سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
پارت ۱۲ساعت شد ۸ و من همچنان داخل بخش سرم بی نهایت گیج میرفت و چشام سیاهی .ولی دلم میخواست هرچه زودتر برم بخش ب خدمه گفتم بیاد کمکم ک دوباره برم دستشویی نمیدونم داخل دستشویی یا دم در افتادم رو زمین و فقط صداهای مبهم میومد ک مریض نمیدونم چی شد بیاین چند نفر روزمین منو گذاشتن سریع دستگاه آورد و گفتن فشار رو ۶ ودیگ هیچی نفهمیدم ساعت ۱۱بود چشامو ب زور باز میکردم انگار گوشم رفته بود تو آب حالت منگ بودم ماما صداش میومد ک خوبی من گفتم کو بچه ام چشامو بار کردم دست یه پرستار داشت با سرنگ یه چی بهش میداد گفتم چیکار شده گفتم نمیدونم چی میدیم ک قندش نیوفته گفتم بیارین خودم شیر بدم ولی گفتن نمیشه الان همراهام نگران شده بودن صدای جروبحثشون میومد ک چرا مریضمونو نمیارین بخش چیکار کردین و...سرپرست اومد گفت همراهیات دلنگران شدن میتونی بلند شی گفتم نه اصلا سرم گیج میخوره بهمون برانکا منو بردن بخش ولی همچنان حالت تهوع داشتم اومدن چند باری ب بچه نمیدونم چی چی دادن وساعت ۳ گفتم سینه ات رو بده تا خورد بالا آورد اولش گفتم شاید عادی ولی ساعت۵
مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
مامان صدرا مامان صدرا ۷ ماهگی
تجربه سزارین پارت_چهارم
دیگه روز بعدش همچنان ضربان قلب روی ۱۴۰ سند من کشیده شده بود به پرستار گفتم سند من کشیده شده نگاه میکنی گفت نه کشیده نشدن گفتم من خیلی احساس فشار دارم ترو خدا نگاه کن گفت نه سوندت درسته دیگه نتوستم جلو خودم نگه دارم یک دفعه دیدم زیر پام تخت کامل خیس شد مامانمو صدا زدم گفتم مامان من ادرار کردم تمام لباسام تخت زمین همجا کثیف شده بود دیگه پرستار اومد نگاه کرد گفت سوندت در اومده دکتر هم اومد بالا سرم گفت ضربان قلب هنوز پایین نیومده فعلا باید بمونی پاشو باید راه بری من بلند شدم وقتی بلند شدم از روی تخت از شدت درد جای بخیه ها میخواستم بیوفتم دیگه دوباره احساس فشار داشتم گفتم مامان میخوام برم دسشویی که یهو وسط راه دستشویی نتونستم خودمو نگه دارم دوباره کلی ادرار کردم البته ببخشید رفتم دستشویی خودم تمیز شستم شرت پوشیدم پدم گذاشتم رفتم روی تخت دوباره ازم خون گرفتن گفتن هنوز هموگلوبین خونت پایینه دکترم اومد بالا سرم
مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۵ ماهگی
پارت سیزده
بعد ده دقیقه یک ربع اومدن گفتن باید اتاقتون عوض کنی چون سرما خورده هستی باید بری تو اتاق خصوصی دکترت گفت
گفتیم باشه
خلاصه انتقال دادن باز تو ی اتاق ده در ده ک نصفش تخت گرفته بود دیگه جا واسه اینکه صندلی همراه باز بشه ک دراز بکشن نبود
یکم استراحت کردم اومدن دوتا شیاف گذاشتن یکم دردم آروم شد و رفتن ساعتهای هفت و نیم اینا بود ک بچه رو آوردن پیشم گفتن ب هیچ عنوان ماسک ورندار بچه سرما نخوره بچه اکسیژن گرفته نباید سرما بخوره وگرنه بستری میشه و رفتن مادرم بچه رو آورد یکم شیر دادم بهش بلند دراز کشیده شیر خورد خوابید منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود تا وقتی ک شیافا اثرش بره
گذشت و گذشت تا ساعت دو سه ظهر بود ک اومدن گفتن آروم آروم بلند شو راه برو گفتم باشه من خودم کم کم تختمو آوردم بالا خودمو کشیدم بالا بعد نیم ساعت پاهامو خودم آویزون کردم از تخت یکم تکون دادم باز دراز کشیدم
پرستار اومد گفت بیا با کمک من بلندشو
دستمو گرفت آروم آروم بلند دم درد داشتم ولی قابل تحمل بود کمرمو نمی‌تونستم صاف نگه دارم
بلند شدم ی دو سه دقیقه ای وایستاده بودم پرستار گفت دراز بکش استراحت کن هروقت تونستی بلند شو سرگیجه یا حالت آهو داشتی بهمون بگو سری گفتم باشه یکم استراحت کردم بلندشم خودم آروم آروم راه رفتن سخت نبود اونکوری ک میگفتن ولی درد داشتم بازم قابل تحمل بود زود خسته شدم اومدم دراز کشیدم
مامان 💙✨تابان✨💙 مامان 💙✨تابان✨💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمانم پارت ۵
من همچنان درد می‌خوردم و ساعت شد ده راه میرفتم تو سالن تا دردم کمتر بشه باهام خیلی دعوا میکردن میگفتن برو تو اتاق تموم سالن به گند میکشی و از این حرفا اتاقم عوض کردن منو بردن اتاق اصلی زایمان
ماما کلن اومد تو همون اتاق پیشم بود چون حالم خیلی داشت بد میشد چشام تار میدید توهم میزدم هزیون میگفتم
یادمه به ماما گفتم منو بزار برم گف کجا گفتم میرم مشهد گف با چی گفتم با موتور ما موتور داریم 🤣
همش معاینه همش معاینه انقد بد بود داشتم میمردم
ماما پیله کرد برو دستشویی گفتم ندارم به زور منو برد گف باید بری گف داره دو روز میشه اینجایی اصلا نرفتی
منو برد خودشم وایستاد بالا سرم تا دستشویی کنم هیچی نیومد بهم سوند وصل کرد اونم سه تا هی پر میشد هعی خالی
خیلی ام دعوام میکرد میگف تو که میگفتی هیچی نیست اینا چیه اینا چیه گفتم نمی‌آمد چیکار کنم داغونم کردی
خلاصه اینم گذاشت رفت کادر ماما ها کلن همشون عوض شدن
و بلاخره دکتر ساعت های ۱۱ اومد و معاینه ام کرد گفت هنوز سه سانته و هیچ تغییری نکرده گف سربچه رو حس نمیکنم و لبه ها کنار نرفته اینو که گفت انگار دنیا رو سرم خراب شد چون ماما ها همشون منو مسخره کرده بودن گفته بودن بهم که ۷ سانت شدم
و دکتر خیلی بیخیال گذاشت رفت جای ماما های دیگه نشست و در حال گفتگو کردن و خندیدن
همه زایمان کرده بودن رفته بودن فقط من موندم دیگه شروع کردم به فوش دادن همه رو فوش دادم حتی شوهرمم فوش میدادم میگفتم همش تقصیر مهراب پدرسگ بود که منو زود آورد دست شما جنایت کارا انداخت