۱۱ پاسخ

بابا وسط دعوا که حلوا خیر نمیکنن هزارتا حرف بهم میزنن ول کن بابا .فردا آشتی میکنی تموم میشه زن وشوهر همینن دیگه

ببین پیامهاتو خوندم .خواهرانه میگم اینو ،میدونم الان حالت خوب نیست و دلت شکسته و دوست داری همین پیامهای بقیه رو ببینی .
ولی اینو بگم شوهر من ،شوهر همه مون ،خودمون و مامانای بقیه ،همه مون این شکلی هستیم که دوست داریم فقط حرف های مثبت بشنویم ،تا مثبت حرف بزنیم .
مثلاً الان من بیام ریپلای بزنم و به یه مامان مهربون بگم الان که بچه ت اینجوری می‌کنی مثلا میزنیش ،تو مامان بد .....هستی ،در جا اون مامان منو میشوره می‌زاره کنار .
پس بیا یهو تغییر کن بخاطرع خودت خودت خودت تا بهت انرژی مثبت بدن .
مثلاً اینقدر خوب باش اینقدر مثبت باش مثبت فکر کن .و تعارف داشته باش با شوهرت .
که شوهرت یهو ادرنالین ترشح شه ودرحد حالات روحی خودش بهت انرژی مثبت بده

همسر منم روز مادر تبریک نگفت بهم ،چون خیلی خسته از کار اومده .من اصلا برام این مناسبتها ارزنی مهم نیست .
واینم بگم من چندین ساله رمانتیک بودن و گذاشتم کنار و فقط سعی کردم واقع بینانه نکاه کنم

عزیزم بهت درخواست دادم

وسط دعوا بوده خب جدی نگیر اونم شاید از یه جا دیگه پره سر تو خالی کرده

هی خواهر حس الانتو با تمام وحود درک میکنم چون منم با این حرفا بارها قلبم به درد اومده😞

مال خاک توسرش هست عزیزم .خودتوناراحت نکن همه مردانه اکثراشون بلد نیست چطوری برخورد کن بازن .زنوموقع خواب میخان .

اگر وسط دعوا گفته که جدی نگیر حرف زیاد میزنن وسط دعوا هم حرف‌های قشنگ نمی‌زنن اگربی دلیل بوده آروم که شدی صحبت کن بگو دلیل حرفاش چی بوده

ایاقت تورونداره وگرنه این حرفارونمیزد

لیاقت تو نداره

آخه چرا همچین حرفایی گفته

سوال های مرتبط

مامان قلقلی / فلفلی مامان قلقلی / فلفلی ۱ سالگی
همه دور هم جمع شده بودیم دیشب ( فک فامیل همسرم ) همگی داشتیم باهم حرف میزدیم و چایی زنعموی مهربونو رو میل میکردیم ، منم کنار همسرم نشسته بودم داشتم به حرفاشون گوش میدادم ( من بیشتر گوش میدم کمتر حرف میزنم تو خانواده همسرم ) بچها هی اذیت میکردن دست میزدن به قند میرفتن طرف قوری و کتری و...
یهو عموی همسرم گف : تو جات بهشته قشنگ ترین قسمتش برا توئه ، چند دیقه س نگاه میکنم که بچها چقد کنجکاون و میرن طرف چیزای خطرناک یذره با نارحتی حرف نزدی
هیچ وقت ندیدم ناشکری کنی
همیشه به زنعمو میگم ، تو این ۱سال و نیم یبار این بچهارو با لباس کثیف یا ظاهر شلخته ندیدیم و..
خلاصه تعریف تمجیدای عمو تموم شد و مادرشوهرمم شروع کرد که اره واقعا تحسین میکنم با این سنش داره ۲تا بچه رو مدیریت میکنه هیج وقت ناشکری نکرده ۲۴ ساعته بهشون میرسه و..
منو بگو انقد ذوق کردم 😅🫠 مثه این ندید بدیدا چشام برق میزد ( اخه مادرشوهرِ من اصلا پیش خودم چیزی نمیگه ، وقتی خودم نیستم همیشه برا بقیه از سختیای بچها میگه و... ) ببین من از دیشب تا الان یه انرژی خاسی دارم توصیف نشدنی هی به بچها نگاه میکنم ذوق میکنم 🤗💋❤

دیدم که اره گاهی ۲تا جمله قشنگ و مثبت میتونه کل روز یه نفر رو قشنگ تر کنه ، چقد خوبه بهمدیکه بیشتر انرژی مثبت بدیم از خوشحالی بقیه خوشحال باشیم ، یکی به چشمون اومد بگیم چقد قشنگی باور کنید کلی حالش عوض میشه
من همیشههه تو جمع لبخند زدم و چهره به خود رسیده دارم رژلبم کمرنگ نشده ولی گاهی زیر این نقاب قشنگ پر از خستگی ، بی خوابی ، درد و رنج و... هست 🥰
مامان سانیل مامان سانیل ۱ سالگی
بچه ها حالم خوب نیس بابام بستری شده بیمارستان آی سیو به علت عفونت خون.داستانش طولانیه ولی ۱۶روز قبل هم مجدد بیمارستان برای لخته در پا بستری شد و بعد از یک هفته بهبود ترخیص شدولی مث قبل نبود گیج بود و میگفتن از داروهاست و تو خوردن مشکل داشت و میگفتن از داروهاست من خاک برسر کادر درمانم ب حرف این دکترا اعتماد کردم خدایا کاااااااش همه چی مث قبل بشه بابا بابا بابا نمیدونی چقدرررررر دارم گریه میکنم شبانه روز و چه عذاب وجدانی دارم چون باید زودتر مشکلتو تشخیص میدادم تا سپسیس نشی تا خون آلودت کل ارگانهای بدنتو درگیر نکنه😭😭😭😭😭😭😭😭😭بابا منو ببخش نمیدونی الان دارم ب اولین روز ترخیص از اون بیمارستان لعنتی فکر میکنم که باهمین حال ترخیصت کردن یعنی ۱۶روز پیش ک هی میدیدم گیجی و توانایی خوردن نداری همش همه میگفتیم از داروهاست ک فشارت افتاده و از عفونت گلوته ک چیزی نمیخوری نگو عفونت ادراریت ک سپسیس شده بودی علائمش دقیقا همینا بوده😭😭😭😭😭ببخش ک زودتر از اینا باید درخواست ازمایش برات میدادم