والا عزیزم من بودم از خدام بود یکی بچه مو نگه داره یکم استراحت کنم
بنظرم سخت نگیر دختر منم اینطور بود همش پیش پدرومادر شوهرم بود اونا دختر ندارن دخترمنو برای خودشون کرده بودن اصلا منو باباشو نمیدید وقتی کوچیک بود یه شب نگه داشتن دخترمو اونم ۴ روز تمام اونجا بود و منم نرفتم خونشون کم کم عادت شد واسه هممون الان که ده سالشه اصلا اونجا نمیمونه و نمیخوادشون فقط منو باباشو میخواد هرچی سخت بگیری بیشتر رو اعصابت راه میرن
عزیزم این مشکل منمم هست بچمم بدجوررررب خودشون نزدیک کردن اینام دخترنداشتن
اولا ک زیاد تنها نزو اونجا بعدم خونه خودت هربار زنگ زدن یبار در میون بگو وقت شیرشه یبار بگو پی پی کرده باید عوضش کنم یبار بگو خوابه یبار بگو وقت حمومشه یبار تلفنو دربیار یبار جواب در خونه زو نده بعد بگو دستم بند بود یا هرچی تا کمتر بشه
من میدونم چه حسی داری منم همینجور بودم بچم بعد چندین سال اومد تو خانواده شوهرم ک بچه نداشتن ولی من از اول فاصله رو حفظ کردم
به شوهرت بگو اون بهشون بگه خب، فقط شوهرت میتونه این اوضاع رو کنترل کنه
رفت و آمدتو کنترل کن هرکای فک مکنی درسته بکن
همه رو هم بگو مشاور کودک رفتیم گفته
عزیزم اونا نباید برای تو تصمیم بگیرن تو باید انتخاب کنی که کی بچت و ببینن
هرطور شده این طوری باش که میگم
من واسه دوقلوهام اینمشکل و داشتم ولی درست شد خیلی زود جلوی خیلی چیزا روگرفتم
تا خودت دور از جون دیوونه نشدی ماهی یکی دوبارر برو افسار زندگیت وخودت دست بگیر
خودت باید بگی خونه خودم راحت ترم. چند بار که بگی و خونشون نری بیخیال میشن
منم اوایل ازدواج مادرشوهرم میگفت چه کاریه غذا درست کنی بیا پیش ما ....خونشون نزدیک بود . چند بار که گفتک نه راحت ترم و رد کردم دیگه نگفتن
خب نرو .خونشون نزدیکه؟
از خریت شوهرته
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.