😒😒😒😒










خاهر شوهرم از روستا اومده خیلی وقته هم دیگرو ندیدیم بعد من و مادر شوهرم و جاریم تو ی حیاطیم پیر خاهر شوهرم اومد ک مامانم میگه فاطمه رو بیار اینجا(دخترم) منم بردمش یکم بودیم دخترم گریه اومد و گریه میکرد دختر جاریمم رو پای مادر شوهرم بود مادر شوهرم گفت ببرش خونه خودتون خواهر شوهرم گفت چیکارش داری بزار باشه بعد گفتم بزار ببرم پوشکش رو عوض کنم خیس کرده اومدم خونه خودم و نبردمش اونجا بهم بر خورد خاک تو سرش انگار جادوش کردن تا تنها میشه میاد دختر منو میگیره وقتی دختر جاریم هست همش با اون مشغوله

۴ پاسخ

ببخشید پسر خواهر شوهرم نوشتم پیر

ولشون کن بابا هرکاری کنی یه حرفی دارن

چه دو رووووعه ...بگو اونم نوته اینم نوته

همه ی مادر شوهرا رو مخ هستن و فامیلاشون 😓

مقالات مرتبط

آرام کردن گریه نوزاد
بهترین روش آرام کردن گریه نوزاد
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۷ ماهگی
بچه م دیشب تو خواب گریه میکرد ترسیده بود چند باریه این دختر بردار شوهرم ده سالشه هی میاد بچه رو میترسونه نمیدونم کی بهش میگه برو اینکار بکن بنظرتون چیکارش کنم این دختر رو ک نیاد یا اومد کاری نکنه؟
مشاهده ۷ پاسخ
مامان مسیحا 😍 مامان مسیحا 😍 ۷ ماهگی
سلام از مشهد 😍
نمیدونم کارم درست بود یا نه یجورایی هم عذاب وجدان گرفتم هم ترس از دست دادن بچم داره دیوونم می‌کنه امشب تو حرم نشسته بودیم با مادر شوهرم و دخترام سه تا خانم پاکستانی روبروی منو پسرم نشسته بودن حس خیلی بدی بهشون داشتم اونقدر حسم بد بود که به مادر شوهرم گفتم اونم گفت منم دلم شور میزنه تا اینکه یکی از اون خانما یهو بلندشد اومد طرفم گفت بچه رو بده به من مردمو زنده شدم ندادم بهش گفتم بچم غریبی می‌کنه گریه می‌کنه بلند شدم رفتم تو شلوغی تا شوهرم بیاد اینارو به شوهرم گفتم ،
میگه شاید می‌خواسته بچه رو ببوسه باهاش بازی کنه الان با این حرف شوهرم عذاب وجدان گرفتم نمیدونم کارم درست بود یانه
خدا منو ببخشه فقط 🥲
مشاهده ۱۶ پاسخ
مامان فَندُقَم🩶🧸🍼 مامان فَندُقَم🩶🧸🍼 ۱۰ ماهگی
مامانا خواهر شوهرم اومد خونمون خاک بر سر یهو گفت من بچم آبله مرغون گرفته بعد بچه منم بغل کرد بچم میگیره؟؟؟ خیلی نگرانم😰😰😭😭
مشاهده ۱۲ پاسخ
مامان آنیل مامان آنیل ۹ ماهگی
سلام مامانا ی مساله ای بدجوری ذهنمو درگیر کرده. دخترم وقتی تو ی جمع جدیدی میره یا خونه یکی تا میان باهاش حرف بزنن گریه میکنه اولش انگار ک حس غریبی بکنه مادر شوهرم اینارم دیدنی همین کارو میکنه. مادر شوهرم همش تیکه میندازه ک دخترت از الان منزویه از آدم فراریه نذار اینجوری شه. من با بچه 4 ماهه چیکار کنم آخه
انقد گفته همش با خودم میگم نکنه دخترم همون جوری باشه
مشاهده ۱۳ پاسخ
مامان نـورمـاه🩷 مامان نـورمـاه🩷 ۸ ماهگی
دختزم گریه میکرد دادمش دست مادر شوهرم برم واسش شیر اماده کنم یهو با گریه گفت مامان وای قند تو دلم اب شد مادر شوهرم هنگ بود گفت چه زود یاد گرفته بگه مامان

بماند یادگاری ۱۴٠۴/۵/۱۴🥰😍
مشاهده ۷ پاسخ
مامان دلوین مامان دلوین ۵ ماهگی
سلام دوستان گلم .میگم دختر شما الان غریبه میبینه میترسه گریه میکنه بعد تا چند دقیقه گریه میکنه ؟ما مهمونی خونه مادر شوهرم بودم خواهر شوهرامم بودن از اول تا الان دخترم ۲ ۳ بار بیشتر ندیده اینارو امشب ک رفتم ۳ ساعت تمام اونارو میدید گریه میکرد طبیعیه؟
مشاهده ۸ پاسخ
مامان نلین و سلین مامان نلین و سلین ۸ ماهگی
یادتونه بهتون گفتم پارسال عروسی خواهرم به خانواده شوهرم کارت دادم نیومدن بعدم من زایمان کردم خانواده شوهرم بعد دو ماه یک ساعت نشستن و رفتن منم از وقتی بچم دنیا اومده نرفتم بعد یک ماه پیش شوهرم یک شب بی اجازه من دختر بزرگم را برد خونه مامانش بعد دو روز پیش شوهرم گفت بریم خونه مادرم منم گفتم نمیام بعد دخترم گریه که من میخوام با بابا برم چون اونجا بچه زیاد هست این دوست داره از طرفی چون بچه هاشون پسرن شوهرمم هی میره بیرون میترسم بلایی سربچم بیاد شما بودین چیکار میکردین ؟؟ حالم ازشون بهم میخوره اما این بچه نمی‌فهمه
مشاهده ۹ پاسخ
مامان سامیار کوچلو مامان سامیار کوچلو ۱۲ ماهگی
سلام خانم ها عصر رفتم خونه مادر شوهرم پسرم رو تشک خوابیده بود داشت بازی میکرد تو عالم خودش بوددختر خواهر شوهرم از پشتش امد گفت سلام سامیار بچم ترسید یه جیقی کشید بیچاره اونم مقصر نبود نمی‌دونست می‌ترسه الان به زور خوابوندش بعد هر سری بلند میشه نغ میزنه بعد میخوابه سری اخری خیلی گریه کرد بعد خوابید بچم چیزیش نشده باشه چکار کنم
مشاهده ۹ پاسخ
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۱۲ ماهگی
رفتم خونه خواهر شوهرم بعد دخترش ۸ ماهشه تازه ۷ کیلو من پسرم ۳ ماهشه نزدیکای ۷ کیلو هست من نارس بدنیا اومد پسرم با وزن خیلی کم حالا رفتم اونجا شوهرش خواهر شوهرم پسرم و بلند کرد بهم گفت چی بهش میدی اینقدر سنگین شده وزنش اندازه دختر منه بهش گفتم هیچی فقط شیر خودم حالا از وقتی که برگشتم از خونشون تا الان فقط بالا میاره پسرم
مشاهده ۲۲ پاسخ
مامان دخملم☺️ مامان دخملم☺️ ۸ ماهگی
اومدیم خونه ی مادر شوهرم از دست همشون ناراحتم حالا دخترمو برداشتن باهاش بازی میکنن دختر خنگم می‌خنده فقط دارم آتیش میگیرم از اون موقع گریه می‌کنه 😡😡
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان مانی مامان مانی ۹ ماهگی
مامانا بچم پیش دختر عموش بود اومد خونه بگیردش من شام بزارم بعد داداشش 3سالشه نمی‌دونم اسباب بازی زد بچم چیکار کرد بچم افتاد گریه به مادر شوهرم گفته اسباب بازی خورده دستش چیکار کنم ببرمش دکتر 😭😭
مشاهده ۲ پاسخ
مامان فندق ۱۴۰۴/۰۴/۰۴ مامان فندق ۱۴۰۴/۰۴/۰۴ ۵ ماهگی
سلام مامانا پسر من سرش انگار یطرفش کجه بنظرتون من الان موقع خوابیدنی بزارم درست میشه خیلی نگرانم مادرشوهرممم میگه درست نمیشه من وقتی بچه ام بدنیا اومد بستری شد تو خونه هم همیشه سمت راست گذاشتن گفتم مادر شوهرم گفت چیزی نمیشه الانم اونجوری شده میگه درست نمیشه خیلی نگرانم
مشاهده ۴ پاسخ
مامان هامین مامان هامین ۵ ماهگی
خانما پسر من خیلی کم شیر میخوره به خاطر این لاغر مونده
دختر خواهر شوهرم ۴ ماه از پسرم بزرگتره و خیلیییییی تپل و شیرینه. مادر و پدر شوهرم اینا همش اونو با پسرم مقایسه میونن و همش یه جوری رفتار میکنن که مشخصه اونو بیشتر دوس دارن.
پدر شوهرم برگشته میگه اینا یعنی مادر و خواهر شوهرم اینا میگفتن بچه زشته و فلان من بهشون گفتم صبر کنید یکم بزرگ شه قشنگ میشه
واقعا چطور دلشون میاد نسیت به نوه شون اینجور بگن
دلم خیلی شکست
مشاهده ۵ پاسخ
مامان حسین کوآلا🐨🩵 مامان حسین کوآلا🐨🩵 ۶ ماهگی
شوهرم پیش پسرم رو تخت خواب بود منم پیششون بودم ی لحظه رفتم تو حال اومدم دیدم شوهرم پاش رو بچس😂😂🤣
حالا شوهرم خوابالو خودم داشتم غش میکردم از خنده
بچم گریه هم نکرد🤣کوچکترین نق🤣😂
مشاهده ۵ پاسخ
مامان ماهلین مامان ماهلین ۸ ماهگی
دخترمو که باردار بودم همش دعا میکردیم پسر باشه،چون یه دختر داشتم،میگفتم پسر باشه که از هردوشون داشته باشم،همه دعا میکردیم خودمون خانواده شوهرم همه و همه،وقتی دختر شد انقد ناراحت شدن که نگو،یعنی مادر شوهرم انقد ناراحت شد می‌گفت تا بدنیا نیاد باورم نمیشه،بعد جواب آزمایشام که اومد گفتن مشکوکه به سندرم،خیلی ترسیده بودم و فقط خودمو شوهرم میدونستیم،آزمایش سلفری دادم تا وقتی جوابش بیاد میگفتم خدایا غلط کردم فقط سالم باشه،جوابش اومد و گفتن بچه سالمه،بعدش من دیگه پسر نخواستم،ولی شوهرم و بقیه همش میگفتن ایشالا اشتباه شده و پسره،الان که چهارماهش انقد این بچه برکت آورد تو زندگیمون انقد اومد داشته واسمون،که شوهرم بهش میگه هرچی دلرمو ندارم و حتی مادرم بشه فدات،این بچه من انقد خوش رو خوش خنده ست،از وقتی اومده انگار یه آدم بزرگه داره باهامون زندگی میکنه،تا حالا یادم نمیاد گریه کرده باشه
مشاهده ۱۵ پاسخ