اعصابم خورده هر مادرشوهرم اینا خیلی دنبال حرفن یبار میگه بچه رو از جیش بگیر کم کم یبار میگه از شیر بگیر دیگه دیشب به شوهرم زنگ زده که خانومت به بچه ها هیچی نمیده بخورن … ازون باشه چای و شیرینی و … هرچی بیان میگه بده بخوره اخه تو از کجا میدونی من چیزی به بچه هام نمیدم شکر خدا همه چیشون م خوبه بهداشت گفت عالیه
دیگه موندم بخدا چی بگم ریختم بهم

بگو دکترش گفته وزنش نرماله نگران نباشین حواسم هس

من ک رهاشون کردم
واقعا
دختر منم همیچیش اوکیه هن قدش هم وزنش .هی میاد بچه رو بغل میکنه
میگه پر کاهه وزن نداره
لاغره از بین بردی بچه رو

منم دیگ همراهی میکنم میگه لاغره وزنش کمه
میگم اره
پسرت راضی نمیشه ببرش متخصص تغذیه دیگ دهنشو بسته

نشنیده بگیر
محل نذار
اگر بفهمه از این حرفایی ک میزنه عکس العمل نشون میدی دیگه ول کن نیست

بگو بچه خودمه خودم زاییدم به خودم مربوطه دوس دارم اینجوری بزرگش کنم

بزن تو دهنشون تا زر اضافه نزنن هیچ خیری ازشون به عروسای نمی‌رسه چه بارداری چه زایمان فقط دهنشون برای یاوه گویی بازه درکت میکنم

حالا هر بچه ای یه جوره هیچ کسی هم دلسوزتر از مادر نیست اینو بهش بفهمونی دیگه حرف نمیزنه

مادرشوهرم لنگه مادرشوهر توعه صدپله بدتر اوایل عصبی میشدم الان میگبرم مریضه نمیغهمه اصلا اهمیت نمیدم اینا نود دریگزی دارن بگیر دیوانس

مادرم شوهر من که ب هر کس تو فامیل میرسه میگه نه بچه رو بیرون میاره نه غذا میده 😃

بی محلی وسکوت

ولش کن بابا حالا بری ب گذشتش خودش به بدترین شکل ممکن بچه هاشو بزرگ کرده عقده هاشو برای تو نگه داشته