۵ پاسخ

الان همه همینیم عزیزم
مادرت تنها،بچه ها تنها تر قدیم بچه ها اشتیاق داشتن چون دورشون شلوغ بود الان بچه از مادر زده است،مادر از بچه،چون ۲۴ساعت باهم تو یه خونه چهار دیواری تنهان غیراز هم کسیو نمیبینن

عزیزم چ تاپیک دلگیری...بهت حق میدم خوشحالی و ناراحتی یه مادر فقط وفقط بسته ب اخلاق و رفتار پدر وقتی زن وشوهرباهم ناراحتی دارن مادر نمیتونه اونجورک باید برابچش وقت بزاره ویه مامان شاد باشه

خدا انگار حرفای منه اصن چن روزه دارم خفه میشم ی بغضی سنگینی میکرد امروز خالی کردم بغض ی دل سیر نشستم گریه کردم بعد پاشدم لباسایی ک بوی غذا میداد و عوض کردم صورتمو شستم فردا بلند شم چون هیچکی و ندارم خودم باید حال خودمو خوب کنم
کاش میشد چن روزی مادر نباشم همسر نباش دختر و خواهر و عروس و.. کسی نباشم ی جا باشم فقط خودم خودم خودم کاااش خیلی خسته ام

چه اسم قشنگی داری،آیناز😍😊

غصه میخورم
واسه همه دلنگرونیایی ک واسه امینم دارم
همه دلنگرونیاش برای منه حتا باباش یکم استرسو ازم کم نمیکنه
بدنم خیلی کم اورده .
از خدا طلب بخشش کردم ک سر امانتی ک بهم داده داد زدم
اما ازش کمک خاستم ک بهم توانایی بده
با اینکه ۲۶ سالمه اما خیییل احساس پیری و افسردگی و ناتوانی دارم
برای خودم سیمونی میدوزم ک بفروشم بتونم چیزایی ک دوس دارم بخرم واسه خودمو بچم
نمیدونم چرا اینارو نوشتم ..شاید چون احتیاج دارم حرف بزنم
من ن جایی دارم برم ن کسیو ک باهش حرف بزنم تو خودم میریزم
همسرمم ک بهم گوش نمیده حتا نمیدونه ک تمام روز با دیوارا حرف میزنم و جواب خودمو میدم .میخندم و گریه میکنم
من برا بچم میمیرم و الان ک خوابه دلم میخاد بیدارش کنم بازی کنم تا خوشحال بشه و بخنده
بهش بگم مامانی منو ببخش ک کم میزارم
خیلی دلم میسوزه براش و برای خودم
امیدوارم هیچکس ناراحتی نداشته باشه تو قلبش
و همه بچه ها شاد باشن

سوال های مرتبط

مامان سهراب و نورا مامان سهراب و نورا ۱ سالگی
#دلنوشته
ب وقت یکسالو هشت ماهگی
از وقتی ب دنیا اومدید تا یکسالگیتون سخت ترین روزو‌شبا رو داشتم با این ک عزیز جونتون هم کمک دستم بود ولی خیلی سخت گذشت شبایی ک ارزوم بود تا صب حداقل س ساعت بخام ولی شما دم ب دقیقه بیدار میشدید و یا پستونک میخاستید یا شیر یا اب
چقد حرص خوردم سر چهاردستو پا رفتنتون دندونتون واکسنتون راه رفتنتون
روزام همش با استرس بود هرچی میگذشت احساس میکردم خیلی داره بهتر میشه تا اینکه بعد یکسالگی دیگه گفتم دست تنها از پس شما بر میام تا یکسال و س ماهگی راه نرفتید و من فقط غصه میخوردم وقتی شروع ب راه رفتن کردید از ته دلم ذوق کردم چون احساس میکردم یکم راحت تر شده کارام
الان ی دوماهیه ک افتادید رو دور لج و لجبازی و گریع و دعوا
احساس میکنم مادر بدی شدم چون مدام دارم داد میزنم دعواتون میکنم
واقعا اعصابی برام نمونده احساس میکنم فقط منم ک اینجوری ام
ولی شمام دیگه خیلی کارای رو مخی میکنید واقعا بچه های ادمای اطرافم هیچکدوم اینجوری نیستن
اعصابی برام نمونده وابسته پستونکید شدید
از پوشک گرفتنتون سخت ترین کار دنیاست چون دونفری بهم نگاه میکنید و ذره ای ب حرف من گوش نمیدید
من ی مادر خستم خدایا خودت بهم صبر و حوصله بده ک سر بچه هام داد نزنم ب خدا ذست خودم نیست
مامان جوجه قشنگم😍 مامان جوجه قشنگم😍 ۱ سالگی
امشب خیلی دلم شکست
اول ک فک نکنم هیچکس بچش مث بچه من بداخلاق و نق نقو و شیطون باشه
از صب ک بیدار شده فقط جیغ و گریه و نق نق همه زندگی را بهم ریخته سی ثانیه حواسم بهش نبود بالشت گذاشته زیر پاش شبرخشکش برداشته دور خونه ریخته
بعد ناهار بهش دادم لج کرده ریخته آب انار میخاست دادم همشو ریخته رو قالی
فقطم نق نق کردن بلده چیزی بخاد بهش ندم روانیم میکنه از جیغ و گریه همش میخاد بره رو کابینتا
عصر بستنی خورده دور دهنش پر بستنی بود مالیده ب من
شب خانم بازی بازی هی دستش را میبرد تو دهنش عق میزد میخندید بعدم اینقدر اینکارا کرد بالا آورد گندددد زد ب زندگیم
خستم کرده کلافه ام کرده میخام بمیرررررممممم
نشستم گریه کردن رفتم تو حیاط فقط جیغ میزدم یکم خالی بشم ولی در نهایت هیچکس درکم نمیکنه
مثلا مامانم میگه همینه دیگ بچس حالا بخدا من اینکارا را میکردم خیلی کتک میخوردم
خدایاااااا
هیچکس تا بچه نق نقو و بداخلاق نداشته باشه درکم نمیکنه بخدا از نوزادیش همینجوری بود زهرمارررر میشد بهم یه بیرون رفتن همش گریه نق