خدایااااا چقدر بچه ها یهویی و زود بزرگ میشن این ابجیم یازده سالشه اینقد همیشه تو لباس خونه و جلو چشم دیدیمش اینهمه بزرگ شدن و تغییرشو نمیفهمیدم.
تولد دختر عمم بوده من نبودم الان استوری عممو دیدم یه لخظه چشام پر شد اینقد که این جوجه یهوو بزرگ شده به چشمم اومد
اینو همه‌میگن کپی منه فقط سبزه هست من سفیدم.
یه لحظه هم خوشحال شدم از بزرگ شدنش یه لحظه هم دلم‌گرفت حس کردم اونحوری که باید باهاش مهربون نبودم خوب نبودم از وقتی خودم بچه دار شدم دیگه مثل قبل باهاش مهربون و خوب نبودم حوصله هیچ بچه ای رو دیگه نداشتم این حس رو واسه بچه های ابجیمم دارم. قبل اینکه خودم‌بچه دار شم هم این ابجیمو هم بچه های ابجی بزرگمو خیلی ناز میدادم اصن اینو من بزرگ کردم همه جا میبردمشون همه چی میخریدم براشون.
الان همون سال ب سال چیزی بخرم محبت هم‌خیلی نمیکنم اصن حوصلم نمیکشه دیگه.
طبیعیه؟یا من اینقد بد جنس شدم؟

طبیعیه عزیزم
بالاخره خسته میشی
کار خونه...شوهرداری...بچه داری....بعضا مهمون داری....
دیگه رمقی نمی مونه ک

بنظرم به خواهر کوچولوت محبت کن،مثل دوست باش باهاش،وارد دوره ی حساس تو زندگیش میشه ،تنهاش نذار، تو بشو بهترین رفیقش که اصلا‌ احساس نیاز به رفیق نداشته باشه

قلبشوو فقط😁😍

عزیزم چقدم ک بانمکه

عزیزم منم همینطور بود اگه عکس عقدمون بفرستم واقعا خنده دار بود هم خودم و هم همسرم عاشق بچه بودیم انگاری مربی مهد بودیم فقط بچها دور برمون بود تو عکسا فقط بچه هستن ولی الان فشار کار و زندگی و بچه داری خستگان کرده حق داری من بچهای آبجیم عشم بودن ولی الان درگیر بچهای خودم هستم

پقدر قیافه خواهرت شیک و خاص چقدرم خوش رنگه کاش ابجی من بود من خواهر ندارم😓😓😓😓

عزیزم خدا برات حفظش کنه چقدر سودا شبیه خواهرت

ماشالله بهش چقدر نازه 😍عزیزم طبیعه چون خسته ای

ای جانم چقده نازه مخصوصا رنگ پوستش😍😍
رنگ پوست دختر منم همینه عاااشقشم😍
گلم طبیعیه کااااااملا
منم تا قبل بچه های خودم عاشق بچه ها بودم
جوری ک همه بچه های فامیل عاشق من بودن
الان چش دیدن هیچ بچه ایو ندارم جز بچه های خودم😶😂🤦🏻‍♀️

یا حتی خواهرت چون واقعا دخترها به محبت نیاز دارن

من یادم نمیاد مامانم با عشق بغلم کرده باشه
نزار احساس منو تجربه کنن دخترات

ای جان 😂تو بد جنس شدی وقتی مادر میشی فقط بچت برات مهمه طبیعی هست

عزیزم ب دلت بد راه نده

ننه ماشالا چ نازه