دیگ نمیتونستم تحمل کنم فقط میگفتم تورخدا سزارین کنینن بچم چیزیش نشه
دوباره معاینه کردن گفتن داره میاد سرش پایین فقط زور بزن
از حالت داگی گفتن دراز بشم پاهامو جمع کنم و زور بزنم
واقعا وسطا دیگ نا نداشتم پرستارا میگفتن زوربزن وگرنه بچه خفه میشه
3بار زور زدم با تمام قدرتی ک اون لحظه داشتم ک یهو حس کردم
از ی پرتگاه افتادم کل دردام گم شد و دخترکوچولومون بدنیا امد
اما من صدای گریشو نشنیدم فقط میگفتم بچم چیشده چراگریه نمیکنه دیدم دکتر داره پشتش میزنه تند تند یهو صدای گریش امد
گذاشتنش رو سینم
بندناف 3دور دور گردنش پیچیده بود بچم
15تا بخیه خوردم 🫠و قتی فشار میوردن بهم تا جفت امد بیرون انگار دوبار زایمان کردم
و واقعا خیلی طبیعی عذاب اوره اونم اگ دردای طبیعی خودت نباشه
وباامپول فشار باشه

بچم 2کیلو 840بود وزنش

واینک سوال پرسیدین جلوی تخت کناریت زایمان کردی ک بینمون پرده بود دید ب هم نداشتیم فقط از صدای پرستارا میشنیدم ک چی
میگفتن

درکل من ی فوبیایی زایمان گرفتم 🫠😅

۲۲ پاسخ

من با آمپول فشار زایمان کردم ولی در این حد ک میگی درد نداشت واقعا،پس بدن با بدن فرق می‌کنه بقیه نترسین ی وقت😂😑

وای کاملا درکت میکنم الان که خوندم یاد خودم افتادم طبیعی قبلش واقعاااا وحشتناکه ولی بعدش تموم میشه همه چی ...
واقعا بهشت زیر پای مادرانه

چقدر بیشعور بودن این همه درد به تو بچه تحمیل کردن خب سزارین میکردنت
واقعا متاسفم واسه بعضی کادر وحشی زایشگاهها

وای ک خیلی سخته😩😩😮‍💨😮‍💨😮‍💨

مبارک باشه خدا رو شکر سالم به دنیا اومد

هوسم شد بعد دو ماه تجربمو بنویسم

۱۵ تا بخیه خیلیه🥴🥴🥴 خدا قوت بهت

برا منم یخت بود اگ وقت کردی برو مال منم بخون

واااای مامان پناه الاهی همیشه سالم سلامت باشی بچهای بعدیتو سزارین کن من در حال خوندن پیامت فشارم افتاد حالا تو که تجربش کردی الکی که نمیگن بهشت زیر پای مادره .الاهی حاجت روا باشی تموم شد همچی دخترنازتو ببوسی کاملا دردات فراموشت میشه .ببوس پناه خانمو

وای چقدر زایمانت شبیه من بوده
منم با آمپول فشار و دردای وحشتناک زایمان کردم
به منم گفتن بچه ات جای بدی گیر کرده زور بزن و من دیگه نای زور زدن نداشتم از بس درد کشیده بودم
خلاصه مردم و زنده شدم
و الان میدونم طبیعی بهتر از سزارینه از لحاظ عوارض بعدش و راحتی بعدش ولی مثل چی میترسم دوباره تجربه اش کنم
تازه ایندفعه بچه اول بود نمیدونستم چی در انتظارمه

خب خداروشکر مهم اینه که نینیت سالمه
راجع به فوبیات هم بگم خدا طوری ادمو آفریده که بعد یه مدت سختی زایمان رو فراموش میکنیمو دوباره به فکر بچه آوردن میشیم
مثلا من موقع ویارم ب حد وحشتناکی از حاملگی منصرف شده بودم همش هم میگفتم تموم بشه دیگه بچه نمیارم الان چن ماه رد شده توی نه ماهگیم اما تو دلم میگم گذشت با اینکه سخت بود و انگار دارم سختیشو فراموش میکنم

باز خوبه وزنش زیاد نبود وگرنه بیشتر بخیه میخوردی

من هر د تا بچمو با اموپ فشار زاییدم ولی دیگه اونقدرا هم درد نداشت.

خداروشکر بسلامتی گذشت عزیزم
کدوم بیمارستان بودی؟

مبارکه گلم
منم بچه اولمو با آمپول فشار دنیا اومد ک خیلی سخت بود
این یکی با درد های خودم که سریع دنیا اومد و خیلی خوب بود

خداروشکر به خیر گذشت
قدمش پر از خیر و برکت باشه انشاالله
مبارکه عزیزم

وای چرا الان ک بدون درد بستری شدم باید اینو ببینم

به سلامتی عزیزم لذت همین لحظه ها رو خیلی ها حسرتشو دارن فقط درد بکشن بچه داشته باشن عزیزم

اخه ای عزیزم خدا قوت

بچه ی منم ۲ دور بند ناف گردنش بود🥲

خداروشکر بخیر گذشت 🤲❤

چرا سزارینت نکردن وقتی بندناف دور سر بچه بود؟

عزیزم مبارکت باشه..دمت گرم

سوال های مرتبط

مامان ali♡🧒🏻 مامان ali♡🧒🏻 ۷ ماهگی
پارت پنجم زایمان طبیعی

معاینه کردن گفتن ۶ سانتی ساعت ۴ صبح بود تقریبا
گفتن هرموقع حس دفع مدفوع داشتم بگم حتما
منم صدا زدم و گفتم اومدن معاینه کردن یهو همشون دوییدن ب منم گفتن اصلا زور نزن پارچه و وسایل زایمان همرو آماده کردن
۳  ۴ نفری ایستاده بودن تو اتاق منتظر اومدن دکترم بودن
ماماعه داشت برا بقیه تعریف می‌کرد میگف بابا دکتر نیم ساعت پیش زنگ زد گفت چ خبر گفتم خیالت راحت بخاب فعلا زوده ۶ سانته یهو اومدم دیدم شده ۹ 😅
دکتر ک اومد همین اومد رو ی چارپایه کنار پهلوم گفت یک دوسه گفتم زور بزن با هرفشاری ک من میدم اون معده و شکممو فشار میداد منم مثلا زور میزدم ولی نمیتونستم انگار فقط صدای زور زدنو با دهنم در میاوردم ک هی میگفتن چرا داری با دهن الکی صدا درمیاری از پایین زور بزن فک کن دسشویی داری😂😂واقعنم میخندیدن
ولی خب واقعا نمیشد زور زد فقط صدا در می‌آوردم انگار
خلاصه بهترین حس دنیارو تجربه کردم وقتی پسرمو گذاشتن رو سینم🥹😍چقدر با نمک و خوردنیو کوچولو بود
۲کیلو ۹۰۰ بود بچم 🥲
قسمت بخیه زدن سخت بود برام
برای زایمان اصلاااا جیغ و داد نکردم ولی برا بخیه ها چرا فک کنم بیحسیم از بین رفته بود 😖
موقع زایمان از خدا خواستم هرکی بچه میخواد خدا بهش ببخشه🫠
مامان پناهم😍 مامان پناهم😍 ۶ ماهگی
ادامه تجربه زايمان طبیعی
دیگه گفتن از رو تخت بیا پایین ورزش کن مگه میتونستم بیام پایین از دردی ک داشتم حالا با اذیت رفتم پایین انقد درد داشتم نميتونستم همکاری کنم زیاد دیگه دوباره رفتم بالای تخت معاینه کردن هنوز ۸ سانت بودم انقد ک‌انگشت کردن ک شد ۱۰ سانت بهم گفتن زور بزن حالا نگه میتونستم زور بزنم نفس نداشتم همشونم دانشجو بودن بالا سرم یه دانشجو ی احمق اومد رو شکمم با دو تا مشتش شکممو فشار میداد من دیگه اون موقع داشتم حون میدادم زیر دستش از این ورم اون یکی دیگه هی انگشت میکرد واژنم تا بتونه بچه بیاد دیگه دیدن بچه نمیاد پایین و داره میمیره اومدن واژنمو برش زدن بعد یه رب بچم بدنیا اومد ولی گریه نمیکرد🥲 چون بهش فشار اومده بود تو کانال زايمان همم ک دانشجو ی شکممو فشار داده بود بچم اذیت شده بود ینی بچمو خدا دوباره بهم داد ‌‌‌‌... دیگه بدنیا ک اومد اومدن بخیه زدن بعد دوباره اومدن معاینه دیدن بخیه هام باز شده بدون اینکه بی حسی بزنن دوباره بخیه کردن ینی هر بخیه رو با گوشت و استخون حس کردم برشم خورده بودم زیااااد
مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۳.
بعدشم دوتا دانشجو کم سن و سال ک سنشون نهایت ۱۸بود رو برام گذاشت یکی ک داشت کتاب برا خودش می‌نوشت یکی هم سرش تو گوشی بود اومد دستشو کرد و ی عالمه پیچوند ک مردمو زنده شدم.بعدش. دردام دیگ خیلی شدید شد خیلی خیلی شدید شد ک دیگه نمی‌تونستم رو پام واایستم من حتا جیغ هم نمی دم فقط سوره می‌خوندم میگفتم یا الله جان خودت كمکم کن.بعدش دوباره ی عالمه دانشجو و ماما اومد میگفتم چقدر دردات خوبه عالیه خیلی خوبه معاینه کرد سه سانت. گفت خیلی خوبه خیلی. دیگ من موندم و همین س سانت. درد داشتم ک دیگ نفسم بالا نمیومد. چندساعت گذشت همش معاینه میکردن. یکبار از رو تخت اومدم پایین و بزور یکی دوتا حرکت رفتم ک فایده نداشتن. دیگ دردام خیلی زیاد شدن یهویی دیدم همون دانشجو ها گفتن ضربان قلب بچه اومد پایین وایی ک‌ من نمیدونستم ک برا درد خودم ناله کنم یا ضربان بچه . بهم گفتم نفس بکش چندتا نفس کشیدم. ک یکم خوب بشم خداروشکر قلب بچه خوب شد.بعدش دیگ تحمل نداشتم فقط ناله میکردم. و موهامو می‌کشیدم. دردام دیگ پشت سر هم میگرفت. شاید سی ثانیه نمی‌گرفت. من همون سی ثانیه خابم میبرد. از بس خسته و بی جون شدم. خلاصه ک از بس دردام زیاد شد ک نفسم بالا نمیومد. رفتن خاهرمو صدا زدن خاهرمم نه ماهه حامله هست اونو صدا زدن ک‌بیاد یکم کمرمو ماساژ بده اون ماساژ میداد من دردام بیشتر میشدن بعده چند دقیقه. ک ماساژ داد گفتم برو بیرون بچه داره میاد بهم حس فشار میاد. ماما گفت مگه بچه اول الکی میاد ک میگی حس فشار بهت میاد. خواهرمو بیرون کردم. بهم گفت هروقت فشار اومد زور بزن. منم هر وقت فشار می اومد زور میزدم. محکم با تمام قدرتم
مامان نیلا


🦋 مامان نیلا 🦋 ۵ ماهگی
پارت ۲زایمان طبیعی
دوباره اومدن معاینه گفتن ۵سانتم خوشحال بودم از اینکه تا اینجا پیش اومدن تند تند نفس عمیق میکشیدم‌ابمیوه میخوردم و اسکات میزدم شدم ۶سانت من و بردن یه اتاق دیگه ک دونفر دیگری جز من داشتن زایمان میکردن جیغ و داد ترسیدم ملی کفتم من میتونم تا اینجاشو تونستم همش نفس عمیق میکشیدم اسکات میزدم شدم ۷سانت هنگ کرده بودن ک‌تونستم درون کنترل کنم خیلی‌ای درد داشتم ولی تحمل میکردم بعد ۷سانت اومدن بهم المپول اپیدورال زدن ک‌باعث‌شد آروم بشم خابم کرفته بود حس گیجی. و خواب آلودگی داشتم همش میگفتم خابم میاد تخت بغلیم ۵سانت بود ‌‌فقط داد میزد اخرش بدون بخیه زایمان کرد
من ولی تا ۷سانت درد شدید نبود تو‌دلم میگفتم این بود زایمان طبیعی اینکه خیلی راحته کم کم ک اثر آمپول رفت درد و حس نمیکردم ولی انقباض داشتم تند تند معاینه کردن ک شدم ۸یا ۹سانت هی معاینه میکردن میگفتن درد داشتی زور بزن من زور میزدم دردم شدید بود خیلی شدیددد اصلا فکرشو‌نمیکردم 🙁
مامان آیهان مامان آیهان ۲ ماهگی
#تجربه زایمانطبیعی
پارت ۵
حدود ساعت ۲ظهر بود که کیسه ابم باز شد
و من طاقتم تموم شده بود نه صبحونه نه ناهار خورده بودم داشتم از حال میرفتم لبام خشک شده بود فقط ناله میکردم و جیغ میزدم به زور میگفتم یه ذره ابمیوه بدین بهم نا خوردن همونم نداشتم توی همین درد ها ورزش میکردم ماما همراهم نمیذاشت یه دقیقه به حال خود باشم میگفت پیشرفتت عقب میوفته توی دردااا خوابم گرفته بود ولی باید ورزش میکردم ساعت ۳شد من فقط جیغ میزدم که حدودا ۷/۸سانت شده بودم که داد زدم داره به واژنم فشار میاد گفتن بخواب بالا چک کردن گفتن فول شدی بدو بریم روی اون تخت برای زایمان رفتم و پاهامو گذاشتم بالا هر ثانیه جیغ میکشیدم بهم میگفتن الان گلوت پاره میشه جیغ نزن زور بزن و واقعا هم وقتی جیغ میزدم نمیتونستم هم زمان زور بزنم بهم گفتن جوری زور بزن انگار میخوای مدفوع کنی گفتن سر بچه می بینم دو تا زور بزنی تمامه میله های بالاسرمو گرفتم دو تا زور زدم گفتن صبر کن یه امپول زدن به واژنم و با تیغ پاره کردن خیلی درد نداشت ولی من حسش کردم دو تا زور زدم یهو بچه لیز خورد امد بیرون وااااااییییییی باورم نمیشد که تمام شد و این بچه منه اصلا نمیتونستم باور کنم هنوزم باوووورررم نمیشه خلاصه دو تا سرفه هم کردم جفت امد بیرون ولی خودم حس میکردم که چند لیتر خونه ازم رفت حدود نیم هم طول کشیدتا بخیه زدن برام
مامان آراد🩵🫀 مامان آراد🩵🫀 ۶ ماهگی
پارت چهار زایمان طبیعی
اومد پیشم و اولین کاری کرد برام رایحه درمانی کرد ک اون منو گیج گیج کرد خواب بودم انگار فقد موقع دردا بیدار میشدم ک هر درد 2 دقیقه طول می‌کشید منو از روی تخت برد پایین و گفت شروع کن لگنتو تکون بده هر موقع درد گرفت تکون نده منم شروع کردم ب تکون دادن ک هر لحظه دردم بیشتر می‌شود و حس دستشویی داشتم گفتم باید برم سرویس گفت برو و وقتی اومدی حالت سجده میشی و چند دقیقه صبر میکنی
وقتی اومدم بیرون تختو برام آماده کرده بود و گاز بی حسی گذاشته بود کنارم حالت سجده شدم و دردا واقعا برام غیر قابل تحمل بود با هر دردی ک می‌گرفت برام گاز میزد حس زور داشتم دوباره گفتم ک باید برم دستشویی گفت پاشو برو رفتم دستشویی و فقد زور میزدم ک یهویی ماما همراهم اومد داخل و دید ک دارم زور میزنم گفت نکن سر بچه تو واژنته من دارم الان موهاشو میبینم اومدم از دستشویی بیرون و گفت برو رو تخت بخواب برای معاینه دکترو صدا زد گفت 20 دقیقه قبل 6 سانت بوده الان حس زور داره دکتر هم اومد منو دید گفت بره رو تخت زایمان ده سانته و سر بچه با ی زور میاد بیرون
و من دردام اونجا تموم شده بود فقد فشاری ک رو واژن و مقعدم بود اذیتم می‌کرد با هر حس زوری ک بهم دست می‌داد با تمومه قدرتم زور میزدم با چند تا زور سر بچه اومد بیرون ک گفتن زور بزن بچه بچرخه دکتر تا منو دید گفت نمیخاد جون نداره دیگ خودم بچه رو میگیرم اونجا بود ک از شدت خوشحالی نمیدونستم چیکار بکنم بچه رو گذاشت رو شکمم و صدای گریش بهترین آهنگ عمرم بود
من بخاطر زور زدن بی موقع تو دستشویی حسابی پاره شده بودم
و کلی بخیه خوردم😑🤦🏻‍♀️
ولی الان درد ندارم و واقعا برام زایمان خوبی بود
امیدوارم همتون ب سلامتی فارغ بشین
مامان کیاناولیانا مامان کیاناولیانا ۶ ماهگی
اما من از اول ب هر کد م از ماما ها میگفتم بنظرتون بچه چند کیلو میگفت ی ۳ و خورده ایی هست ولی من چون داخل سونو وزنم ک ۳۵ هفته رقتم بچه ۳ کیلو بود بشون گفتم زیاد نبود برا اون موقع میگفتن ن بابا بچه اولت ک ۳ و ۴۰۰ باشه نکنه میخای این ۴ تا باشه منم چیزی نگفتم دیگ دیگ.دردا اخر طوری بود ک ماما همراهم میخاست منو از تخت بیاره پایین جیغ میزدم دست از سر من بردار و کارم نداشته باش 😄😄
اونم میگقت خب پس برا چی ماما گرفتی وقتی میخاستی خودت تنها باشی
دیگ ۹ سانت شدم جیغ میزدم منو ببرید روتخت زایمان من دیگ میخام زور بزنم بیاد دیگ تحمل ندارم اونا هم میگفتن ن بری اونجا اذیت میشی باید فول بشی🤣این جا بود بای حالت قهری میگفتم خو باش اگ منو نبردید باید کول کنید
ساعت دیگ ۱۱و نیم بود ک بردنم رو تخت گفتن هر وقت احساس مدفوع داشتی زور بزن منم زور میزدم ولی دیگ دردام رفت بودنو نمیتونستم زور بزنم دکتر هر دفعه میگفت موهای بچه رو دارم‌میبینم ترو خدا زور بزن
منم هر چی زور میزدم سر بچه بیرون نمیومد دیگ طوری بود اونا خودشونم نگران شده بودن و جیغ میزدن زور بزن منم هر چی زور میزدم بی فایده بود
مامان پناه👼🏻🩷 مامان پناه👼🏻🩷 ۵ ماهگی
#تجربه شیرین و سخت زایمان طبیعی من...پارت دوم...
تا یه ذره ناله میکردم دستگاه رو روشن میکردن و من گیج میوفتادم رو تخت از شدت سرگیجه بالا آوردم و دستگاه رو تمیز کردن دوباره بهم دادن بعد دیدم دیگ درد ندارم و فقط دارم زور میزنم با اینکه دهانه رحمم نزدیک.۶.۵سانت بیشتر نبود گفتن چون بچه تو لگن داره بهش فشار میاد...
با هر۲.۳بار زور زدنم بالا میوردم و مرتب جامو عوض میکردن اینقد فشار زیاد و دهانه رحمی که باز نمیشد بهم فشار آورد ک کلی مجبور بودم وسط درد و فشار معاینه تحریکی بشم و انگار رودم چنگ میخورد تا بالاخره ۹سانت شدم و با برش و قیچی افتادن ب جونم و پارم کردن...بعد ک اینقدر زور زدم ک نمیشه حتی تصورش کنم و براتون تایپ کنم ولی باز من یکی دو سانت دیگ جا داشتم و نمیومد بیرون و انگار بچه داشت خفه میشد...با همون زخم و پارگی باز شروع کردن معاینه کردم ک اون لحظه احساس کردم دارم میمیرم...با چنتا زور ک انگار جونم داشت باهاش بیرون می‌رفت بچه ب دنیا اومد بعد ک حس کردم راحت شدم شروع کردن ب درآوردن جفت ک از خود بچه سخت تر بود جفتم چسبیده بود و در نمیومد بعد جفت هم درد معاینه و تمیز شدن و فشار دادن شکم بعدش واسه دفع خون کثیف و گاز هایی بهداشتی ک میکردن داخل واژن تا تمیز کنن بعد از اون همه درد بخیه هااا هنوز بعد از دو سه روز نمیتونم از سر جام بلند شم ...
ولی با این همه سختی باز خداروشکررررررررر میکنم و حاضرم هزار بار اون روزا تکرار بشه چون الان یه دختر ناناس دارم ک عاشقشممممم🥲❤️‍🩹