من پسرم ک الان ۳ سالشه چون اولین نوه بوده همه توجه ها بهش بوده اما وقتی پسر برادرم ب دنیا اومد همه رفتیم سمت اون متاسفانه حتی خود من بقیه خیلی رو پسر برادرم حساس شدن طوری ک پسرم حسودیش میشد و هرکاری میکرد تا اذیتش کنه و توجه ها رو ب خودش برگردونه من دیدم نه اینطوری نمیشه پسر برادرمو بیخیال شدم و با پسرم حرف زدم و قانعش کردم ک من ب جز تو هیچکسو دوس ندارم حتی وقتی ب پسر داییش نزدیک میشد تا اذیتش کنه زیاد جیغ و داد نمی‌کردم ک حساس نشه زودی جداش میکردم و براش توضیح میدادم ک اون کوچولوعه گناه داره ما نباید اذیتش کنیم امااااا زن داداشم انگار شاه زاییده همینکه پسرم نزدیک بچش میشه دنیا رو سرش میزاره سرش داد میزنه بهش فوش میده میگمش بچته برات عزیزه درست بچه منم برام عزیزه دیگه سرش داد نزن بچس از عمد ک اینکارو نمیکنه مثه آدم باهاش حرف بزن ک دیگه بچتو نزنه میگه نه بابااااا وایسم نگا کنم بچم کتک بخوره؟ میگم باشه بلد نیستی ک بچه تربیت کنی حداقل جلو بچم فوش و حرفای بد نزن منو صدا کن خودم بچمو میبرم این گوشش دره اون گوشش دروازه فقط این نیس که حتی مامانم و بابام و همه اینطورین انگار ک با بچم لج کردن فقط خواهرام آروم و ملایم باهاش حرف میزنن هالا من ی مدت هروقت میخواستم پسرمو بفرستم پیش مامانم اینا ک هم کارامو بکنم هم خودش بازی کنه قبلش بش میگم ک مامانی پسر داییو نزنیا اون داداشته عزیزم اما نتیجه برعکس داده الان اینطوری شده ک هرکی بزنتش هیچی نمیگه فقط میگه داره منو میزنه یعنی ن می‌ره کنار ک کتک نخوره ن از حق خودش دفاع می‌کنه فکر می‌کنه اگه از حق خودش دفاع نکنه و کتک بخوره و هیچی نگه ما دوسش داریم الان موندم چیکار کنم بخدا بعضی وقتا دلم میخواد زار بزنم

۸ پاسخ

زنداداشتو کسی جر نمیده با بچه سه ساله اینطوری حرف میزنه خودتم نمیتونی جرش بدی؟؟؟بقران کسی ب بچم بگه بالاچشمت ابروعه تیکه پارش میکنم حالا هرکی و سرهرچی ک میخواد باشه

سلام گلم دقیقا شرایط من و بچم هم همینه ،زنداداشم سه تا بچه داره منم اونموقع یدونه پسر داشتم مامانم بابام سر نوه های پسریشون اینقده حساس بودن که تا بچم می‌رفت خونه مادربزرگش یعنی مادرم فقط بچه مو این کارو نکن اینو نگو اونو نگو مواظب باش نزنیشون در صورتی که بچه ی من اصلا دست به زن نداره یعنی جوری رفتار میکردن انگار بچه ی من نوه شون نیست غریبه س ، زنداداشممم نگو یه پسر داره انگار شاه زاییده اینقده حساس اینقده حساس دیگه اصلا نمیریم نه خونه ی مادرم نه خونه ی زنداداشم ، جایی که به بچم احترامی گذاشته نشه فقط بچم کوچیک شمرده شه چرا باید برم ، بچه ی من خود منه نمیزارم کسی بهش آسیب برسونه .

اصلأ جایی نرو که بچه برادرت هستش وقتی هم میاد شما یا برو یا حواست کامل به بچه ات باشه . میفهمم که زن داداشت چه رفتار غلطی داره مثل خواهر من که هنوز توی خونه نیومده میگه به پسراتون بگید سر به سر دختر من نذارن در صورتی اونا خودشون حواس شون نبوده ولی تا خواهرم می‌گه حساس میشن و اذیت میکنند . البته به زن داداشت بگو مواظب بچه ات باش پیشش بشین و اصلا هم حق نداری نه دست یه بچه ام بزنی نه حرف زشت بزنی .

خب فعلا وقتی بچه برادرت جایی هست تو اونجا نرو و همش به بچت بگو که ما دوست داریم اصلا لازم نیست که واسه دوس داشته شدن کاری بکنه

یکم ازشون دور باش زیاد نرو اونجا وقتی اونا خونه مادرتن شما نرو کم محلی کن

عزیزم حتما برو پیش مشاور تا راهکار درست رو بهت بگه ایشالا درست میشه نگران نباش

بنطرمن فعلا بهترین کار اینه همزمان یجا نباشید.

باید بهش یاد بدی از حق خودش دفاع کن یهویی نه ولی کم کم

سوال های مرتبط

مامان کلوچه و 💙💙 مامان کلوچه و 💙💙 ۸ ماهگی
خدایی هیشکیو ندارم کمک دستم باشه. جز شوهرم ک اونم صب میره شب میاد. ی دختر ۴ ساله دارم ب شدت خجالتی ک اصن روو مخمه...آبرو ادم میره انقد اجتماعی نیس...فقط صب تا شب طفلک روو مخمه ک بیا بازی کنیم منم با دوقلوها نمیرسم و اعصابم خورد میشه و غرش میزنم. اصلا خودش تنها بازی نمیکنه همش چسبیده ب من و غرغر....روزا اکثرا میفرستمش خونه مادرشوهرم با پسر عمه اش ک هم سن و سالشه بازی میکنه و غدوبا شوهرم ک میاد میاردش... موندم چ کنم هم دتم برا دخترم میسوزه همش خودمو سرزنش میکنم ک تقصیر خودم بوده براش شرایطی فراهم نکردم ک با هم سن و سالاش باشه وگرن الان اجتماعی و باعرضه بود و از پس خودش برمیومد از طرفی حالا ک میخوام براش کاری کنم بفرستمش کلاس ببرمش پارک یا هرچی شرایط ندارم.چون کسی نمیگیره دوقلوهامو. از طرفی خودم ب شدت دارم افسردگی میگیرم از بس توو خونه ام هنگ کردم دلم ب شدت ورزش میخواد. هیشکی نیس پیش بچه هام باشه ۱ ساعت حداقل پیاده روی کنم توی پارک جلوی خونمون....خیلی خستم...حتی انقددددد کار دارم ک نمیرسم دوقلوهارو خیلی بازی بدم ک خسته شن ...طفلیا گناه دارن دلشون بغل میخود اما من نمیرسم. خسته نمیشن و هی غر میزنن باشون بازی کنم. بدنم از این همه کار و بچه داری دیگه کشش نداره. توروخدا دوقلو دارها ک بچه هاتون بزرگترن از شرایطتتون توی ۳ ۴ ۵ ماهگیشون بگید...از بعدش بگید...بگید بهتر میشه یا ن؟
مامان Yasn,Ayhn,Shahn مامان Yasn,Ayhn,Shahn ۴ ماهگی
تاپیک الانم خیلی متفاوت تر از تاپیکای قبلیمه😔
یه تاپیک از حس غم😔😔
یه تاپیک ک سراسر نگرانیه یه مادر برای پسرشه😟🥺
خانمها من سال ۹۷ از همسر اولم بخاطر خیانت و اعتیادش جدا شدم و بخاطر اینکه حضانت تنها پسرمو که اون موقع ۳ سالش بود داشته باشم،کل مهریه مو که ۵۱۴تا سکه بود بخشیدم...
بعد از ۳سال دوباره ازدواج کردم،با کسی که خودشم یه دختر از ازدواج اولش داره و دو سال از پسرم بزرگتره...من اعتقادم این بود با کسی ازدواج کنم که بچه داشته باشه تا پسرم بعده ها خدایی نکرده حس اضافی بودن بهش دست نده اگر چه بعده ها زندگی بهم فهموند ک بچه داشتن طرف تاثیری تو این مورد نداره...
اوایل همه چی خوب بود ولی رفته رفته که پسرم بزرگ شد،رابطه ی شوهرم باهاش سرد شد!!!...دیگه دوقلوها که به دنیا اومدن کلا فاجعه شد!!!!!...
الان در حدیه که به زور جواب سلام پسرمو میده و بی محلش میکنه..مدام دنبال بهونه س که با پسرم بحث کنه و داد بزنه سرش...اگه پسرم با من حرف بزنه حسودیش میشه...پسرم میوه یا غذا بخوره میگه پسرت خیلی میخوره....با شوهرم حرف زدم که با پسرم رفتارتو درست کن ولی میگه پسر تو حاضر جوابه....من با پسرم حرف زدم ک جوابشو نده ولی الان با اینکه جوابشو نمیده بازم با پسرم سرد برخورد میکنه،قشنگ معلومه دنبال بهونه ست....
الان دیگه جوری شده که پسرم به مامانم گفته:انگار من تو اون خونه اضافی م و من دیشب که خونه مامانم بودم متوجه شدم که پسرم از ناراحتی و دلتنگی برای پدر خودش...
***ادامه زیر همین تاپیک***
مامان ali♡🧒🏻 مامان ali♡🧒🏻 ۴ ماهگی
سلام
بنظرتون من چیکار کنم پسرم شیر خشکو بخوره؟؟
اون اوایل میدادم بهش اپتامیلو خیلیم خوب میخورد طوری ک دیگه بزور سینه رو می‌گرفت
بعدش کم کردم فقط شبا قبل خواب میدادم ک باز اون موقعم عادت کرده بود ک اون ساعت فقط شیشه رو بخوره اونجوری خوب بود ولی بازم میترسیدم ک کم کم توی روزم شیر منو نخوره
تا اینکه بخاطر گریه های بشدت شدید و مداومش بردیم دکتر فهميديم حساسیت داره اول دکترش گفت وزنش عالیه دیگه اصلا نده شیرخشکو منم ندادم دقیقا تا دوهفته
البته بمااند ک بچم چقدر گریه کرد سر اینکه دیگه شیر خشک و قطع کرده بودم چون عادت کرده بود
بعدش ک رفتیم دکتر بعد دوهفته دید فقط ۱۵۰ گرفتم تو ۱۴ روز اضافه کرده و گفت شیرت کافی نیس شیرخشک کمکی بده اپتامیل پپتی یا پپتی جونیور
منم جونیور پیدا کردم اما خب دیگه پسرم انگار شدیدا عادت کرده ب سینه فقط اصلا تو بیداری نمیخوره تو خوابم هی میدم هی دو تا قلوپ میخوره میفهمه چیه گریه میکنه تف میکنه شیشه رو بیرون بعضی وقتام ک اصلا تا سر شیشه رو حس میکنه عق میزنه
نمیدونم چیکار کنم ک بخورتش
چون میدونم شیرم کافی نیس
🥲