۷ پاسخ

نرو...

من مامانم برای دهه فاطمیه روضه داشتن پنج روز
ماهم خیلی حساسیم مخصوصا شوهرم
دو روز اول بخاطر همین مسائل و ویروس جدید نذاشت برم
به اصرار و قول که بغل هیچ کسی ندم اجازه داد گف راضی نیستم بغل کسی بدیش

و من با کلی خجالت و عذرخواهی بغل هیچ کسی ندادمش
به قول شوهرم ناراحتی بقیه مهمه یا جون بچه ت؟
توهم اگه میتونی نرو اگه هم واجبه ک بری یا بچه رو پیش کسی بزار یاهم بگو با کمال عذرخواهی بخاطر ویروس جدید بغل کسی نمیدمش

بچه رو بزار پیش مامانت

بنظرمنم یانرو یاناچارابه دروغ بگو دورازجونش بی قراری میکرد پیش مامانمه یامثلابگو یابچه داری میشه یامهمونی رفتن دلم میخواست دوساعت براخودم راحت باشم نمیتونم وسط اینهمه جمعیت بچه داری کنم هیچی ازدورهمی نمیفهمم نیام که راحت ترم یابگو سروصداتون زیاده بچه میترسه🤣 خواب نداره همش گریه

بنظرم نرو
چون منم مثل خودتم ،هفته قبل رفتیم جایی ،داستان ازین قرار بود بچم بغل میکردن،اخرسر نیلا رو گرفتم دست و صورتشو شستم،باعث کدورت شد،تنها راه چاره اینه که نریم
چون اونا اصلا نمیفهمن
من به زبون گفتم بوسش نکنید ،اهمیت نمیدادن

یا خدا منم فردا شب تولد دعوتیم اتفاقا صاحبخونه (جاریم)همینجوره بچه رو میبوسه یبارم بهش گفتم نبوس گوش نمیده این مریضی جدیدم هست .نمیدونم‌چکار کنم واقعا

🥴😐عجبااا.چه ادمهایی پیدا میشن😑خب واسه چییی اخه
بزن تو گوشش بشینه سرجاش!یعنی چی ک بچه رو میگیره نمیده

سوال های مرتبط

مامان بنیامین😍 مامان بنیامین😍 ۱۱ ماهگی
من پسرم ک الان ۳ سالشه چون اولین نوه بوده همه توجه ها بهش بوده اما وقتی پسر برادرم ب دنیا اومد همه رفتیم سمت اون متاسفانه حتی خود من بقیه خیلی رو پسر برادرم حساس شدن طوری ک پسرم حسودیش میشد و هرکاری میکرد تا اذیتش کنه و توجه ها رو ب خودش برگردونه من دیدم نه اینطوری نمیشه پسر برادرمو بیخیال شدم و با پسرم حرف زدم و قانعش کردم ک من ب جز تو هیچکسو دوس ندارم حتی وقتی ب پسر داییش نزدیک میشد تا اذیتش کنه زیاد جیغ و داد نمی‌کردم ک حساس نشه زودی جداش میکردم و براش توضیح میدادم ک اون کوچولوعه گناه داره ما نباید اذیتش کنیم امااااا زن داداشم انگار شاه زاییده همینکه پسرم نزدیک بچش میشه دنیا رو سرش میزاره سرش داد میزنه بهش فوش میده میگمش بچته برات عزیزه درست بچه منم برام عزیزه دیگه سرش داد نزن بچس از عمد ک اینکارو نمیکنه مثه آدم باهاش حرف بزن ک دیگه بچتو نزنه میگه نه بابااااا وایسم نگا کنم بچم کتک بخوره؟ میگم باشه بلد نیستی ک بچه تربیت کنی حداقل جلو بچم فوش و حرفای بد نزن منو صدا کن خودم بچمو میبرم این گوشش دره اون گوشش دروازه فقط این نیس که حتی مامانم و بابام و همه اینطورین انگار ک با بچم لج کردن فقط خواهرام آروم و ملایم باهاش حرف میزنن هالا من ی مدت هروقت میخواستم پسرمو بفرستم پیش مامانم اینا ک هم کارامو بکنم هم خودش بازی کنه قبلش بش میگم ک مامانی پسر داییو نزنیا اون داداشته عزیزم اما نتیجه برعکس داده الان اینطوری شده ک هرکی بزنتش هیچی نمیگه فقط میگه داره منو میزنه یعنی ن می‌ره کنار ک کتک نخوره ن از حق خودش دفاع می‌کنه فکر می‌کنه اگه از حق خودش دفاع نکنه و کتک بخوره و هیچی نگه ما دوسش داریم الان موندم چیکار کنم بخدا بعضی وقتا دلم میخواد زار بزنم
مامان یاس مامان یاس ۱۰ ماهگی
مامانا درددل دارم...
همسایه طبقه پایین ما یک دختر داره که از دختر من(۵ساله) سه سال بزرگتره.
بعد مدل تربیتی ماها فرق داره و کلا ذات دو تا بچه هم فرق داره. اون از اون بچه هاست که دل و روده همه وسیله های برقی و غیر برقی رو میریزه بیرون، به همه چی کار داره، وسایل آشپزخونه رو میریزه، مدادا رو نصف میکنه نمیدونم از اون یکی سرش تراش میکنه، خرده ریزه ها رو آتیش میزنه ،هرچیزی رو خراب میکنه حالا از روی کنجکاوی یا چی.
دختر من اما بی آزاره از این جهت
با وسایل خونه کاری نداره با اسباب بازیاش بازی میکنه و چیزی رو هم خراب نمیکنه. اون دختره هم اصلا حرف گوش کن نیست. دختر منم خیلی علیه السلام نیست ولی ببینه داره آسیب میزنه ادامه نمیده و حرف گوش میده.
ساختمونمون فقط همین دو تا بچه هم سن هستن
دختر کوچیکمم که ۴ ماهشه.
اون دختر همسایه خیلی علاقه داره بیاد بغل کنه و رو پاش بذاره و ...
الان مشکل من اینه که دخترم دوست داره با این دختره بازی کنه،
ولی هم کل خونه زندگی منو به هم میریزن
هم اینکه دائم باید نگران بچه کوچیکم باشم، رو دختر بزرگمم اثر میذاره، چون بزرگتره میترسونتش و ... اصلا روح و روانم رو به هم ریخته
گاهی لعنتش میکنم
از اینورم دخترم عاشق اینه باهاش بازی کنه
و من نمیذارم فکر میکنه من چقدر ظالمم