۱۳ پاسخ

عزیزدلم من با تمام وجود درکت میکنم دخترم ویروس گرفت خیلی حالش بدبود من مراعات نکردم وخودمم گرفتم حتی نای بلند شدن ورسیدگی به دخترمو نداشتم دوشب تبولرز کردم بدن درد سرفه گلو درد شبا گریه میکرد من حال نداشتم پاشم ببینم چشه از بس بیحال شده بودم

عزیز دلم انشاالله که خدا هر چه زودتر به گل پسرت سلامتی بده و برگردین خونه،واقعا مادر بودن سخته ما مادرا فقط حال همو درک می‌کنیم که اون لحظه چی برما میگذره😔😔

پسرمن سرش جایی میخوره منم دقیقا میرم ببینم چجوری خورده میزنمم ببینم دردش نیومد واقعاا فهمیدم چی گفتی
یه سوال میگم تو پسرن تا حالا چند بار سرش خورده رو فرش و جاهای دیگه

روی دستش ریخته یا پاش واییی انشالله بهتر باشه پسرگلمون

عزیزم حق داری ناراحتی
ولی رعایت کن خودت نگیری
من الان چند روزه افتادم تو جا
طفلک بچم کسی نیست بهش برسه
مادر باید سرپا باشه تا به بچه برسه

ان شالله تنش سلامت باشه و زودتر خوب بشه برای دخترمنم دعاکن انفولانزا گرفته

وا با مریض شدن تو چیزی درست نمیشه ک بدتر نمیتونی از بچه نگهداری کنی خودتم حالت بد میشه اینکار و نکن

عزیزم ماسک بزن تا بتونی به بچت رسیدگی کنی
خودت بگیری توان بلند شدن نداری دیگه ک حتی بخوای بهش برسی

عزیزم ان شاالله که حالش زود بهبود پیدا کنه و مرخص شین

خسته نباشی مادر بودن در کنار شیرینیش خیلی سختهسایه همه مامانا مستدام 🥺🥺 انشالله نور قلبتون زود خوب بشه

رو دستش ریخته حالش چطوره

سوختگیش در چ حد

عزیزم ماسک بزن که ویروس نگیری بتونی از پسرت مراقبت کنی وسروس جدید خیلی زوده ادمو داغون میکنه

سوال های مرتبط

مامان سام مامان سام ۲ سالگی
برای مامانای خیلی حساس
از اول و ازل توگوشمون خوندن که مادر فرشته اس، نیکی به مادر و یجور قداست به مادر دادن
بله حاملگی و زایمان از سخت ترین کاراییه که یک زن میتونه انجام بده و خیلی قابل احترامه اما این که تو با زایمان یک نسبت بهت داده میشه برای تو قداست نمیاره ،،پس تو قدیسه نیستی تو یه مادری که با زایمان بچه تبدیل شدی به مادر
پس مامان عزیز انتظارتو از خودت به اندازه ی قدیسه ای که قراره کامل ترین آدم باشه نبر بالا
تو قبل اینکه مادر بشی یه انسان بودی با هزاران ضعف و مشکلات
و قرار نیست یهو با مادر شدن تموم اون ضعف ها تموم بشه و تبدیل بشی ب یه آدم عالی که نه بچشو دعوا میکنه نه سرش داد میزنه و نه خسته میشه و تماما محبته و بقول معروف قدیسه میشه...
قطعا یه تروماهایی در کودکیت داشتی که هنوزم تو وجودت هست و همینکه اونارو ۳۰درصد کم کنی خودش کلی هنره...
همین که اگه‌ ۱۰بار مادرت داد میزده تو ۵بار بزنی و امثالهم یعنی تو مادر آگاهی هستی و در تلاشی برای تربیت خوبه بچت..
به هرحال بچه ها هم گاهی لازمه داد زدن ببینن ،گاهی لازمه دعوا بشن...
پس لطفا کمتر خودتونو اذیت کنید کمتر احساس ناکافی بودن و مادر بدی بودن بگیرید و از جریان و مسیر رشد بچه ها لذت ببرید..
هیچکس کامل نیست و این ناکامل بودن نشونه ی مادربدی بودن نیست...
مامان آدامس بادکنکی مامان آدامس بادکنکی ۲ سالگی
وقتی مجرد بودم وقتی یه زن با دوتا بچه میدیدم یه نگاه خاصی بهش داشتم نمیدونم چجوری بیان کنم یه حسی بودم مثلا یه جورایی توی دلم باخودم میگفتم بیچاره این زنه دوتا بچه داره و دیگه جوان نیست کم کم سنش رفته بالا و میدیدم که بعنوان یه مادر صدشو داره میزاره برای بچش حتی اگه چیزی داشت خودش نمیخورد میداد به بچش و مدام حرص و وش میخورد و بیخوابی میکشید و استرس و عصبانیت را به دوش میکشید بخاطر بچه هاش بخاطر زندگیش و بخش دیه ی زندگیش هم متعلق به همسرش و کارهای مربوط به اون بود و لباس ای اون اتوزدن و غذاشو اماده کردن و انجام کارای اشپزخونه و منزل و قسط و اجاره و این چیزا...
خلاصه، میدیدم که یک زن بودن و یک مادر بودن چقد از خودگذشتگی داره. و حس میکردم توی اون سن بودن و مادر دوتا بچه بودن یعنی یه سنیه که برای خیلی از کارها دیکه دیرشده. اون دیگه فقط باید خودشو وقف بچه هاشو زندگیشو شوهرش بکنه و دیگه وقتی برای خودش نداره. دیگه فکرش راحت نیست. توی دلم میگفتم وای مادربودن و زن بودن و پا به این سن گذاشتنم سخته ها خوبه که من جای اون نیستم. خوش بحالم که فعلا دخترکی هستم ازاد و رهااااا. تنها دغدغه ام خوراکی های خوشمزه و خوشکل بودن اتاقم و عروسکامو بازی با بیرون رفتن با همکلاسیام و هم دانشگاهیامه. شب بافکرراحت سرمو میزارم زمین و فرداشم تا لنگ ظهر بدون هیچ دغدغه ای میخوابم. خلاصه خودمو خودم هستم.
.....
.....
خلاصه الان باورم نمیشه که خودم شدم همون زن همون مادر با همون فکر و دغدغه های اون زن...
عروسکامم همش مال دخترمه...
بعضی موقع ها که ب عمق این افکارم میرم ناراحت میشم میگم هعی روزگار کی سنم رفت بالا و شدم ۳۵ ساله...