خدالعنتم کنه نمیدونم چه مرگمه حوصله بچه ندارم تا یکم لجبازی میکنه دلم میخواد بزنمش خاک تو سرم بشه همش حرص میخورم
گاهی دعواش میکنم بعدش عذاب وجدان میگیرم و فحش میدم خودمو
مثلا امشب تنها شدیم با دخترم مامانم رفت مغازه
مثل این جن زده های بدبخت شدم همش دعواش میکردم
بچم مث اینکه ترسیده باشه همش میومد بغلم و گریه میکرد
هرچی بوسش کردم گریه کردم باهاش حرف میزدم اروم نمیشد اخرم وقتی مامانم اومد اروم شد
شوهرم حتی داد نمیزنع سر بچم تو بدترین شرایطم باشه دعواش نمیکنه
نمیدونم من روانی شدم جن زده شدم چکار شدم

نکن اینطوری بابچت بخدا بچه های هممون همینطورن منکه پسرم بخاطر دندون هاش یه ریز گریه میکنه و جیغ میکشه منم اوایل دادمیزدم حتی یکی دوبار میزدم پشتش مای بی‌بی ولی فک کردم اون متوجه نمیشه فقط روانش بهم میریزه استرسی میشه دیگه داد نمیزنم حتی پا دسته ماشینش هم زده تو صفحه ال سی دی فقط خندیدم بهش داد و جیغ و زدن اصلا گزینه مناسبی نیست بچه الان اصلا درکی نداره از لجبازی اینطوری فقط بچهارو سرکوب میکنیم و باعث میشیم توی آیندشون توسری خور باشن

منم همینم اعصابم ضعیف شده سریه چیز کوچیک می ریزم بهم 😕

تو شرایط روحی بدی گذروندی عزیزم عیبی نداره بنظرم ی دوره تراپی برو یا یوگا چیزی یا هرچیزی که ارومت میکنه عزیزم بخدا خیلی سخته ادم عزیز از دست بده 🥹🫂😭

منم😭😭😭

منم زود عصبی میشم متاسفانه مخصوصا وقتیکه میبینم خونم بهم ریخته هست و غذا درست نکردم یا زمانیکه دخترم غذا نمیخوره

تو تنهانیستی اکثر مامانا همینن به خصوص مامانای اولی دوست دارن بهترین تربیت رو داشته باشن اما انقدر بار و مسئولیت و خستگی و مشکلات بارداری زایمان رو جسم و روحشون هست که نمیشه گاهی تنهایی و این بار سنگین آدمو اذیت میکنه ولی سعی کن تنرین کنی و این کارو ترک کنی با هر ترفندی اروم میشی شروع کن

ببین استانه ی صبرمون اومده پایین من خودم خیلی عصبی میشدم ازمایش دادم b12 خیلی پایین بود وقتی قرصشو میخورم خوب میشم واقعا بنظرم سطح ویتامیناتو چک کن

ذکر یاحلیم رو همش تکرار کن عزیزم

تو پناه اون بچه آیی عزیزم برو دکتر

عزیز حالت خرابه طبیعی دعا بخون قرآن بخون دعا مجیر بخون سعی کن خودت را آرام بکنی برا ارامش قلبت به امامی کسی متوسل بسه

حس بدیه خیلی وحشتناک 😭

اخه اون بچه چه میدونه دعوا یا جیغ چیه تعثیر داره رو مغزش تو رفتاراش
منم بعضی موقع ها اونجوریم اما باید خودتو رعایت کنی

منم همینجوریم.دیشب و امروزم مریض بودم.یه اتفاق بدیم افتاد دیگه قوز بالای قوز،بدتر عصبی شدم.دوس نداشتم طرفم بیاد.هی میومد بازی میخواست.تازه دستشم سوخته دیشب،پانسمانه.باید از فردا هرروز پانسمانشو عوض کنیم.یعنی از لحاظ روحی صفر صفرم

منم اونطوری میشم گاهی وقتا مخصوصا دوره pms

منم همینم ولی بعضی وقتا به خودم حق میدم خب بالاخره مام آدمیم دیگه ولی خیلی خودمو کنترل میکنم