به سعادتت ک همیشه یه نفر رو تو بهشت داری ک منتظرته
چرا ؟چون تو مادرشی🫠

سی شش هفته و شش روز به دنیا اومد، وزن تولدش۲۷۰۰، همه چیش خوب بود، اکسیژن خونش پایین بود، براش اکسیژن وصل نکردن، ریه قشنگش خون ریزی کرد سه ساعت و نیم بعد تولدش پر کشید و رفت 😭😭😭😭😭😭😭
من موندم و حسرت آرزوهای که هنوز باورم نمیشه اینقدر الکی الکی رفت و تمام شد

الهی من بمیرم برای دل کوچیکت
انشالله خدا به زودی بهت هدیه هاشو میده
خودش بهمون قول داده بعد هر سختی،نوبت آسونیه❤️😭

چقد قلبم شکست 😭😭😭😭

خدا بهت صبر بده عزیزم 😭😭
انشاالله به زودی نی نی تو بغل بگیری و با شیرینی خنده هاش، گذشته رو فراموش کنی عزیزم 🥰

سلام عزیزم چیشده بود؟ اگه البته راحتی و میتونی بگی

😞😞😞عزیز دلم خدابهت صبر بده انشالله زود زود جاش سبز میشه

الهی عزیزم انشاالله ب زودی جاش برات سبز بشه

سوال های مرتبط

شیرین شیرین قصد بارداری
روز مادر امسال برای من رنگ دیگری دارد…
من مادری هستم که ضربان کوچکی را در وجودم حس کردم، مادری که برای مدت کوتاهی دنیا را با چشمان دیگری دید، مادری که هر چند آغوشش خالی مانده، اما قلبش سرشار از عشقی است که هیچ‌وقت از بین نمی‌رود.
من مادر شدم… حتی اگر زمان بودنش کوتاه بود.
حتی اگر امروز در آغوشم نیست، یادش در رگ‌هایم جریان دارد، در رویاهایم می‌درخشد و در سکوت شب‌هایم آرام می‌گیرد.
روز مادر، روز همه‌ی زن‌هایی است که طعم شیرین مادر بودن را برای لحظه‌ای چشیده‌اند. روز مادر، روز دل‌هایی است که به عشق یک فرشته کوچک می‌تپد؛ چه آن فرشته روی زمین باشد، چه در آغوش آسمان.
امروز به خودم یادآوری می‌کنم که مادری فقط به داشتن کودک در آغوش نیست؛
مادری یعنی عشقی که آغاز شده و هرگز تمام نمی‌شود.
و من این عشق را تا همیشه در وجودم حمل می‌کنم.
روز مادر بر تمام مادران آسمانی و زمینی مبارک.
بر من…
و بر هر زنی که قلبش برای کودکی تپیده است. 💛
هانیــه✨ هانیــه✨ قصد بارداری
۳۰ روزه که ندارمت…🖤ب
فدای جانت جانِ مادر… میدانی تصمیم دارم به دنیا آمدی یا حتی در دلم جوانه زدی کلبه دلم را گلستان کردی چه صدایت کنم؟ جان مادر
البته خیلی وقت است دوست دارم تو را جان صدا کنم راستی مادر، جایت خوب است؟ دلت برای نوازش های مادرانه ام تنگ نیست که نیامدی جانِ مادر؟
جانه جانه جانم چه لذت بخش است وقتی حس کنم دوباره هستی و دست روی شکمم بزارم و بگویم جان مادر عشق مادر، خانم ام سوت و کور است نمیایی؟
فرشته مادر خدا در نزدیکی توست؟ اگه دیدی یا صدایی از او شنیدی یا آن حوالی بوی خدا را حس کردی بگو مادرم منتظر من است اجازه بگیر و بیا به درونم تا از درونم تا وجودم و قلبم و زندگیم آشیانه بسازم برایت. جان مادر پیشانی ات را بوسیدن آرزویم شده وقتی که بدنت بوی شیر بدهد و لباس نوزادی بر تن داشته باشی، آخ، که چه لذتی دارد وقتی برای اولین بار ببوسمت و بگویم خدایا شکر که جان دوباره دادی به وجودم آخ که قلبم تیر میکشد به آن لحظه فکر میکنم تنم میلرزد. من دوستت دارم حتی الان که ندارمت، من عاشقت هستم مرا رها نکن ، از این گریه های شبانه خسته شدم دیگر توانی برایم نمانده تورا میخواهم جان مادر…😭
پناه پناه قصد بارداری
هنوز مادر نشدم.، اما میدانم که خیلی دلم برای کودک نداشته ام تنگ شد
دلم لک زده برای کودکی که جای خالی اش تنها دغدغه زندگی ام شده.و
این روزها تنها خدا می داند و می بیند که مادرانگی هایم را چگونه در تنهایی و خلوتم بروز می دهم.
با کودک نداشته ام راه می روم و حرف می زنم و مدام زیرلب می گویم کی از پیش خدا می آیی؟ ملاقاتت باخدا تمام نشد!
آه نمی دانی اینجا برای نداشتنت هزار راه نرفته را رفتم ولی نشد.
می دانی فرزندم تا پای جان هم برای داشتن ات میروم
تمام گفته ها و ناگفته ها را تحمل کردم تا روزی تورا در آغوش بگیرم.ولی نشده
روز های مادر ک همه ب مادرشان هدیه میدادن، اما من از تو می خواستم خودت را به من هدیه کنی، اما نشد
کاش می امدی چون دیگر طاقت نگاه های سنگین دیگران را ندارم
کاش می امدی و در مقابل دیدگان پدرت سرافرازم کنی
راستش را بخواهی از روی پدرت هم خجالت می کشم.ک انقدر بهش امید دادم
ولی نیامدی و مادر نشدم.
اما هیچ کس نمی داند حس مادرانگی از تمنای وجودم لبریز شده.
هیچ کس نمی داند درونم داغ نداشتنت مثل کوه آتشفشان در حال انفجار است.
فرزند عزیزم، اینجا برای داشتنت دست به هر کاری زدم، هزار درد را تحمل کردم.اما نشد
انصاف نبود کسی را که برایت این همه بی تابی می کرد را بیشتر از این چشم انتظار بگذاری.
من خودم را همین حالا مادر می دانم به خاطر حسی که برای داشتنت از وجودم لبریز شده، به خاطر تمام سختی هایی که برای داشتنت از یک مادر واقعی بیش تر کشیدم، بی منت!!!
اما هیچکس مرا مادر خطاب نمی کند،
می دانی تا تو را نداشته باشم هیچکس مرا مادر به حساب نمی آورد.
عزیزترین آرزوی محالم😢😢.خدایا دلم هر روز شکسته تر میشه صدای دردام گریه هام ب گوشت میرسه؟!
ایلا ایلا قصد بارداری
دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.❣دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روی زانوانم و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند. یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش "گندم" را نکند. آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد. معلوم است، "خورشید"! اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده. دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شده م. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست. تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. "رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم. دلم میخواهد یک دختر داشته باشم. دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم. هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد! آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد
مامان هدیه امام رضا مامان هدیه امام رضا هفته هشتم بارداری
هر روز که می‌گذرد، می‌گویند “فراموش می‌شود نبودش، داغش سرد می‌شود”. اما برای من، هر طلوع، داغ دلم را تازه‌تر می‌کند. در این تقویم بی‌رحم، روزها نه که بگذرد، که هر کدام زخمی تازه بر دل می‌نشاند.
می‌بینم تمام آنان را که همسفر بارداری‌ام بودند، اکنون یکی یکی فرزندانشان را در آغوش می‌کشند. از ته قلب برایشان شادم، دعای خیر بدرقه‌شان می‌کنم تا در سلامت کامل، عطر وجود فرزندشان را استشمام کنند.
اما، من هم انسانم، دلم می‌شکند… چه کسی می‌تواند خرده بگیرد بر مادری که می‌خواهد عطر تن پاره تنش را در آغوش بکشد؟ دلم می‌خواست، آری، دلم می‌خواست من هم کودکم را در آغوش می‌کشیدم. اگر بود، امروز یک ماه و هفت روز از آمدنش به این دنیا می‌گذشت. یک ماه و هفت روز پر از لحظه‌های ناب، پر از عطر حضورش، پر از شوق مادری.
امروز، خبر زایمان دختردایی‌ام را شنیدم. اولین کلامم شکر بود، شکر برای سلامتی او و فرزندش. اما بلافاصله بعد از آن، داغ دلم تازه شد، زخم کهنه‌ام سرباز کرد.

آه، بمیرم برای تو، فرزند از دست رفته‌ام… آیا می‌شود من هم دوباره طعم مقدس مادری را بچشم؟ آیا دوباره آغوشم پر می‌شود از گرمای وجود کودکی؟ در این لحظه، امیدی به بغل گرفتن فرزندم ندارم…💔
مامان علیسام و جانان مامان علیسام و جانان هفته هفتم بارداری
”پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می‌کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی‌دانم عزیزم، نمی‌دانم!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه می‌کند؟ او چه می‌خواهد؟
پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همه‌ی زن‌ها گریه می‌کنند بی هیچ دلیلی!
پسرک از اینکه زن‌ها خیلی راحت به گریه می‌افتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می‌کند.
از خدا پرسید: خدایا چرا زن‌ها این همه گریه می‌کنند؟
خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه‌ای آفریده‌ام؛
به شانه‌های او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
به بدنش قدرتی داده‌ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند.
به دستانش قدرتی داده‌ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
به او احساسی داده‌ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
به او قلبی داده‌ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده‌ام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
این اشک را منحصراً برای او خلق کرده‌ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند