۴ پاسخ

امان امان

آخه هفته ای زیاد نیس میان خونه هاتون بهتر دو ماه یه بار بیان

بهش رو نده بیاد خونت ..اصلا محلش نده..تو ۱ ساعت فاصله هست چرا هر هفته میای ببین تو خودت هفته یکبار برو .ناهار خوردی راه بیوفت .غروب باز برگردین .

ببین هرچیزی ک احساس میکنی راحتی همون کارو کن کاربه بقیه به توقع به فکرشون نداشته باش هرچی ک صلاح خودته اعصابته

سوال های مرتبط

مامان بنیامین😍 مامان بنیامین😍 ۱۱ ماهگی
من پسرم ک الان ۳ سالشه چون اولین نوه بوده همه توجه ها بهش بوده اما وقتی پسر برادرم ب دنیا اومد همه رفتیم سمت اون متاسفانه حتی خود من بقیه خیلی رو پسر برادرم حساس شدن طوری ک پسرم حسودیش میشد و هرکاری میکرد تا اذیتش کنه و توجه ها رو ب خودش برگردونه من دیدم نه اینطوری نمیشه پسر برادرمو بیخیال شدم و با پسرم حرف زدم و قانعش کردم ک من ب جز تو هیچکسو دوس ندارم حتی وقتی ب پسر داییش نزدیک میشد تا اذیتش کنه زیاد جیغ و داد نمی‌کردم ک حساس نشه زودی جداش میکردم و براش توضیح میدادم ک اون کوچولوعه گناه داره ما نباید اذیتش کنیم امااااا زن داداشم انگار شاه زاییده همینکه پسرم نزدیک بچش میشه دنیا رو سرش میزاره سرش داد میزنه بهش فوش میده میگمش بچته برات عزیزه درست بچه منم برام عزیزه دیگه سرش داد نزن بچس از عمد ک اینکارو نمیکنه مثه آدم باهاش حرف بزن ک دیگه بچتو نزنه میگه نه بابااااا وایسم نگا کنم بچم کتک بخوره؟ میگم باشه بلد نیستی ک بچه تربیت کنی حداقل جلو بچم فوش و حرفای بد نزن منو صدا کن خودم بچمو میبرم این گوشش دره اون گوشش دروازه فقط این نیس که حتی مامانم و بابام و همه اینطورین انگار ک با بچم لج کردن فقط خواهرام آروم و ملایم باهاش حرف میزنن هالا من ی مدت هروقت میخواستم پسرمو بفرستم پیش مامانم اینا ک هم کارامو بکنم هم خودش بازی کنه قبلش بش میگم ک مامانی پسر داییو نزنیا اون داداشته عزیزم اما نتیجه برعکس داده الان اینطوری شده ک هرکی بزنتش هیچی نمیگه فقط میگه داره منو میزنه یعنی ن می‌ره کنار ک کتک نخوره ن از حق خودش دفاع می‌کنه فکر می‌کنه اگه از حق خودش دفاع نکنه و کتک بخوره و هیچی نگه ما دوسش داریم الان موندم چیکار کنم بخدا بعضی وقتا دلم میخواد زار بزنم
مامان نخود مامان نخود ۴ ماهگی
خانومااا بیاین درد و دل
من قبل از اینکه دخترم دنیا بیاد همسرم سه سال بود ک ازدواج کرده بودیم عاشقانههه منو میپرستید خیلیی توجه میکرد مث دختر بچه ها رفتار میکرد باهام همش مواظبم بود محبتشو کامل ابراز میکرد حتی اصلا اسممو صدا نمیکرد فقط دخترم میگفت
الان دوماهه ک بچه دار شدیم خدا شاهده تمام محبت هایی ک ب کن میکرد یمهو همشو انتقال‌داد ب دخترمون، ینی به ب کللل ب من توجه نمیکنه بدتر کلا سراغمم نمیاد، دیگه حتی اسممو صدا میزنه همششش جلو چشمم چیزا و محبت هایی ک قبلا ب من میگفت الان فقط ب دخترم میکنه دوماهه، یعنی حتی تو این دوماه ک من منتظرم ک ک دلش برام تنگ میشه، یا کلی لباس و ارایش میکنم ک توجه میکنه انکار ن انگار قشنگ عاشق دخترمون شده منو هم ب کل فراموش کرده ، دوهفته پیشگلایه کردم گف باشه و اینا فقط ی روز اونطوری شد بعد دوباره برگشت ب دخترمون یعنی حس میکنم دخترم زنشه یعنی ی چیزایی بهش میگه میگه بزرگ شو دست تو دست هم دوتایی بریم پارک دنیامی و فلان یعنی تو این دوماه یدونه محبت کلانی ب من نکرده خدا شاهده برا رابطه هم من پیشقدم میشم
خودمم خیلی مغرورم نمیتونم بگم ک بدون محبتت من دارم میمیرم ، از در میاد میرم بغلش زود میره سمت دخترم همش میکم شاید اولاشه، منم همش ۲۳ سالمه یعنی دیگه تا اخر اینطوریی میمونه خیلی تنهام خیلی همشم بچه گریه میکنه منو نصیحت میکنه ک نزار گریه کنه مواظبش بلش و فلان نمیگه انقد بی خاب موندی ، همش منتظرم ک بازم مثل قبل میشه انگار نه انگار باورم نمیشه این مرد قبلی منه ک قبلا روزی هزار بار بوسم میکرد