۸ پاسخ

آره واقعا خداراشکر اون سختیا گذشت
سه بار به خونریزی افتادم و مردم و زنده شدم گفتم دیگه تموم شده همش باید استرس میکشیدم که طوریش نشه الهی شکر سلامت به دنیا اومد و بغلش کردم
با وجود همه این سختی ها دلم تنگ شده برا لگد زدناش اینکه هرجا میرفتم میگفتن تو حامله ای بیا اینجا بشین تو حامله ای چیزی حوس نکردی بیا اینو بخور تو کار نکن تو استراحت کن واسه اون همه احترام لذتاش تنگ شده 😜🤭

منم بخدا دوس دارم حامله شم با اینک سنم پاین اذیت شدم

من فقط نون و ماست میخوردم تو اتاق تاریک و بی صدا
و بدون هیچ بویی
اون روزا واقعا سخت بود سردرد شدید
ولی خدا رو شکر گذشت

منم حاملگیمو دوس داشتم سختم نبود همش مسافرت و بیرون و نهنونی خیلی حال داد بهم

منم دلم تنگشهههه با اینکه به شدت حاملگی سختی داشتم ویااااار

هیچوقت دلم برا هیچ لحظه ای تنگ نشده متنفرم از بارداری😷

من اصلا دلم براي اون دوران تنگ نميشه

منم دقيقا انقددد ويار داشتم يادم ميفته حالم بد ميشه

سوال های مرتبط