۹ پاسخ

😬😬😬😬وووییی

پس بقیه‌اش

خب بعدشم بگووو من خییلی مشتاقم🤣🤣

خب ادامه
وزنش چقدر بود

خداروشکر بچه سالمه‌خودت سالمی
مبارکت باشه قدم نینی جون✨🫂

تو جلو چشم اون خانمه زایمان کردی؟

واییی😢از طبیعی بخاطر این اتفاقاش میترسمم

مبارکه گلم بسلامتی زایمان کردی چراغ دلت باشه عزیزم 🪬🤱

یا خدا

سوال های مرتبط

مامان پناه خانم🎀🩷 مامان پناه خانم🎀🩷 روزهای ابتدایی تولد
دیگ نمیتونستم تحمل کنم فقط میگفتم تورخدا سزارین کنینن بچم چیزیش نشه
دوباره معاینه کردن گفتن داره میاد سرش پایین فقط زور بزن
از حالت داگی گفتن دراز بشم پاهامو جمع کنم و زور بزنم
واقعا وسطا دیگ نا نداشتم پرستارا میگفتن زوربزن وگرنه بچه خفه میشه
3بار زور زدم با تمام قدرتی ک اون لحظه داشتم ک یهو حس کردم
از ی پرتگاه افتادم کل دردام گم شد و دخترکوچولومون بدنیا امد
اما من صدای گریشو نشنیدم فقط میگفتم بچم چیشده چراگریه نمیکنه دیدم دکتر داره پشتش میزنه تند تند یهو صدای گریش امد
گذاشتنش رو سینم
بندناف 3دور دور گردنش پیچیده بود بچم
15تا بخیه خوردم 🫠و قتی فشار میوردن بهم تا جفت امد بیرون انگار دوبار زایمان کردم
و واقعا خیلی طبیعی عذاب اوره اونم اگ دردای طبیعی خودت نباشه
وباامپول فشار باشه

بچم 2کیلو 840بود وزنش

واینک سوال پرسیدین جلوی تخت کناریت زایمان کردی ک بینمون پرده بود دید ب هم نداشتیم فقط از صدای پرستارا میشنیدم ک چی
میگفتن

درکل من ی فوبیایی زایمان گرفتم 🫠😅
مامان دختری🥹✨🫀 مامان دختری🥹✨🫀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
دیگه دادو‌ فریاد کردم که رفت کنار باز یکی دیگه آمد معاینه کرد و من نزدیک ۹ سانت بودم ولی می‌گفت بچه اصلا نمیاد پایین بهم گفت حالت سجده برو تا بچه بیاد پایین هر کاری می‌گفت انجام میدادم ولی همچنان بچه نمیومد پایین دیگه خیلی خسته شده بودم حتی نفس هم نمی‌تونستم بکشم دوباره آمد گفت ۹ نیم سانت شدی ولی نمی‌دونم چرا بچه نمیاد 😟 دوباره گفت ببخشید مثل حالت که میری دستشویی بشین هر وقت درد داشتی زور بزن با اینکه خیلی خسته بودم انجام میدادم دیگه ساعت ۱۲ شد ولی همچنان من اونجا بودم و بچه هنوز بالا بود اونا هم بهم آمپول نمی‌دونم چی بود میزدن می‌پرسیدم ولی جواب نمیدادن یا جواب میدادن با عصبانیت و دعوا میگفتن هیوسین می‌زنیم نمی‌دونم برا چی بود دیگه تحملم تموم شد و میگفتم یه مسکنی چیزی بزنید آروم بشم یکم یه کپسول اکسیژن حالتی بود آوردن گفتن موقع درد دوتا نفس بکش ولی دردمو آروم نمی‌کرد فقط گیجم میکرد دلم میخواست بخوابم ولی دردام نمی‌گذاشت همش گیج بودم خواب نبودم ولی چشامو نمی‌تونستم باز نگه دارم
مامان آیهان مامان آیهان ۱ ماهگی
پارت سوم
من از هفته 35دهانه رحمن دوسانت باز بود ورزش و پیاده روی هم که از 36شروع کردم خیلی کمکم کرد این هفته اخرهم شیاف گل مغربی گذاشتم باعث شده بود که دهانه رحم نرم نرم بشه
خلاصه هروقت معاینه میکردن من پیشرفت میکردم و این خیلی عالی بود تا ساعت پنج که ماما گفت به حالت سجده بشین وپاهات باز کن و زور بزن منم هرچی میگفتن فقط به خاطر این که دردم کمتر بشه همه انجام میدادم تا اینکه ماماگفت عالیه سرش دارم میبینم و به ماما بیمارستان گفت دکتر خبرکنن که بیاد منم فقط به خاطر این که از درد راحت بشم تا دکتر بیاد فقط زور میزدم که بچه بیاد و راحت شم ساعت پنج و چهل دقیقه دکتر اومد وقتی منو دید گفت عالیه دیگه زور نزن ،
منم نفس عمیق می‌کشیدم تند تند تا دکتر یکم برش داد از پرینه و سربچه اومد بیرون و منو انگار از آسمون انداختن زمین راحت راحت راحت شدم انگار نه انگار که من بودم درد می‌کشیدم
خدا بعد اون همه درد یه منبع از آرامشش گذاشت داخل بغلم کن به تحمل کردن همه اون دردا ارزش داشت حتی بیشتر 😍
ان شاالله که همه مامانا راحت زایمان کنن و بچه هامون بغل بگیرن
مامان نیلا


🦋 مامان نیلا 🦋 ۵ ماهگی
پارت ۲زایمان طبیعی
دوباره اومدن معاینه گفتن ۵سانتم خوشحال بودم از اینکه تا اینجا پیش اومدن تند تند نفس عمیق میکشیدم‌ابمیوه میخوردم و اسکات میزدم شدم ۶سانت من و بردن یه اتاق دیگه ک دونفر دیگری جز من داشتن زایمان میکردن جیغ و داد ترسیدم ملی کفتم من میتونم تا اینجاشو تونستم همش نفس عمیق میکشیدم اسکات میزدم شدم ۷سانت هنگ کرده بودن ک‌تونستم درون کنترل کنم خیلی‌ای درد داشتم ولی تحمل میکردم بعد ۷سانت اومدن بهم المپول اپیدورال زدن ک‌باعث‌شد آروم بشم خابم کرفته بود حس گیجی. و خواب آلودگی داشتم همش میگفتم خابم میاد تخت بغلیم ۵سانت بود ‌‌فقط داد میزد اخرش بدون بخیه زایمان کرد
من ولی تا ۷سانت درد شدید نبود تو‌دلم میگفتم این بود زایمان طبیعی اینکه خیلی راحته کم کم ک اثر آمپول رفت درد و حس نمیکردم ولی انقباض داشتم تند تند معاینه کردن ک شدم ۸یا ۹سانت هی معاینه میکردن میگفتن درد داشتی زور بزن من زور میزدم دردم شدید بود خیلی شدیددد اصلا فکرشو‌نمیکردم 🙁
مامان امین 💙آیلار🩷 مامان امین 💙آیلار🩷 ۱ ماهگی
پارت دوم
دکترا اومدن معاینه کردن گفت کیسه اب پاره شد تا یکی وسایل مورد نیاز آماده کنه من فقط ترس داشتم لگنم تنگ باشه بچه نفس کم بیاره فقط تند تند زور میدادم وسطش نفس عمیق میکشیدم که یهو احساس کردم دیگه دارم کم میارم ماما همراه سریع یه قرص زیرزبانی آورد گفت فقط زور بده بچه داره میاد منم دیدم دارم از حال میرم تا میتونستم یه زور دادم یعنی اون لحظه احساس خیلی سبک شدم همون لحظه دکتر بچه رو انداخت روسینم گفت بفرما مامانش دیگه همه چی یادم رفت انگار اون آدم نبودم که حالم بد بود یه حسی که آدم میگه الان تمام دنیا رو گزاشتن در اختیارم برداشتن خشک کردن گزاشتن روسینم بچه شروع کرد شیر خوردن و دکترم بخیه هامو زد یه نیم ساعت بعدش انتقال دادن بخش منی که ازاول استرس کم بودن وزن جنین و داشتم دیدم دکتر گفت همه چیش نرماله تو ۳۷ هفته و ۶روز به دنیا اومدو ۳۱۰۰بود خداروشکر حالش خوب بود خیلی خوشحال شدم ولی خودم فعلن بستریم دعا کنین امروز مشکلی پیش نیاد فردا مرخص بشم
مامان رستا 🩷🩷 مامان رستا 🩷🩷 روزهای ابتدایی تولد