۴ پاسخ

تو هم بگو چرا ۷ سالگی همین الان برو هررررری

تو دلتو نمیخام خالی کنم من تاپینگاتو خوندم زندگی تو شبیه خواهر منه اینقد به خودش نرسید و کوتاه اومد در مقابل شوهرش و خودشو کوچیک کرد که الان دو ساله قهر خونه پدرمه شوهرش حتی یه زنگ بهش نزد حواست خیلی به خودت باشه به خودت برس دستت هم که تو جیب خودته به هیچ وجه خودتو کوچیک نکن غرورت و حفظ کن انشاله که شوهرت بهتر بشه

شما مشکلتون ریشه داره مربوط به این موضوع نمیشه

خب بنظرت چرا تا این حد پروعه؟ چون تو روش واینمیسی
واقعا چرا بهت میگه برو نمیری؟
ببخشید البته
یا تو خو حقوق بگیری چرا مشاور نمیری

سوال های مرتبط

مامان یکی یدونم مامان یکی یدونم ۴ سالگی
سلام خانوما نشستم گریه میکنم لطفا زودتر راهنمایی کنید


امروز مهد. دخترم جشن داشتن بعد من دیشب دخترمو بردم وسایلشو به مادرشوهرم نشون بده
هی گریه کرد من چرا نمونم دوست دارم شب بخوابم
چقدر بهش گفتم که بیا بریم جشن داری گوش نکرد
مادرشوهرمم دوبار درست و حسابی نگفت نمیتونم نگه دارمت
تقریباً تا یک تصفع شب من موندم تا راضی شد بیاد خونه
همین ک رسید تو آسانسور باز گریع کرد چرا اومدم خونه
منم بردمش جلو در مادرشوهرم گذاشتمش با شوهرم برگشتیم


کلاسشون ساعت دوعه امروز مادرشوهرم ساعت یک اوردش

همین کع اومد خونه باز گفت من چرا اومدم

منم گفتم اسمتو از جشن خط زدم به معلمتون گفتم نیستی
برو با مامان بزرگت
مادرشوهرم گفت چرا خط زدی چرا دیشب اوردینش بالا گفتم چون دوست نداشت بمونه خونه
منم دارم میرم بیرون کار دارم ببرش با خودت
دخترم گفت الان جشن چیزی بهم نمیدن گفتم نه برو با مامان بزرگت استقبال کرد و رفت


از یک تا الان دارم گریه میکنم چون اولین سال جشن دخترم بود ذوقشو داشتم کلی وسیله اماده کردع بودم
از ی طرفم میگم اگه دوست داشته باشه جشنشو بره چی

خیلی از شوهرم و مادرشوهرم عصبانی شدم من گفتم دخترم جشن داره باید آماده ش کنم نمیتونه بمونه
ولی یبار حتی شوهرمم نگفت بیا خونه

هم عذاب وجدان گرفتم براش
هم ذوقمو کور کردن

چکار کنم بنظرتون


دلمم نمیخواد زنگ بزنم به مادرشوهرم که با دخترم حرف بزنم