۲۳ پاسخ

حتی اگه به پولش نیاز داشته باشی تو این شرایط صلاح نیست سرکار رفتن!
بزرگترین و مهمترین و سرنوشت ساز ترین مسئولیت و شغل و کار یک زن، مادری و همسری و خانه داریه، اینا حرفای من نیست تک تکش سند روایی داره از اهل بیت...
واقعا زندگی میکنیم برای چی؟! برای پول بیشتر؟
پول دربیاریم برای چی؟
برای آسایش بیشتر؟ خب کووو؟ کو این آرامش؟ کو آسایش؟ شما نه درست پیش بچه ای نه همسرت🥺
زن مدیر خونه ست... تامین آرامش خونه و اعضای خانواده با زنه...
گفتم، حتی اگه نیاز مالی دارید
باید بسپری به خدا
توکل بخدا و سوره های روزی دهنده مثل واقعه
و اندکی قناعت

این اصلا و ابدا وظیفه شما نیست
اصلا روی وجود زن نصب نشده سیستم تامین مالی خانواده... خلقت و فطرت زن چیز دیگه ایه طبق دستور اهل بیت❤
حتی اگه نیاز مالی دارید
درستش اینه که همسرت یکم کارش رو بیشتر کنه
شما بمونی خونه و یه مامان پر انرژی برای بچت و یه خانم شاداب برای همسرت باشی❤
اگه نیاز مالی ندارید هم که هیچی دیگه!.
تربیت فرزند یکی از سخت ترین کارهای دنیاست (و البته همسرداری و خانه داری)
و به اندازه کافی و وافی انرژی و زمان نیاز داره... ماهایی که خانه دار هستیمم خیلی وقتا کم میاریم از نظر جسمی و روحی و وقتی!

امام خمینی(رحمه الله علیه) در محیط خانواده، زن را ‎‏محور اصلی تربیت انسان به شمار می‌آورند و دامان پاک مادران را اولین کانون تربیتی ‎‏که سعادت و شقاوت انسان‌ها در آن رقم زده می‌شود، می‌دانند. بنابراین، به نظر امام، ‎‏خانه‌داری از مهم‌ترین اشتغالاتی محسوب می‌شود که کم‌تر کاری به اهمیت آن است.

خب اگه نیاز بگار نداری نرو از لحاظ مالی

امام خامنه ای(دامت برکاته) درباره اهمیّت خانه و خانه داری زنان بیان میکنند: مسأله‌ی مادری، مسأله‌ی همسری، مسأله‌ی خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است…. یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشته‌ی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است.

کدبانوی خانه شما باید باشید؛ اصلًا محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکه‌ی زنبور عسل تشبیه کنیم. کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچه‌ها محبّت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خام‌تری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکننده‌تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است حتّی نه نوازش مادر؛ باید نوازش ببیند. برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را می‌کند که مادر برای یک بچه‌ی کوچک آن کار را می‌کند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند.

خب اگر نیاز مالی نداری بزار کنار بنظرم خانواده الویته
اما اگر نیاز مالی باشه خوب بازم خانواده الویته اما اینجوری خودت اذیت میشی چون مستقل بودی و دستت بازتر بوده الان اذیت میشی

اگه به پولش احتیاج نداشتم کارم رو رها میکردم

عزیزم منم شاغل بودم بعد مرخصی زایمان ازکارم در اومدم شرایط منم ازلحاظ مالی خوب نیس مستاجر هستیم و درآمد انچنانی هم نداریم یعنی همون بخور نمیر جوری ک من حتی الان نمیتونم نیازهای خیلی کوچیک خودمو ب شوهرم بگم چون واقعا نمیرسه ومن افسرگی گرفتم گاهی میگم کاش کارمو ول نمیکردم چون من عادت ب خونه موندن ندارم میخام بگم خیلی سخته درسته ب خونه و زندگی و همسر و بچه میتونی برسی ولی ی خلا تو وجودت همیشه هست امیدوارم تصمیم درس بگیری

عزیزم‌به دخترت برس کار رو بعد‌چند سال باز میری و‌کودکی دخترت برنمیکرده کنارش باش به شوهرتم برس

منم شاغل بودم سمت خوب و حقوق بالا، بعد 9 ماه مرخصی زایمان استعفا دادم الان دارم از بیمه بیکاری استفاده میکنم تا انشاا.. دخترم بزرگتر بشه

من اگه جای شما بودم به بچم و شوهرم میرسیدم

و اینکه خواهرانه بهت توصیه میکنم اولین فرصت و زمان ممکن، همین فردا اصلا!
کتاب «آسمانی نشان،آسمانی بمان( زن، خانه داری یا اشتغال)» از استاد عباسی ولدی رو تهیه کن و بخون
بنظرم قطعا به نتیجه میرسی❤❤❤
و البته کتاب «دختران و همسری، و شغل تاب مادری» از استاد عباسی ولدی❤❤❤

عزیزم نظر همسرت چیه ؟دوس داره بری سرکار یا خونه باشی پیششون.
من ک خودم ب شخصه سبک زندگی شما رو نمیتونم حتی یه روز تحمل کنم
این مدلی هستم ک بشدت وابسته ام و باید شوهرم رو حتما صب ظهر شب ببینم

اگه مستاجر نیستی و حقوق شوهرت حداقل
25الی 30تومن هست،بنظرم ترک کار کن تا حدود 4.5سالکی
اون موقع میتونی راحت مهد بذاری

من باشم شغلم و حفظ میکنم
زنی که شاغل بوده تو خونه موندن اذییتش میکنه

سلام عزیزم
منم شاغل بودم وکارم مناسب بود اما بعد بدنیا اومدن پسرم کلن استعفا دادم، چون خودم وابستگیم بیشتر بود، درسته ی جاهایی درآمد مستقل خوب وعالیه ولی به نظرم به حسرت ندیدن بزرگ شدن بچه و آرامش خانواده نمیرسه والان اصلا پشیمون نیستم 😊
این تجربه منه، امیدوارم توام بهترین تصمیم رو بگیری 💚
به خدا توکل ♥️

عزیزم شما خادم نبودید؟

بستگی داره شغلت چیه؟درآمدت تو زندگی تاثیر گذار هست یا نه؟
شما میتونید ظهر استراحت کنی شب ک شوهرت میاد سرحال باشی

قطعا کارمو ول میکردم این جور زندگی اصلا به درد نمیخوره

سلام اگر کارت خیلی مهم نیست میتونی مرخصی بی حقوق بگیری یه چند وقتی بمون خونه تا وابستگی کم بشه بزرگتر بشه بهتر میشه .مهرم بزاری اکی میشه

اره بزاری کنار بهتره مگه مهم تر از دختر وشوهرته؟

قطعا خانواده

کارت دولتیه ؟یا نه
اگه نه که راحت میتونی بزاری کنار و به زندگیت برسی

سلام شغلتون چیه؟

سوال های مرتبط

مامان حسین، توراهی🤰 مامان حسین، توراهی🤰 ۲ سالگی
سلام ،اگه شما جای من بودید چیکار میکردید ،من امسال پاییز میشم ۳۳سالم خداروشکر یه خونه ۸۰ متری داریم همسرم هم کارمنده ،همسر خوبی دارم همیشه تو خونه تو هر مرحله بچه داری بهم کمک کرده الان دو ماهه مدام میگه اصدام کنیم واسه بچه دوم من چون بارداری اول سختی زیادی کشیدم ۴ ماه بالا اوردم در حد بستری شدن تو بیمارستان حتی خون بالا میوردم،لکه بینی هماتوم داشتم استراحت مطلق شدم ۴ ماه اول خونه مامانم موندم پدر و مادرم وهمسرم خییلی بهم رسیدن ماه ۷هم به خونریزی افتادم گفتن احتمال زایمان زودرس داری از ماه ۸هم به شدت باد کردم شدم ۱۰۵ کیلو خلاصه همه اینا گذشت ،اینم بگم خدایی خیلی به مامانم اذیت کردم ،از خانوادم دورم بیشتر میرفتم خونه مامانم میموندم همسرم تنها خیلی اذیت شد،الان که اسم بچه دوم میاد نگران میشم دوباره اون روزا تکرار بشه با وجود بچه دوساله خیلی سختر میشه همسرم میگه نگران نباش من کنارتم ولی میدونم باز میخواد کنو ببره خونه مامانم ،خدایی مامانم گناه داره توان نداره به منو بچه ام برسه دوست ندارم اذیتشون کنم ،همسرم میگه سنمون میره بالا الان وقتشه من نمیدونم چیکار کنم همسرم هروز ۶صبح میره سرکار ساعت ۲ خونه است ولی من موندم چیکار کنم همسرم امروز گفت بریم مشاوره الان من تو دوراهی موندم😖
مامان پسری مامان پسری ۲ سالگی
مامانا خیلی دلم گرفته ...من اصلا نوزادی پسرم ، چند ماهگیش ، زیر دوسالگیش یادم نمیاد ...اصلا نمیدونم چی شد ...عکس هاش رو که نگاه میکنم دلم میسوزه فکر میکنم مادر بدی بودم بهش نرسیدم ...من افسردگی بعد از زایمان گرفتم و دارو میخوردم پسرم هم خیلی بد قلق بود اینکه میگم بد قلق تا کسی بچه بدقلق نداشته باشه متوجه نمیشه چی میگم ...هیچوقت هم به من وابسته نبود انگار من مامانش نبودم نمیدونم چرا عاشق باباش بود ، بعد بابای من ، بعد مامانم ...بعد من ...نمیدونم چرا دوسم نداشت ...چند بار کتکش زدم فقط همونا تو ذهنم مونده ...سعی میکردم باهاش بازی کنم ، براش کتاب میخوندم ، میبردمش بیرون ولی همیشه رفتن و امدن به گریه و شیون ختم میشد ‌...من قبلا سرکار میرفتم الان کاملا خونه نشین شدم من و پسرم از صبح تا شب تنهاییم تا شوهرم بیاد دلم میخواد باهم بریم بیرون ولی نمیتونم تنها کنترلش کنم ...دلم براش میسوزه ...دلم برای خودمم میسوزه ...اینروزا خیلی باهم بازی میکنیم ، کاردستی درست میکنیم ، نقاشی میکنیم بالاخره همش خونه ایم ولی نمیدونم مامان خوبی هستم یا نه ...بازم حس میکنم دوسم نداره